نویسنده : حبیب برجیان
آران نیوز/سرویس یادداشت/قفقاز شمالی : در سیر تاریخ اقوام ایرانی زبان شمالی، الانها میان سكاها و سَرمَتهای دنیای باستان از یك سو و آسهای كنونی كوهپایههای قفقاز از سوی دیگر جای میگیرند و نه تنها از نظر زمانی بلكه از نظر جغرافیایی حلقة واسطه به شمار میآیند.(1)
الان در اصل نیرومندترین گروه از عشایر سرمت بود كه پراكندگی جغرافیاییشان از سدة سوم پیش از میلاد سراسر دشتهای شمالی و شرقی دریای سیاه را در برمیگرفت. از حوالی میلاد مسیح، نقش الان در میان سایر قبایل سرمتی برجستهتر شد، چندان كه مورخان روم و بیزانس غالباً از عموم سرمتها با نام الان یاد میكردند.
محتمل این است كه از همین تاریخ گروهی از الان از تنة اصلی سرمت جدا شده و منطقة وسیعی از قفقاز شمالی، از ناحیة آزوف تا ولایت چركس، را زیر فرمان آورده باشند. در هر حال رشتة وحدت و یگانگی سرمت (الان)ها با هجوم تاریخساز هونهای آسیای داخلی در سدة چهارم میلادی از هم گسست.
این رویداد نقطة پایانی بر مرحلة باستانی تاریخ ایرانیان شمالی نهاد و موجب آمد تا دوره تازهای آغاز گردد. گروهی از الان ها همزنان با موج «مهاجرت بزرگ اقوام» به غرب رفتند و سرانجام در اقوام اروپایی مستهلك شدند. گروه دیگر كه در جلگهها و كوهپایههای قفقاز ماندند، با نام الان یا آس به هستی خود ادامه دادند. استیلای این قوم بر قفقاز شمالی سرانجام با حملههای مغول و تیمور در سدههای سیزدهم و چهاردهم میلادی به سر رسید.
دوره الانی اگرچه از نظر مدت زمان با دوره پیشین بیش و كم برابر است ـ بنابراین بیجا نیست اگر آن را هزاره دوم تاریخ ایرانیان شمالی بنامیم ـ لیكن به تناسب تحدید جغرافیایی از نقشآفرینی قوم در تاریخ تا حد تماس با همسایگان كاسته میشود. به همین سبب الانان به مراتب كمتر از اسلاف سكایی و سرمتی خود مورد اعتنای اهل تاریخ بوده و هستند.
علت دیگر گمنامی الانِ دوره میانه آن است كه این طوایف به اقتضای سرزمین محدودشان كه دیگر فراخی مرغزارهای بیسامان دشتهای شمالی را دارا نبود، رفته رفته از معیشت ایلیاتی و شبانی دست كشیدند و با اشتغال به كشاورزی و دامپروری در كوهپایهها و در دست گرفتن امور بازرگانی با بومیان آمیختند و زندگی روستایی و شهرنشینی پیشه كردند و به تناسب این شیوة زندگی، از جنبة پرهیاهوی سلحشوری قوم تا اندازهای كاسته شد.
با این همه جنگاوری و دستاندازی به كشورهای جنوبی از خصایص بارز الان تلقی شده و كمتر جنبة دیگری از حیات ایشان در تاریخ ثبت شده است.
آنچه از تاریخ قفقاز شمالی از سد بلند رشته جبال قفقاز گذشته و به گوش مردمان صاحب خط رسیده، اطلاعات جسته گریختهای است كه باید از میان سطور این یا آن نوشته بركشید و مجموعهای كه از این رهگذر به دست میآید وقایع بریده بریدهای است كه از توالی تاریخ ممالك جنوبی ـ كه به واسطة سلالههای پی در پی تنظیم و تبویب میشود ـ البته بیبهره است.
آثار كتبی رومی و گرجی و ارمنی و اسلاوی و فارسی و تازی و آثار باستانی ر وی هم رفته به اندازهای نیست كه بتوان تاریخ پیوسته و منسجمی از الان حتی در دوران اوج اقتدار بازسازی كرد. در حقیقت ارائة تصویری روشن از سرگذشت الان آسانتر از نگارش تاریخ سكا و سرمت نیست.
كمبود دادهها از ویژگیهای تاریخنگاری اقوام ایرانیزبان شمالی از سه هزار سال پیش تاكنون است.
الان و آس
قوم الان در منابع تاریخی به دو نام خوانده شده است. از این دو نام یكی «الان» (نیز الّان و ارّان و آلان) در آثار فارسی و عربی معادلِ Alanoi یونانی و Alani و Halani رومی است و در فولكور آسی (بازماندگان این قوم) Allon خوانده میشود. این نام از arya ایرانی باستان مشتق است، بنابراین با «ایران» و «اران» (در جنوبشرقی قفقاز) از یك ریشه است.(2)
نام دیگر، آس در فارسی و تازی، برابر Asii در منابع یونانی و رومی، Yas در تواریخ روسی و O(v)s در زبان گرجی است. (گرجیان سرزمین این قوم را Oset مینامند.) این نام بنا بر حدسی كه از نظر تاریخی و زبانشناختی قابل اثبات نیست، از ائورسی یا ایازیگ (قبایل سرمت) ممكن است مشتق شده باشد. اما با گمان نزدیك به یقین میتوان این نام را با آس (Asii)های آسیای مركزی مربوط دانست كه در حدود 130 پیش از میلاد در برانداختن دولت یویانیان بلخ با دیگر قبایل سكایی همدست بودند ـ قبایلی كه باید با یوئهچیهای منابع چینی مرتبط باشند. این آسیان در زمان نامعلومی به دشتهای غرب بحر مازندران كوچیدند و ظاهراً به سلطة الان تن دادند و به طریق اولی در الان و دیگر اقوام سرمتی تحلیل رفتند.(3)
رابطة الان و آس به گونههای مختلف در تاریخ ذكر شده و غالباً موجب سردرگمی میشود. بطلمیوس (پنجم، 9، 19) و استرابو (یازدهم، 8) سرمتها را به لفظی كه شبیه «آس» است، خواندهاند. لیكن در عموم مصادر غربی الفاظ آس و الان مترادف میآید. برای نمونه یوهانس پلانو كارپینی (فرستاده پاپ به دربار مغول در سدة سیزدهم میلادی) و یوسفوس بارباروس (سیاح سدة سیزدهم) هر دو عبارت «الان یا آس»(4) را به كار بردهاند.
از طرف دیگر در تاریخ ارمنی منسوب به موسی خورنی، در ضمن گفتگو از قبایل سرمتی قفقاز شمالی در بخش علیای رودهای كوبان و تهرك از «آش تیگر» و «دیكُر» یاد میشود. ولی چون متن ابهامآمیز است معلوم نمیشود كه این دو طایفه در شمال الانان، یا طوایفی مجزّا بودهاند. در هر حال «دیكر» ظاهراً همان «دیگور» است كه طایفهای از آسیان كنونیاند و «آش تیگر» را میتوان به دو بخش «آش» (= آس) و «تیگر» (= دیگور) تجزیه كرد.(5) مسلمانان قوم آس را جدا از الان میدانستند و وطن ایشان را جایی میان قلمرو الان و روس ذكر كردهاند. برای مثال حمدالله مستوفی در ذكر فاصلة شهرها از مكه «الان و چركس» را 350 فرسنگ، «آس و روس» را 400 فرسنگ و دشت قبچاق را 450 فرسنگ ذكر كرده است.(6)
این اختلافات به تعبیرهای گوناگون اهل تاریخ میدان داده است. گروهی آس و الان را دو قوم یا دو تیره از یك قوم با دو گویش متفاوت میدانند و گروهی دیگر معتقدند كه دو نام الان و آس به دو بخش شرقی و غربی الانیه اطلاق میشده و هر یك از این واحدها استقلال سیاسی داشته است.
شواهد زبانشناختی به روشن شدن مطلب یاری چندانی نمیرساند. از بررسی و سنجش نامهای جغرافیایی و شخصی و قومیِ فراوانی كه از این قوم بر جای مانده و نیز واژگان كوتاهی از زبان «یاسی» (آسی) مهاجران الانیِ سدة سیزدهم در مجارستان (كه با ترجمة لاتینی در سال 1422م. تحریر شد) و دو سه عبارتی كه یوهانس تزتزیس(7) در سدة دوازدهم میلادی در ضمن آوردن نمونهها از زبانهای خارجی از زبان الانی نقل كرده(8)، تنها به ایرانی بودن زبان الانی و پیوند نزدیك آن با آسیِ نو، زبانی كه در قفقاز شمالی هنوز رایج است، پی میبریم. باید افزود كه پس از حملة مغول لفظ «الان» رفته رفته متروك شد و «آس» جایش را گرفت.
جغرافیای تاریخی
با آن كه ظهور الان با تاریخ سرمت عجین است و پایان كار الان با تاریخ قوم آس گره میخورد، دو هجوم بزرگ هون و مغول دورة الانی را از دورههای قبل و بعد به خوبی متمایز میسازد. بنابراین میتوان سدههای چهارم تا چهاردهم میلادی را دورة میانة تاریخ اقوام ایرانی شمالی (یا دقیقتر شمال غربی) به حساب آورد.
جغرافیای این عصر نیز حد فاصل میان دورههای باستان و نوین است و فرآیند تدریجی تنگ و تنگتر شدن سرزمینهای ایرانینشین را نشان میدهد. آنچه را كه اروپاییان «الانیه»(9) میخوانند عبارت از دشتها و كوهپایههای واقع در شمال جبال بزرگ قفقاز است كه از رود كوبان و دریای سیاه در مغرب تا تنگة داریال در مركز این جبال و از آنجا به سوی پستیها داغستان شمالی در مشرق تا بحر مازندران كشیده میشود.
با این حال در آغاز دوران مورد بحث ما پراكندگی الانان سرزمینهای وسیعتری را از دربند تا دهانة ولگا در برمیگرفت. اما در جنوب رشته جبال قفقاز الان پایگاهی استوار نداشت. گروهی از الانان كه در سدة چهارم میلادی از كوهها گذشته به گرجستان رفتند، ظاهراً به علت كمی جمعیت بسیار زود در بومیان تحلیل رفتند.
اگر چه معین كردن حدود شمالی قلمرو حضور یا نفوذ الان با هیچ درجهای از یقین میسر نیست، مرزهای جنوبی همیشه تیغة بلند و دشوار گذر جبال قفقاز بود. وجود این رشتهكوه هم استقلال الانیه را از جانب دولتهای نیرومند جنوبی تضمین میكرد و هم ایمنی نسبی سرزمینهای جنوبی را از دستبرد طوایف شمالی موجب میشد. لشكریانی كه قصد گذشتن از این كوهستان را داشتند، باید یكی از دو راه زیر را برمیگزیدند. یا نوار باریك میان دریا و كوه در كرانة مازندران را پیش میگرفتند تا به دربند (باب الابواب) برسند؛ كه اینجا هم ساسانیان بارویی سنگی به طول سه میل میان كوه و دریا بسته بودند و از راه دریا نیز شهر دربند را زنجیر و چفت و بست آهنین ایمن میداشت.
معبر دیگر، داریال، در مركز رشتهكوههای قفقاز و در شمال تفلیس است، تنگهای كه در آثار كلاسیك غربی به «دروازة كاسپین» معروف است. لفظ «داریال» صورتی است از «دار الان» یا «درِ الان» كه در كتیبة شاپور اول (كه فقط بخش پارتی آن خواناست) با حروف «ترعا الانن» و در كتیبة كرتیر «ببا الان» كنده شده است. دو لفظ آرامی «ترعا» و «ببا» به معنی دروازه است و در هزوارش پهلوی «در» خوانده میشود. «باب اللان» ترجمة تازی «در الان» است.
پیش از احداث جادة نظامی قفقاز در سدة نوزدهم، این گذرگاه به صعوبت شهره بود و سپاهیان را دمی از بیم شبیخون دشمن در كمین نشسته، آسوده نمیگذاشت. از این گذشته استحكاماتی كه در هر دو جانب تنگة داریال ساخته شده بود، كار عبور را دشوارتر میكرد. مسعودی مینویسد: «مابین مملكت الان و جبل قبخ ـ = قفقاز بزرگ ـ بر یك درة بزرگ قلعه و پلی هست كه قلعه را قلعهاللان گویند و این قلعه را به روزگار پیشین یكی از شاهان قدیم ایران به نام اسپندیار... بنیاد كرده و در آنجا مردانی نهاده كه قوم الان را از وصول به جبل قبخ مانع شوند كه جز بر این پل و از زیر این قلعه راه ندارند... از تفلیس تا این قلعه پنج روز راه است».(10)
مسعودی اطلاعات سودمند دیگری دربارة الانیه به دست میدهد. پایتخت الان را «معص» مینویسد (كه تصحیفی از مغص و این نیز خود معرّب «مگس» است)(11) و میافزاید كه سی هزار سوار همواره در ركاب شاه الان است، پادشاهی كه به تدبیر و شجاعت شهرت دارد و در میان شاهان، صاحب نفوذ و شوكت است.(12)
در مملكت وی دهكدهها چندان به هم نزدیك است كه هرگاه خروسی بانگ زند پاسخ خروسهای آبادیهای پیرامون را میتوان شنید.(13) نظر به این قول مسعودی میتوان گفت كه در آن روزگار سراسر دشت و كوهپایههای قفقاز شمالی همچون امروز آباد بوده و این امر مستلزم اشتغال اهالی به كشاورزی و وجود نظام آبیاری در الانیه است.
منابع دیگر سدههای سوم و چهارم هجری اطلاعات بیبدیل دیگری دربارة الانیه در بردارند. ابن رُسته الان را مركب از چهار قبیله میداند كه اشرف ایشان دحساس نام داشته است(14) وی لقب شاه الان را «بغایر» ثبت كرده و میگوید كه باب اللان بر كوهی پایینتر از جبال پیرامون بنا شده و هزار تن از اهالی آن پیوسته به حراست مشغولند.
نیز باب الابواب ـ دربند ـ از رأس كوه قفقاز (جبال القبق) تا دریای مازندران گسترده و سه میل در دریا پیش میرود.(15) در حدود الاعالم الان یكی از پنجاه و یك كشور ربع مسكون، پس از روم و سریر و پیش از مازندران و سقلاب، در بخش چهل و هشتم با عنوان «سخن اندر ناحیت الان و شهرهای وی»، درج شده است.
به گفتة مؤلف گمنام كتاب، الان «ناحیتی است اندر شكستگیها و كوهها و جایی با نعمت... ایشان را هزار ده است ـ بزرگ... و مردمان وی گروهی كوهیاند و گروهی دشتی».(16) سه شهر الان در حدود العالم ذكر شده: كاشك، بندر بازرگانی در كرانة دریای گرز ـ = سیاه ـ، خیلان، جایگاه لشكریان؛ درِ الان كه «شهری است چون قلعه بر سر كوه و روزی هزار مرد به نوبت بارة این قلعه نگاه دارند.»(17)
موقعیت جغرافیایی الانیه به گونهای بود كه از جنوب با قلمرو نفوذ بیزانس و ایران ساسانی و در زمانی دیرتر با ثغور اسلام مجاورت داشت و از جانب شمال در معرض سیل روان اقوام بادیهنشینی بود كه برای یافتن چراگاههای تازه، همواره با یكدیگر در زد و خورد بودند ـ درست همان طور كه نیاكان الانان یعنی سرمتها خانه به دوشانِ سرگردان مرغزارهای بیكران شمالی بودند. این امر موجب میآمد تا مرزهای شمالی الان در طول اعصار، میان اقوام بیابانگرد یا نیمهمسكون همواره دست به دست گردد. استیلای آوارها در سدة هفتم میلادی جای خود را به مازندران ها داد كه باشندگان قفقاز شمالی را چندی مقهور ساختند و سپس كشمكش خانات ترك با طوایف بلغار رخ نمود و تا چند قرن جامعة الانی را تحت شعاع گرفت. این منازعات باعث تنگ شدن اراضی الان میشد و این قوم را بیش و بیشتر به سوی كوهپایهها میراند.
بنابراین به تعبیری میتوان الانیه را مرز میان صحراگردان و سرزمینهای متمدن تلقی كرد. از همین روست كه تمدنی كه الانان از همسایگان جنوبی اخذ كردند و در طی سدهی دهم تا دوازدهم میلادی به اوج خود رسید، هرگز نتوانست در این قوم و زمین ریشهای ژرف بدواند و به گونهای برجسته جلوه كند. این تمدن همواره دستخوش تزلزل بود، كما این كه الان نتوانست به خط و كتاب دست یابد و ادبیاتی مكتوب از خود به یادگار بگذارد.(18)
الان و مازندران
چند سدة نخستین تاریخ الان با سرگذشت چادرنشینان دشتهای شمالی پیوند دارد. از نیمة سدة پنجم میلادی، مرغزارهای شمال دریای سیاه را قبایل تركی اداره میكردند كه به همراه مهاجرتهای هونها در سدة چهارم به سوی غرب آمده با بومیان ایرانیزبان آن نواحی آمیخته بودند. از جملة این اقوام آمیخته سبیرها بر قفقاز شمالی مستولی شده بودند و تاخت و تازهای ایشان به اراضی جنوبی، دولتهای ساسانی و بیزانس را چندی در تنگنا انداخته بود. در نیمه سدة ششم میلادی گروهی به نام آوار در استپهای دریای سیاه و قفقاز ظاهر شد كه این هم تركیبی از هون و مغول و ترك و ایرانی بود و شاخهای از تركی، زبان ارتباطشان بود. این قوم همان سیاست تهاجم پیاپی هونها را نسبت به بیزانس دنبال میكرد و سرنوشت منطقه از جمله الانیه را با سلاح قهر و خشونت در دست داشت.
از سال 620 میلادی جماعت تازهای به نام مازندران در همواریهای شمال قفقاز به ظهور رسید كه آنان نیز زردپوست و احتمالاً تركیزبان بودند و با ساكنان آنجا از جمله ایرانیزبانان به تدریج آمیخته شدند. جایگاه مازندران ان ابتدا به دشتهای شمالی داغستان كنونی در غرب بحر مازندران (دریایی كه امروزه به نام این قوم خوانده میشود) محدود بود. لیكن مازندران ان اندك اندك قلمرو نفوذ خود را گسترش دادند و بر تمامی قفقاز شمالی چیره شدند و دولت بزرگ و معتبری تشكیل دادند كه تا نیمة سدة دهم میلادی بقا داشت. تا نیمة سدة هشتم، مازندران به امپراتوری بزرگی تبدیل شده بود كه منطقة وسیعی از دشتهای قزاقستان در شرق تا دنیپر و دانوب در غرب و جبال قفقاز در جنوب را اداره میكرد و شهرهای معتبری چون سمندر و بلنجر در داغستان شمالی و اِتِل در نزدیكی دلتای ولگا داشت. دفع سپاهیان تازی كه همواره در صدد رخنه در قفقاز شمالی بودند، تنها از دست دولتی چنین نیرومند برمیآمد.
سیاست مازندران ان كه فرمانروایانشان به كیش یهودیت گرویده بودند، اتحاد نوبتی با اسلام و قسطنطنیه بود. الانان در روابط مازندران و بیزانس سهم برجسته داشتند و دخالت ایشان در ادارة حدود جنوبی مملكت مازندران نیز بسزا بود؛ چندان كه منابع بیزانس از سهولت انسداد راههای تجاری مازندران به دست الانها یاد كردهاند. در سنوات پایانی اقتدار مازندران سلسله جنگهایی میان مازندران و بیزانس بر سر ادارة بنادر شرق دریای سیاه رخ داد (920 تا 941م) كه در آن قوای مسیحی الان و روس با بیزانس در یك جبهه میجنگیدند.(19) این جنگها به شكست نهایی مازندران و اعادة استقلال الان انجامید و سرنوشت شمال رشته جبال قفقاز را به دست الانان سپرد.
صنعت و معماری
یادگارهایی كه از معماری و هنرهای دستی الانی بر جای مانده كمبود آثار كتبی را قدری جبران میكند و پرتوی ولو كمرنگ بر سیر تاریخ تمدن الان میافشاند. كهنترین این آثار مقابری است كه در جای جای قفقاز شمالی كشف و حفاری شده است. این دخمهها در ژرفای خاك كنده شده و محتوای آنها اگرچه به غنای دخمههای سكایی و سرمتی پیشین نیست، باری از پیوستگی فرهنگی الان با عهد باستان و زنده ماندن راه و رسم دیرین خاكسپاری مرده با ابزار و آلات ارزشمند وی حكایت دارد.
برخلاف دخمههای ژرف، آرامگاههای سدههای نهم و دهم میلادی با سازههای روزمینی یا نیمهزیرزمینی مشخص میشود و معمولاً طاقی قوسی آن را میپوشاند. بسیاری از این گورها، بخصوص در بخش علیای رود كوبان دارای دالان ورودی است كه به دهلیزی سردابه مانند و بیضوی شكل منتهی میشود.(20)
معروفترین یافتههای باستانشناختی الان حفریات زمیسكی(21) واقع در جمهوری ایرستان كنونی است. در این گورستان صدها مقبرة خاندانی از سدههای یازدهم و دوازدهم میلادی كاوش شده و تعداد زیادی اشیاء دستساخته از جنس آهن و مفرغ و نقره و چوب و گل رس در آنها یافت شده است. آن دسته از این اشیاء كه ساخت صنعتگران محلی است پیوند الان را با سرمتها از یكسو و با آسهای امروزی از سوی دیگر به ثبوت میرساند. برخی از نفایس نیز كالاهایی است كه از كشورهای جنوبی وارد میشده است. در هر حال سبك صنایع مدفون در این گورها بیانگر مدنیت توانگر قفقاز شمالی و پیوند آن با فلات ایران و قفقاز جنوبی است. در ادب فارسی نام الان به كرات ذكر شده و از «قفل الانی» و «نمد الانی» یاد شده است.(22)
وجود تعداد فراوان مقابر در پهنة گستردهای از قفقاز شمالی مؤید شكلگیری فرهنگ مشتركی است كه از آمیزش طوایف الان با بومیان پدیدار شد. با وجودی كه الانیه اتحادیهای به رهبری الانان از اقوام و قبایل مختلف قفقاز شمالی بود، فرهنگی اصیل، و هنری بارور از آن برخاست. آثار دهكدهها و شهرهایی كه در كرانة رودهای تهرك و سونژا و زلنچوك و دن یافت شده از رشد شهرنشینی الانیه پرده برمیدارد. برخی نقاط مسكونی در باروهایی محاط است كه از تخته سنگ بنا شده و با نقشهای هندسی و گاه جانور و انسان مزین است.
از بررسی و طبقهبندی آثار هنری فراوانی كه بیشتر از مقابر به دست آمده است، صنایع دستی الانی را به چند دوره تقسیم میكنند. از سدههای چهارم تا ششم میلادی ظروف زرین و سیمین مزین به سنگهای نیمه گرانب های بیشتر سرخرنگ باقی مانده است. بسیاری از زینتآلات با نقش سر پرندگان آذین یافته است. از ابزار و ادوات رزم و سواركاری و كوزههای سفالی نیز بسیاری منقوش است. اما شمایل ریخته شدة انساننما به ویژه تمثال سواركاران و الواح مفرغی آراسته به نقشهای گل و گیاهی و هندسی وجه شاخص هنر سدههای هفتم تا نهم میلادی است. از همین عصر پارههایی از جامههای نفیس نقشدار نیز به دست آمده است. اشیاء مكشوف از مقابر سدههای دهم تا دوازدهم، كمال هنر الانی را به نمایش میگذارد. این نفایس از الواح طلاكاری یا زراندود تعویذ و طلسم گرفته تا جامه و زیور و لوازم آرایش زنانه را شامل است. نیام و غلاف، و زین و لگام و دهنه و تنپوش اسب با گلدوزی و سوزندوزی آراسته میشد.
رقابت مذاهب
از رویدادهای مهم تاریخ سیاسی الان گرایش به مسیحیت است. پیش از مسیحیت از دین و آیین این قوم جز اطلاع اندك در منابع رومی مخصوصاً در نوشتههای آمیانوس مارسلیوس چیزی نمیدانیم. نظر به این نوشتهها الانانِ عمدتاً كوچندة سدة چهارم میلادی نه معبد و پرستشگاهی داشتند و نه طبقة روحانی در جامعة ایشان به ظهور رسیده بود. مراسم آیینی سادهای كه ظاهراً در سراسر سرزمینهای الانی به جای آورده میشد عبارت از نیایش شمشیری آخته بود كه در دل خاك فرو میكردند.(23) شمشیر را نمادی از ایزد جنگ میتوان تعبیر كرد، خدایی كه در نزد مردم لاتین به «مارس» شهرت داشت. توضیح آنكه پرستش ایزد جنگ و به ویژه تجسم آن شمشیر در میان بسیاری از عشایر دشتهای شمالی فراگیر بود.
عنصر دیگری از معتقدات الان كه باز با الهیات دیگر اقوام دشتهای روسیة جنوبی سازگاری دارد حرمت روان درگذشتگان و نیاكان است(24) كه احیاناً با مراسم ویژهای كه چند و چونش را نمیدانیم، همراه بوده است. این حرمت را اقوام دیگر ایرانی كه در آسیای مركزی و فلات ایران میزیستند نیز همراه با مراسم پرتكلف به جای میآوردند كه آثار آن هنوز باقی است.
مسیحیت نخستین بار در سدة پنجم میلادی سدّ بلند جبال قفقاز را شكافت و بتپرستان را به آیین نو دعوت كرد. لیكن تنها در آغاز سدة دهم میلادی در عهد نیكلای عارف، بِطْریق (= پاتریك) روم شرقی (901 تا 925م) بود كه الانان گرایشی جدی به مسیحیت از خود نشان دادند. از آن پس كلیسای رسمی الان تأسیس شد، با سازمان دینی ویژه كه اسقفی بر صدر آن مینشست. این كه دو سبك متمایز معماری كلیسا، سبك یونانی بیزانسی در حدود شرقی و سبك گرجی در بخش مركزی الانیه، بر جای مانده، گواهی است بر آنكه مبلغان بیزانس و گرجی هر دو در ترویج مسیحیت فعال بودهاند.
با پیدایش اسلام و فتح سریع ایران به دست سپاهیان عرب، قفقاز به عرصة كشمكش مذهبی تبدیل شد، كشمكشی كه تا امروز ادامه یافته و چه قفقاز جنوبی و چه شمالی هر كدام هنوز نیمی مسیحی و نیمی مسلمان باقی ماندهاند. این دوگانگی مذهبی بخصوص در نزد الانان جلوهای نمایان دارد، چه پس از بارها دگرگونی، بازماندگان این قوم هنوز به دو پارة مسیحی و مسلمان تقسیم میشوند.
رخنة اسلام در قفقاز آهنگی كند داشت و در نواحی شمالی آن تا پس از حملة مغول توفیقی در این عرصه حاصل نشد.
نخستین حملة عرب به قفقاز شمالی، در 33 هجری/ 642 میلادی، عقیم ماند. ده سال بعد سپاه خلیفه تا بلنجر پایتخت مازندران پیش رفت، اما با مقاومت مازندران ان دفع شد. لشكركشی/ 103ه./722م. به تسخیر بلنجر انجامید، اما این بار نیز تازیان خیلی زود وادار به عقبنشینی شدند. پانزده سال پس از آن تاریخ سپاه عظیمی به فرماندهی مروانبن محمد (كه بعداً خلیفه شد) در دو ستون همزمان از تنگههای داریال و دربند گذشتند و به قلمرو الان و پس از آن به استحكامات مازندران دست یافتند و اِتِل را در دهانة ولگا تسخیر كردند. اما این پیروزی هم دیرپا نبود. در 244 ه/857م بُغا به فرمان خلیفة عباسی عازم فتح سرزمینهای مسیحی گرجستان و ابخاز و الان و مازندران شد. این بار هم دعوت به كیش نو حاصلی به بار نیاورد و پس از بازگشت لشكر خلیفه اهالی قفقاز شمالی، از جمله الان استقلال خود را احیاء نمودند.
نه تنها اسلام، بلكه مسیحیت هم در الانیه با مقاومت روبهرو بود. مسعودی مینویسد: «ملوك الان به دورانی كه خلافت اسلام به دولت عباسی رسید به دین نصرانیت گرویدند كه پیش از آن به رسم جاهلیت بودند و بعد از سال 320 ـ 932م ـ از نصرانیت بگشتند و اسقفان و كشیشان خود را كه پادشاه روم برای ایشان فرستاده بود بیرون كردند».(25) ابنرسته معتقد است كه پادشاه الان مسیحی و عامة مردم بتپرست بودهاند.(26) حدودالعالم مینویسد: «ملكشان ترساست... و اندر میان ایشان مردمانیاند ترسا و مردمانی بتپرست».(27)
با این اوصاف، و قراین دیگر، تنها میتوان احتمال داد كه تودة الانان در آستانة حملة مغول زیر پوشش كلیسای مسیحی یونانی بوده باشند. این را نیز باید به یاد داشت كه مذهب در میان اهالی قفقاز شمالی هرگز نتوانست ریشهای استوار بگیرد و تا همین امروز دین اقوام آن سامان چه رسماً اسلام تلقی شود، چه مسیحی، آمیزهای است از ادیان یكتاپرست و رسوم بدوی و آداب شَمَنی كه به دینداری تركمانان سدههای پنجم و ششم هجری و عشایر امروز ایران بیشباهت نیست: هرگاه رئیس یا خان، دینی را پذیرفت، عامة رعایا نیز پیروان آن دین شمرده میشوند ولی اعتنای چندانی به اجرای احكام دین ندارند.
دولت مسیحی الان
پذیرش مسیحیت حداقل از سوی خاندانهای حاكم موجب شد تا الانیه عملاً در حوزة تمدن مسیحی قرار گیرد و در تقابل دو دنیای مسیحی و مسلمان به عنوان شمالیترین كشور مسیحی در جبهة كلیسا شمشیر زند.
منابع تاریخی از جنگ و گریزهای مكرر الان و سریر و روس در سرزمینهای جنوبی خبر میدهند. دور از احتمال نیست كه برخی از این هجومها متفقاً صورت میگرفته و همكاری چند قوم را متضمن بوده است.(28) از وقایع مهمی كه الانان در آن شركت داشتند، غارت اران بود كه به تحریك بگرات چهارم، پادشاه گرجستان، علیه ابوالاسوار حاكم شروان (كه خود از جانب الپ ارسلان سلجوقی حمایت میشد) صورت گرفت. چنانكه احمدبن لطفالله منجمباشی در جامعالدّول(29) به نقل از رسالة گمشده تاریخالباب روایت میكند، به سال 454 ه/ 1062م سپاه الان از باب اللان گذشت و پس از كشتار فراوان در خاك اران بیست هزار زن و مرد و كودك را به اسارت گرفت. در تكرار این هجوم كه دو سال بعد رخ داد آبادیهای اران و شروان تا مرز ارس چپاول شد و شهرهای شكی و شمكور و گنجه و بردعه چندی در محاصره گرفته شد. این وقایع برتری نظامی الان در سدة یازدهم میلادی و اقتدار روزافزون الانیه را پس از محو دولت مازندران میرساند.
در دو قرنی كه اوج كشورداری و كمال رشد مدنی و اقتصادی الان محسوب میشود، دودمانهای سلطنتی الان پیوندهای سببی متعددی با دولتهای مسیحی دور و نزدیك برقرار میكردند. این خویشاوندیها بیانگر رابطة سیاسی و بازرگانی نزدیك با قسطنطنیه و گرجستان و ابخاز و روس و سریر است و بر تاریكی تاریخ الان و فرمانروایان آن فروغی هر چند كمرنگ میافكند.
مطابق مآخذ بیزانسی، كنستانتین نهم امپراتور این كشور (1042 ـ 1055م) با شاهدختی الانی ازدواج كرد. گئوركی پادشاه گرجستان نیز دختری از خاندان سلطنتی الان را به عنوان زوجة دوم خود پذیرفته بود. پسر وی بگرات چهارم (1027 ـ 1072م)(30) بورنا را به نكاح خود درآورد. بورنا خواهر دورغُلِل(31) پادشاه الان بود كه از طرف بیزانس به عنوان كبیر ملقب گشته بود. دختر بورنا كه ماریا نام داشت به عقد میخائیل هفتم امپراتور بیزانس (1071 ـ 1078م) درآمد. همین امپراتور ایرینا نام دخترم دورغلل را به تزویج یكی از نجیبزادگان یونانی به نام ایزاك درآورد. بیزانسیها از «ایرینای الانی» با لقب Vassilissa به معنی ملكه یاد میكنند كه از رفعت مقام پدر وی حكایت دارد.
از همه مهمتر ملكة مشهور گرجی تامار كه عهد سلطنتش (1184 ـ 1207م) از فرازهای شوكت و عظمت گرجستان تلقی میشود، خود از طرف مادر با خاندان سلطنتی الان نسبت داشت. شوهر وی داوید سوسلان(32) از شاخة آسی دودمان بگراتیان گرجی بود.
توجه پادشاهان الان از سدة دوازدهم میلادی به جانب شمال نیز معطوف میشد. خویشاوندی با امیرنشینان اسلاو به منزلة عقد اتحاد با طوایفی بود كه دامنة نفوذشان رو به گسترش داشت. در اسناد اسلاوی از چند عروس با لقب «یاسی» (آسی) یاد شده است. از جمله اِلنای یاسی دختر سوارن یاسی(33) كه دختری نهایت صاحب جمال بود در 1116م در كییف به نكاح امیرزادهای یاروپولكنام پسر ولادیمیر درآمد. امیرزادة دیگر زوجهای ماریانام ملقب به "یاسی" داشت و خواهر ماریا به ازدواج شاهزادة كییف مستیسلاو(34) درآمد.
الانان با همسایگان شرقی نیز پیوند زناشویی میبستند. در سدة دوازدهم میلادی نواحی كوهستانی داغستان «سریر» خوانده میشد و «صاحبالسریر» (تحت لفظ به معنی صاحب تخت) بر طوایف آن دیار از جمله قوم اَوَر (كه هنوز هم در داغستان زندگی میكنند) فرمان میراند و كیش نصرانی داشت. مسعودی مینویسد: «مجاور این مملكت ـ = سریر ـ مملكت الان است و شاه آن را كركنداج گویند و این اسم همة شاهان آنجاست. فیلانشاه نیز چنین است و نام همة پادشاهان سریر است... و اكنون میان او ـ پادشاه الان ـ و پادشاه سریر خویشاوندی است كه هر یك خواهر دیگری را به زنی گرفته است».(35)
حملة مغول و پراكندگی الان
پس از فتوحات شكنندة چنگیزخان در چین و آسیای مركزی و خراسان، نوبت به ایران و سرزمینهای غربی رسید. از این بابت جهان مسیحی سخت در هراس افتاده، در پی چارهجویی بود. جوینی مینویسد: «چون سلاطین روم و شام و ارمن و آن حدود از بطش و انتقام و ركض و اقتحام او هراسان بودند با یكدیگر بیعت كرده بودند و به دفع او یك تیغ شده و لشكر گرج و آلان و ارمن و سریر و لكزیان و قفچاق و سونیان و ابخاز و... ـ كلمة ناخوانا ـ و شام و روم جمله مجتمع شدند».(36)
اردویی از مغول به سرداری سُبتای، بزرگترین سپهسالار چنگیز، كه در تعقیب سلطان خوارزمشاهی به ارمنستان و گرجستان رسیده بود، در 620ه/1223م از دربند گذشت و به جلگههای قفقاز شمالی سرازیر شد. در اینجا نخستین رویارویی با الان بود. مطابق قول این اثیر «لشكر تاتار بر الان هجوم آورد، ایشان را قتل عام كرده با مبادرت به خشونت و ارعاب غارت كردند و اسیر گرفتند و به جانب قبچاق رهسپار شدند».(37) هدف اصلی مغول قبچاق بود كه سرزمین پهناوری را در دشتهای شمالی اداره میكردند و گذشتن از سد ایشان به منزلة فتح اروپای شرقی به شمار میآمد. ابناثیر مینویسد: «در آن سوی دربند مغولان با الانان و قبچاقها مواجه شدند. به قبچاقها گفتند: ما و شما از یك نژادیم(38) اما الانان از شما نیستند كه به ایشان یاری رسانید. دین شما نیز مانند آنها نیست. قبچاقها از الان روی گرداندند، اما مغولان بعداً به قبچاقها پشت كردند».(39)
سیزده سال پس از این رخداد، در 633ه/1236م اردوی مجهزی این بار از شمال بحر مازندران به سوی غرب روانه شد. این بار نیز سبتای سرلشكری میكرد و رهبری كل اردو با باتو پسر جوچی و نوة چنگیز بود. شرحی از این لشكركشی را جوینی در «ذكر استخلاص بلغار و حدود آس و روس» آورده است: «قاآن ـ اوگدی پسر چنگیز ـ چون نوبت دوم قوریلتای بزرگ ساخت و در استیصال و قمع بقایای طغاه مشاورت نمودند رأی بر آن قرار گرفت كه حدود بلغار و آس و روس كه مجاور مخیّم باتو بود و هنوز به كلی ایل نشده بودند و به كثرت سواد خویش مغرور، در تحت تصرف آورند؛ بنابراین پادشاه زادگاه را به معاونت و معاضدت باتو نامزد گردانید. منكو قاآن و برادر او بوچك و از پسران خود كیوكخان و قدغان و پادشاهزادگانِ دیگر كولكان و بوری و بایدار و برادران باتو هر دو و تنكوت و چند پادشاه دیگر و از امرای معتبر سُبتای بهادر بود و پادشاهزادگان بر ترتیب جیوش و جنود هر كس با محل و منزل خود روان شدند و وقت بهار را از مقامگاه خود در حركت آمدند و در مبادرت مسارعت نمودند. به حدود بلغار پادشاهزادگان به یكدیگر رسیدند. زمین از كثرت جنود در بانگ و خروش آمد و از غلبه و جوش جیوش وحوش و سباع مدهوش گشت. بابتدا شهر بلغار را كه به مناعت موضع و عُدَد بسیار در آفاق مشهور بود به قهر و قسر بگرفتند و اسوه بأمثالها خلق آن را بكشتند و اسیر راندند و از آنجا متوجه بلاد روس گشتند و اطراف آن را مستخلص كردند تا شهر مكس(40) كه خلق آن به عدد مور و ملخ بود و جوانب بغیاض و بیشه ملتف بود، چنانك مار را از میان گذر نبود. به اتفاق پادشاهزادگاه بر جانبهای آن بایستادند و به ابتدا از هر سویی در پهنای آنك سه چهار گردون بر مقابل یكدیگر روان شود راه ساختند و مجانیق بر بارة آن نهادند. در مدت چند روز در آن شهر جز هم نام آن نگذاشتند و غنایم بسیار یافتند و فرمان رسانیدند تا گوشهای راستِ مردم باز كردند. دویست و هفتاد هزار گوش در شمار آمد و از آنجا پادشاهزادگان عزم مراجعت كردند.»(41)
تاخت و تازهای مغول و تاتار و سپس جنگهای تیمور در سدة چهاردهم میلادی ملك و دولت الان را یكسره نابود كرد و قوم الان را مجدداً به پریشانی تاریخی ـ نظیر آنچه هزار سال پیشتر در اثر مهاجرت هون رخ نموده بود ـ دچار ساخت. فتنة مغول قوم الان یا آس را به سه پاره تقسیم كرد.
گروهی از الانان با اردوی قبچاق به اروپا رفتند و در مجارستان رحل اقامت افكندند. این گروه به تدریج جذب ساكنان بومی مجار شدند، تا آنكه در سدة پانزدهم میلادی آثارشان پاك از میان رفت. تنها نام آنان است كه بر ایالت «یاز» (آس) یا «یازساگ»(42) (استان آس) و مركز آن(43) در شرق بوداپست باقی مانده است. تعدادی از لغات آسی نیز در زبان مجاری جاری است.(44)
گروه دیگری از الان را اردوی مغول برای لشكركشیهای آینده به مزدوری گرفت و با خود همراه كرد. منابع چینی از اهمیت نظامی این گروه خبر میدهند، از جمله اینكه گروهی از محافظان ویژه قوبلای خان در پكن آس بودهاند و از آنجا با پیشوایان مسیحی شهر رم مكاتبه میكردند.(45) به شهادت یكی از مبلغان كلیسای كاتولیك(46) كه پنج سال در چین به سر برد، در آنجا سی هزار تن آس میزیستهاند.(47)منابع فارسی دورة مغول نیز از خدمت آسهای مسیحی در دربار پادشاهان مغول یاد میكنند. ابنبطوطه، سیاح مشهور سدة چهاردهم میلادی، كه خود سرای (پایتخت جانشینان چنگیز در دشت قبچاق، واقع در كرانة ولگا) را دیده بود، جماعتی از ساكنان شهر را آس و دین ایشان را اسلام ذكر میكند.
تمامی آسهای مهاجر سرانجام در بومیان تحلیل رفتند و زبان خود را از دست دادند. تنها آن گروه كه در شمال قفقاز ماندند، هستی قومی خویش را تا امروز نگاه داشتهاند. این گروه به درههای بخش علیای رود تهرك و كوهپایههای شمالی و جنوبی جبال بزرگ قفقاز پناه بردند و چندین قرن در انزوا و انفعال زیستند.
پاورقیها:
* آقای حبیب برجیان از محققان و نویسندگان انجمن ایرانشناسان و همكار مطبوعاتی مجلة ایرانشناخت میباشد و مقالة حاضر از مجلة ایرانشناخت اقتباس شده است.
1- برای اطلاع از تاریخ سكاهای غربی و سرمتها، بنگرید به مقالة نگارنده: «سیری در تاریخ اقوام ایرانیزبان اروپای شرقی»، ایرانشناخت، شماره 11، زمستان 1377، ص 142 ـ 177.
2- تبدیل ry ایرانی باستان به l سكایی قاعده است.
3) Alani Sive Assi/ Aas
4) Thordarson, "Asii"
5) Thordarson, "Digor"
6) مستوفی قزوینی، حمدالله: نزهت القلوب، به كوشش گای لسترانج، لیدن، 1915، ص 11؛ مقایسه شود با ابنحوقل: صورهالارض، بیروت، ص 285 و بعد.
7) Iohannēs Tzetzēs
8) نك: Abaev and Bailey" cf. Gerhardt.
9) Alania
10) مسعودی: مروجالذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 1، تهران، 2536، ص 190/
11) محل این شهر معلوم نیست. نك: Minorsky, 1978; idem, 1970, p.446.
12) در نامة تنسر (منسوب به اردشیر بابكان) حاكم الان در ردیف چند پادشاهی آمده كه «صاحب ثغور» (مرزدار) و بنابراین شایستة عنوان شاه بوده و بر تخت زرین مینشیتند. نك: آرتور كریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، 1345، ص 84، 395.
13) مسعودی: همان، ص 191.
14) دحساس باید تصحیفی باشد از «رخش آس». این لفظ را میتوان با Roxolani (رخش الانی) مقایسه كرد. نك: Minorsky,1970, p.445.
15) الاعلاق النفیسه، لیدن، 1798، ص 148. نیز نك: محمدآصف فكرت، «آلان»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، به كوشش موسوی بجنوردی، ج 1، تهران، 1367، ص 577 ـ 578.
16) حدودالعالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362، ص 191.
17) همانجا. نیز نك: Minorsky,1970, p.446.
18) در بخشهای علیای رود زلنچوك كتیبهای بر سنگ قبری به خط یونانی بر جای مانده است كه حاوی تعدادی نامهای الانی است. این كتیبه را ارانسكی دلیلی بر وجود كتابت زبان الانی میداند. نك: ا.م. ارانسكی، مقدمة فقهاللغة ایرانی، ترجمة كریم كشاورز، تهران، 1357؛ قس: Abaev;Zgusta.
19) Christian, pp. 282 ff.
20) برای خلاصة حفریات سدة نوزدهم، ر.ك: Baddeley.
21) "Zmeiskii Burial Ground," Great Soviet Encyclopedia, vol, g.pp.664-665.
22) برای نمونه نك: ویس و رامین، به كوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1337، ص 205؛ خسرو و شیرین نظامی، به كوشش وحید دستگردی، تهران، 1333، ص 96، لغتنامة دهخدا، ذیل «اران» و «الان».
23) Bachrach,pp.21-22.
24) همانجا.
25) مسعودی، مروجالذهب، ایضاً، ج 1، ص 190.
26) ابن رسته، ایضاً، ص 148.
27) حدود العالم، ایضاً، ص 191.
28) نك: Minorsky,1958,pp.75-77.
29) تصحیح و تفسیر مینورسكی در Minorsky,1958,pp.21,22.
30) Borena
31) Durghulel
32) David Soslan
33) Yassky Svarn
34) Mstislav
35) مسعودی: مروجالذهب، ایضاً، ص 189 ـ 190.
36) عطاملك جوینی: تاریخ جهانگشای، به تصحیح محمد قزوینی، 2 ج، لیدن، 1911 ـ 1916، ج 1، ص 170 ـ 171.
37) ابناثیر: الكامل، بیروت، 1982، ج 12، ص 252.
38) نَحنُ و اَنتم جِنسون واحدٌ. جز معنای اصلی، ممكن است این عبارت اشارهای باشد به خویشاوندی سبتای با قبچاقان. نك: Christian,p.404.
39) همانجا. برای آگاهی از مسیر حركت سپاه مغول، نك:
Cambridge History of Iran, Vol. 5. ed. J. A. Boyle. Cambridge. 1968. p. 311
40) منظور «مگس» پایتخت الان است كه در طی این سوانج به سال 1239م ویران شد. بنگرید به: Minorsky, 1978.
41) جوینی: ایضاً، جلد 1، ص 224 ـ 225. شرح رشیدالدین فضلالله در جامعالتواریخ مفصلتر از جوینی اما متكی بر اوست. بنگرید به: Minorsky, 1978.
42) Jászsag
43) Jaszberény
44) Abaev and Bailey. برای اعلام جغرافیایی بازمانده از الان در اروپا نك: Tomaschek; Bachrach, pp. 133-140.
45) Moule, pp. 196, 253-254, 260-263
46) Johnde Marignolli
47) Yule, pp. 180 ff
مآخذ:
Abaev, V.I. and H.W. Bailey, "Alans," Encyclopaedia Iranica, Vol. 1. pp. 801-803.
Baddeley, J.F., The Rugged Flanks of the Caucasus, Oxford and london, 1940, vol. 1, p. 187; vol. II, chapters xvii-xxi.
Bachrach, B.S., The History of Alans in the West, Minneapolis, 1973.
Barthold, W. and V. Minorsky, "Encyclopedia of Islam, 2nd ed., London and leiden, 1960-, vol. 1,p. 354.
Christian, D., A History of Russia, Central Asia and Mongolia, vol. 1, Oxford, 1998. Encyclopaedia Iranica, ed. E.Yarshater, New York, 1982 ff.
Gerhardt, D., "Alanen and Osseten." Zeitscrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft 93, 1939, pp. 33-51.
Great Soviet Encyclopedia, (tr. Of 3rd Russian edition), 31 vols., New York, 1973-83.
Minorsky, V., Studies in the Caucasian History, London, 1953.
Minorsky, V., A History of Sharvan and Darband, Cambridge, 1958.
Minorsky, V., trans. And ed., Hudūd al- Ālam "The Regions of the World", 2nd ed., London, 1970.
Minorsky, V., "The Alan Capital Magas and the Mongol Campaigns," in V.Minorsky, The Turks, Iran and the Caucasus in the Middle Ages, London, 1978, pp. 221-238.
Moses Khorenats’i, History of the Armenians, tr. R.W. Thomson, Cambridge, Mass., 1978.
Moule, A.C., Christians in China before the year 1550, London, 1930.
Nemeth, J., Eine der wortliste der Jassen, der ungarländischen Alanen, Berlin, 1959.
Thordarson, F., "Asii", Encyclopaedia Iranica, vol. 2, pp. 764-765.
Thordarson, F., "Digor", Encyclopaedia Iranica, vol. 7, pp. 402-404.
Tomaschek, W., "Alani," Real - Encyclopädie der classischen Altertumiswissenschaft, cols. 1282-1285.
Vasmer, M., Die Iranier is Sudrussland, Leipzig, 1923.
Yatsenko, S.A., "Clothing - of the Iranian Tribes on the Pontic Stepps and in the Caucasus, "Encyclopaedia Iranica, vol. 5, pp. 758-760.
Yule, H., tr. and ed., Cathay and the ay Thither III: Missionary of Friars, Rashiduddin, Pegolotti, Marrignolli, London, 1914, repr. 1967.
Zgusta, L., The Old Ossetic Inscription from the River Zelencuk, Sb. der Öster – reichischen Akademie der Wissenschaften 468, Vienna, 1987.