سرویس ایران/خبرگزاری آران
خبرگزاری آران / سرویس ایران :
به نقل از کتاب فصل های تاریکی :
مجمر اصفهانی و جنگهای روس با ایران
محمدطاهری خسروشاهی
مجمر اصفهانی از سرایندگان معروف عصر قاجار و مجتهدالشعراء دربار فتحعلی شاه بود. «اولین برخورد او با شاه قاجار در یكی از جبهههای جنگ در ناحیه ایروان صورت گرفته. حضور او در دربار شاه با وقوع دوره اول جنگهای روس با ایران همزمان بوده و تا 1225 كه سال وفاتش میباشد، معاصر این كشمكشهای پردامنه بوده است.» (بهبودی، 1373 : 51) استاد محیط طباطبایی در مقدمه دیوان مجمر اصفهانی، نخستین برخورد شاعر با فتحعلی شاه و ورود او به جریان جنگهای روس با ایران را در سال 1219 و در كنار رودخانه ارس میداند. « [مجمر] در اوایل سال 1219 به تهران رسیده، شاه در این موقع برای جلوگیری از تجاوز سپاه روس به چمن سلطانیه و از آنجا به آذربایجان عزیمت كرده بود و در پایتخت حضور نداشت. مجمر در مصاحبت نشاط [اصفهانی] كه قصد الحاق به اردوی شاهی را داشت، تا كنار ارس رفت و چون از مسافرت خود در ملك بردعه داستانی دارد، معلوم میشود به همراه اردوی شاهی از قراباغ تا ایروان رفته و شاهد ورود فتحعلیشاه به ایروان و عقبنشینی روسها بوده است. وقتی شاه از ایروان به تهران بازگشت، مجمر نیز با اردوی شاهی به تهران آمد و این سفری كه در دیده او مظهری از فتح و نصرت شاه بر روسیه وانمود شده بود، او را به سرودن تركیببند و قصیده غرائی در وصف مراجعت شاه وادار كرد.» (مجمر، 1345 : مقدمه)
سفر مجمر اصفهانی از زاد و بوم خود به پایتخت، همزمان با دوران پرآشوب ایران و بحبوحه جنگهای روس با كشور ما بود. البته «پیش از رسیدن مجمر به تهران، فتحعلیشاه ... از نظر داخلی فراغت جالی یافته بود و این امر در روحیه مردمی كه قریب یكصد سال با هرج و مرج و جنگ و ستیز و غارت و چپاول متناوباً انس خاطر پیدا كرده بودند، اثری فوقالعاده بخشید؛ ولی تجاوز روسها به قفقاز این آسایش خیال موقتی را تازه برهم زده بود كه مجمر به تهران آمد.» (همان)
از مطالعه دیوان مجمر اصفهانی چنین برمیآید كه وی بیشتر با هدف تحریض سپاهیان به جنگ با دشمن و آن هم در قالب مدح پادشاه ـ به عنوان فرمانده اصلی جنگها ـ اقدام به سرودن شعر كرده است.
مجمر اصفهانی حدود سه سال پیش از انعقاد عهدنامه گلستان درگذشت، بنابر این روزهای سخت نبرد و اشغال بخشهایی از سرزمین ایران توسط روسها را ندید. چه بسا چنانچه اوضاع بد سیاسی آن روزگار پرآشوب را بیشتر و بهتر میدید، بر حجم گفتار خود درباره این جنگها میافزود و لحن بیان خویش و روزنه نگاهش را نیز تغییر میداد.
« پیش از آن كه ورق برگردد و فتحعلیشاه تیغ عالمسوز را در نیام فرو برد و نخستین عهدنامه شوم در محل گلستان بسته شود، شیرازه دفتر عمر مجمر از هم گسیخته و رخت از سرای عاریت بیرون برده بود». (همان)
دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی در بررسی ویژگیهای شعر عصر قاجار مینویسد: «مسایل اصلی كه در شعر این دوره مطرح میشود و تقریباً در سراسر شعر این دوره دیده میشود، عبارت است از مقدار زیادی مدح و ستایش پادشاهی، خانی یا امیری. اگر تمها و درونمایههای حاكم بر شعر این دوره را بررسی كنیم، یك مقدار مدایح تكراری درباری است كه حتی از لحاظ «معیار ارزشها» هم تحولی در آن دیده نمیشود.» (شفیعی، 1380 : 21)
«اشعاری كه از مجمر پیرامون جنگهای روس با ایران باقی مانده، بیشتر در «مدایح رفتن خاقان گیتیستان به جنگ روس و كیفیت احوال ایشان و مراجعت موكب همایونی به دارالخلافه تهران در ورود سپاه نصرتپناه خاقان سپهر بارگاه از رزم روس به دارالخلافه باهره و ترتیب بزم عیش و نشاط و در مراجعت موكب فیروزی كوكب از جنگ روس به دارالخلافه ... میباشد.» (بهبودی ، 1373 : 51)
با این همه آنچه مهم است اینكه الحاق شعرهای مجمر با زبانی فاخر و بیانی بلند و بلیغ سروده شده است و اشعار او دربارة جنگ روس ـ ایران از شعرهای بسیاری از شاعران قویتر است.
حیات مجمر اصفهانی
سیدحسین طباطبایی متخلص به مجمر اصفهانی به سال 1190 هجری قمری در روستای كویری زواره بر سر راه كاشان و یزد متولد شد. وی كه از سادات طباطبایی زواره بود، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و از رهگذر آشنایی با میرزا عبدالوهاب معتمدالدوله نشاط اصفهانی به دربار خاقان قاجار راه یافت و از شاعران بزرگ انجمن ادبی نشاط گردید.
مجمر اگر چه ورود خود به صحنه ادبی ایران را مدیون نشاط اصفهانی است، اما گویا براساس آنچه صاحب حدیقهالشعرا میگوید « پس از آن كه به میانجیگری نشاط در تهران به دربار شاهی راه یافت و شهرت و عزتی به دست آورد، نسبت به نشاط راه بیاعتنایی بلكه حسد و بدخواهی در پیش گرفت و در نتیجه به تیر دعای بد نشاط خورد و جوان مرگ شد.» (دیوان بیگی، 1346 : 285)
مجمر اصفهانی در نزد فتحعلی شاه قاجار ارج و قربی داشت و شاه هراز گاه برای آزمایش قدرت طبع شاعر، او را امتحان میكرد و قصایدی از شعرای عهد سلجوقی را طرح مینمود تا مجمر به اقتفای آن اشعار برود.
مرگ مجمر به سال 1225 قمری در 35 سالگی او اتفاق افتاده است. (1)
جنگهای روس با ایران در شعر مجمر اصفهانی
پیش از این بیان شد عمده اشعاری كه از مجمر اصفهانی در رابطه با جنگهای روس با ایران باقی مانده، در مدح رفتن پادشاه و سپاهیان ایران به میدان نبرد و یا توصیف بازگشت لشكریان پیروز از مقابل لشكر تجاوزگر روسیه میباشد.
مجمر اصفهانی دوران طلایی جنگهای روس با ایران و به اصطلاح نیمكره روشن این نبردها را دید؛ دورانی كه همراه با پیروزی ایرانیان بود. او سه سال پیش از عهدنامه گلستان درگذشت و اشغال سرزمینهای ایرانی را ندید. بنابر این تلقی شعری و تاریخی مجمر اصفهانی از این نبردها با كسانی چون قائممقام فراهانی كه به طور مستقیم در ارتباط با جنگهای روس بود، متفاوت خواهد بود.
یكی از قصاید معروف و مهم مجمر اصفهانی كه در موضوع نبردهای روس با ایران سروده شد، قصیده نسبتاً بلندی است كه مجمر در آن به توصیف صحنههای جالبی از این جنگها میپردازد كه در میان شاعران همعصر او، كمتر به چشم میخورد.
در برخی از ابیات این قصیده كه در «مدایح رفتن خاقان گیتیستان به جنگ روس و كیفیت احوال ایشان و مراجعت موكب همایون به دارالخلافه تهران و خطاب به اسرا» سروده شده، از زبان اسیرانی از روس كه به دست سپاه ایران افتادهاند، به گلایه از روزگار و سرنوشت میپردازد. در عین حال واقعیاتی از اوضاع ایران در زمان جنگ به ویژه خیانت برخی سران كشور را بیان میكند.
استاد محیط طباطبایی درباره این قصیده مینویسد: «منظره اُسرایی را كه در جنگ روس به دست افتاده و به تهران انتقال داده بودند، طوری زنده و مؤثر بیان میكند كه در ضمن، حالت اضطراب و وحشت عموم را پیش از بازگشت شاه از ایروان و داستان خیانت برخی از سرداران را در سازش با روسها و رفع این نگرانیها را به بهترین صورتی گوشزد میسازد. منظره وحشتزدگی و پریشانی و مجروحی اسیران را در این ابیات، مانند یك صفحه تذهیب شدهای با قلم نازك رسم میكند.» (مجمر ، 1345 : مقدمه)
توصیف حالات اسیران روس در ایران و خیانت برخی رجال:
یارب این قوم كدامند گرفتار چنین
نه تو را رحم بر آن و نه مرا رحم بر این
كوچه در كوچه همی تا گذری زار و نزار
خانه در خانه همی تا نگری خوار و حزین
همه در خلقت از آنسان كه مگر از شیطان
همه در طینت از آنسان كه مگر از سجین
از بر و بام همی باب كشان را دشنام
از بر و بوم همی مام كُشان را نفرین
سینه آن یك و بس نوك هزاران خنجر
دیده این یك و بس نیش هزاران زوبین
ز سنانی تن آن خسته كه میدادش تاب
به كمندی سر این بسته كه میجستش چین
گر سوالی كند این، گوید آه از گه رزم
گر جوابی دهد آن، گوید داد از دم كین
تیغی ار بنگرد آن وحشت كاینك ثعبان
رمحی ار بنگرد آن دهشت كاینك تنین
دستگیری نه بغیر از سر فتراكش آن
پایمردی نه به غیر از سر زنجیرش این
همش این مویه كه آخر نه من از نسل نیال
همش آن ناله كه آخر نه من از تخم تكین
پره لشكر من بودی چندان كه گمان
عرصه كشور من بودی چندان كه یقین
گُرز من بود كه بشكست در كالنجر
تیغ من بود كه بگشود در قسطنطین
تنم اكنون نگر از گرز همی در بستر
سرم ایدون نگر از تیغ همی بر بالین
جان من بردگی جیش ملك راست زمان
تنِ من بندگی حضرت شه راست رهین
بند حاجت نبود بازوی آنرا كه چنان
طوق لازم نبود گردن آنرا كه چنین
گرچه مستوجب ظلمیم ولیكن مظلوم
گرچه شایسته جوریم ولیكن مسكین
گر گناهی است از آن عفو ملك صدچندان
گر خطائیست ازین لطف ملك صد چندین
گرنه ما از پی ایمان نه شما صاحب شرع
گرنه ما از پی آئین نه شما را پیدین
تا كی از قتل یكی ساعد قومی افگار
تا كی از خون یكی ناخن قومی رنگین
چند بیخانه به هر دشت زما خانه خدای
چند بیپرده به هر شهر زما پردهنشین
گرد ما پره و آگه نه كه در پره جنگ
دور ما حلقه و واقف نه كه در حلقه كین
شاه بشكست به یك صدمه دو صد جیش گران
شاه بگشود به یك حمله دو صد حصن و حصین
روس همخانه باد است در آن هر چه مكان
روم همسایه خاك است در آن هر چه مكین
به هوا مرغی اگر پره افروخته بال
به زمین وحشی اگر جنبد آزرده سرین
هین كه آمد همه جا دولت و بختش به یسار
هان كه آمد همه جا نصرت و فتحش به یمین
باز شد جای سنان نای قلم نایبهخوار
باز شد جای زره چشم نگین حادثهبین
آن یكی ساخت كمان از خم ابروی سیاه
این یكی كرد كمند از سر زلف مشكین
آنكه رفتی به بر خصم، بر یارش جوی
آنكه بودی ز پی جنگ، پی صلحش بین
شاه را دشنه هندی، نگه نرگس آن
شاه را جوشن چینی، شكن سنبل این
جم نگین فتحعلی شاه كه با بندگیش
چه عجب ملك جم آرند اگر زیر نگین
آنكه چون رزمش هرچ آن اثر رستاخیز
آنكه چون بزمش هرچ آن صفت علییین
هر كجا گوئی از لشكریانش كه چنان
هر كجا گویی از پرد گیانش كه چنین
تا ابد خاك در آن بوم شود خونآشام
تا ابد باد در آن مرز شود مشكآگین
دشمن از شاهد ملكش نبرد بهره كه نیست
كام فرهاد به جز تلخی كام از شیرین
قصد شاهی زپس بندگیش كی باشد
ساكن باغ جنان را سخن از فروردین
قدر او را چه ز بدگوئی حاسد، چه شود
در بن طاس فلك، گر مگسی راست طنین
كفر و ایمان خورد از تیغش یك آب عجب
به لبی سم نقیع و به لبی ماءمعین
نیكبختی نه به سعی است، بگو خصمش را
دیو از كوشش مشاطه نشد حورالعین ...
(دیوان مجمر ـ ص 150)
یكی دیگر از قصاید مجمر اصفهانی در رابطه با جنگهای روس با ایران شعری است كه شاعر آن را «در مراجعت موكب فیروزی كوكب از جنگ روس» سروده است. مجمر در این قصیده كه در آن به آثار پیشینیان به ویژه قصاید پرشكوه بزرگان ادب فارسی نظر داشته، به توصیف میدان رزم بخصوص خیمهگاه سپاه ایران و سربازان دلیر عباسمیرزا در مقابل لشكریان روس منحوس پرداخته است.
صدای گوش آشنای برخی از حروف و اوجآرایی الفبای این قصیده، یادآور چكاچك ضربههای تیغ و سنان و شمشیر در میدان نبرد است؛ نبردی كه در یك سوی «پلنگان سلحدار» و در سمت دیگران «نهنگان زرهپوش» قرار گرفتهاند. گویا در پی ورود سپاه پیروز، بلافاصله مجلس مهیا میشود و سلطان بر اورنگ شاهی تكیه میزند.
مرحوم محیط طباطبایی بدون این كه از شعر خاصی یاد كرده باشد، در مقدمه دیوان مجمر از قصیدهای سخن میگوید كه شاعر آن را در توصیف لشكریان ایران و میدان رزم سروده و در پی آن به دریافت لقب مجتهدالشعرایی از فتحعلیشاه موفق شده است. از آنجا كه این قصیده یكی از آثار نادر مجمر است كه اغلب ابیات آن در توصیف مقاومت سربازان و صحنههای نبرد و شجاعت شاه ایران در جنگ سروده شده، لذا احتمال میرود منظور استاد محیط طباطبایی از آن قصیده، شعر زیر باشد.
بازگشت سربازان ایران از جنگ روس به تهران:
خاست گردی كه منور شد از آن چشم جهان
مگر از كوكب سلطان جهان داد نشان
گردی انداخته بر سطح زمین سایه امن
گردی افراخته بر فرق جهان چتر امان
به هوا بیخته از زلف عروسان چمن
به فلك خاسته از دامن حوران جنان
گیسوی شاهد اقبال از آن نافهگشای
طره لعبت اجلال از آن مشك افشان
بر در خرگه حشمت همه جا بوده مقیم
از پیلشكر شوكت همه ره بوده روان ...
بوده چون ابری و تابنده از آن تیر و سنان
چرخ كس دیده كه از دشنه و تیغش اختر
ابر كس دیده كه از تیر و سنانش باران
با نهنگان كه یكی بحر گداز از خنجر
زان پلنگان كه یكی كوه گداز از پیكان
خیز و بشنو كه زیك حملهشان آمده چون
خیز و بشنو كه به یك صدمهشان مانده چسان
روس و روسی همه این خسته و آن بیبنیاد
روم و رومی همه این بسته و آن بیبنیان
جیش بشكسته و باز آمده نصرت به ركاب
ملك بگشوده و باز آمده دولت به عنان
كینه در سینه آن یك چو به خارا آتش
فتنه در دیده این یك چو به دریا طوفان
همه از رزم به بزم آمده، خوش بزم چنین
همه از جنگ به صلح آمده خوشجنگ چنان
مطربا، چنگ پس از كوس بیاور به كنار
ساقیا، جام پس از تیغ درافكن به میان
چشم گردون چو همی تار شد از گرد سوار
روی هامون چو همی سرخ شد از خون یلان
گوش كن ناله تار ار چه به روز جمعه
نوش كن باده سرخ، ار چه به ماه رمضان
ساخت باید ز پس از ساز دعا، ساز نوا
خواست باید ز پس از ساز خسان، خون رزان
خاصه سلطان چو شد از كوهه زین بر اورنگ
خاصه خسرو چو شد از عرصه كین در ایوان ...
سوی میدان همه بیباره بتازد خسرو
خون دشمن همه بیدشنه بریزد سلطان
گه بود اشهب تازی و گهی ادهم كلك
گه بود خنجر هندی و گهی تیغ لسان
روز بار است و جهان راست عتاب از سرهنگ
روز بار است و فلك راست قفا از دربان
تا قضا را كه دگر سنگ زند بر تارك
تا قدر را كه دگر مشت زند بر دندان
پیشگاه است كه تا در سپرد پای خیال
آستان است كه تا درنگرد چشم گمان
زادگان شه و از طاعت آن جانپرور
بندگان شه و در خدمت این جانافشان
ماحی كفر ابوالسیف، شه ملك آرا
حامی شرع ابوالنصر، شه ملكستان
رزم جو فتحعلی شه كه چو تازد پی رزم
زندش فتح همی بوسه به نعل یكران
آنكه با لشكر او فتح و پیاپی میثاق
آنكه با كشور او امن و دمادم پیمان
از زمین تا به زمین گنج و ازو یك تدبیر
بحر تا بحر همه شورش و زو یك فرمان
بر لب حاسدش از آنچه به عالم افسوس
در دل دشمنش از آنچه به گیتی افغان
عفو او بین و خطا، كو ز ازل تا به ابد
حفظ او بین و بلا كو زكران تا به كران
درخم خام تو یا در خم گردون كه بود
هر كجا خصم تو بیچاره به كام ثعبان
از سر انگشت قضا خون بچكد گر بكند
بسوی خنجر خونریزت اشارت به بنان
به طرب خوش نشد آن دل كه تو جستیش نژند
به دوا به نشود درد كه مرگش درمان
آه خصم تو اگر سرد كند طبع حمل
تف قهر تو كند گرم مزاج سرطان
نفس آنگونه كه در دیده تو گفتی پیكان
ملك ری بیتو چو ما بود كه گفتی دارد
دل مجروح و تن خسته و جان نالان
بیبهار كرمت در تن بیبرگی چند
جان زبیرونقی آن شاخ كه در فصل خزان
زرد شد كشت امل، تخم مرادی بفكن
خشك شد نخل طرب، بیخ نشاطی بنشان
حال این جمع پریشان به تو نتوانم گفت
آه كین قصه جانسوز نگنجد به بیان
تنگ شد جا به مقیمان سپهر از لب ما
پس بهر زاویهاش پیك دعا جست مكان
تا یكی كشته ز تیغ است و یكی كشته ز عشق
تا یكی زنده به یار است و یكی زنده به جان
باد تا كشته قهر تو نه آن كشته نه این
باد تا زنده لطف تو نه این زنده نه آن
(دیوان مجمر ـ ص 144)
مجمر اصفهانی كه قالب قصیده را برای پرداختن به مسئله جنگهای روس و توصیف عزیمت ایرانیان به جنگ و بازگشت سپاه ایران از نبردها، برگزیده، در یكی از اشعار ترجیعبند خود به این جریان اشاره كرده، به توصیف بازگشت پیروزمندانه سربازان ایران از نبرد با روسیه تزاری پرداخته است.
در بازگشت شاه از جنگ با روسیه تزاری:
شه آمد و تكیه زد بر اورنگ
از رزم به بزم كرده آهنگ
هم ساغر دولتش به كف پر
هم شاهد نصرتش به بر تنگ
هم جان به هوای لعبتی شوخ
هم دل به خیال شاهدی شنگ
در ساغر بخت حاسدش خون
بر شیشه عمر دشمنش سنگ
جانها به رهش هزار وادی
دلها ز پیاش هزار فرسنگ
از رزم رسیده با میاش صلح
در بزم نشسته با غمش جنگ
ساقی به هزار گونه آئین
مطرب به هزار گونه آهنگ
با ماه بگو به كف نهد جام
با زهره بگو به بر نهد چنگ
كاین بزم شهنشه جهانست
عشرتگه خسرو زمان است
شاها پس از اینكه روزگاری
جز پیكارت نبود كاری
در كار طرب بكوش اكنون
كآسوده به فكر كارزاری
مست می نصرتی، مبادت
زین باده جانفزا خماری
بردی چو قرار دشمن، اكنون
با پیر مغان بده قراری
خصمت همه صید شد، بیفكن
در صیدگه طرب شكاری
بگذار زكف كمند و برگیر
در كف سر زلف تابداری
بگشای زه از كمان و بربند
دل در خم ابروی نگاری
سیمین زره اندر آر و زندست
در حلقه زلف مشگباری
بربند میان به عیش و آنگاه
این نغمه شنو ز هر نگاری
كاین بزم شهنشه جهان است
عشرتگه خسرو زمان است
(دیوان مجمر ـ ص 249)
یادداشتها ـــــــــــــــــــــــــ
1.
طلعت اصفهانی، در ماده تاریخ فوت مجمر اصفهانی گفته است:
تاریخ رحلتش را از عقل خواست طلعت
گفتا بگو: جوان رفت سید حسین مجمر = 1225
قطره اصفهانی نیز در همین موضوع سروده است:
دل را برید از جان و آنگاه قطره گفتا
« سوی جنان روان شد سیدحسین مجمر» = 1225