سرویس قفقاز /خبرگزاری آران
خبرگزاری آران / سرویس قفقاز
دكتر بهرام امیراحمدیان
استاد دانشگاه ؛پژوهشگر مسائل قفقاز
چکیده :
قفقاز منطقهای شگفت انگیز از نظر تركیب اقوام و فرهنگ و زبانها و ادیان، واقع بین دریای خزر و دریای سیاه، حایل بین تمدن غرب در شمال و تمدن شرق در جنوب است. قفقاز محل تلاقی ادیان مسیحیت و اسلام و نیز محل رویارویی تركها و غیر تركهاست. در این منطقه كوچك كه حدود 400 هزار كیلومتر مربع عرصه جغرافیایی را در بر می گیرد، سه خانواده بزرگ زبانی «هند و اروپایی»، «ترك ـ آلتائیك» و «ایبر ـ قفقازی» زندگی می كنند كه طی هزاره های گذشته با یكدیگر زیستهاند و تاریخ و تمدن منطقه را رقم زدهاند. تعامل این اقوام متعدد از گذشته های دور، از 2000 سال پیش كه «استرابو» جغرافیدان یونانی در 22 میلادی از آن دیدار كرده، تا كنون كه آغاز هزاره سوم است، تداوم داشته است. مسعودی مورخ و جغرافیدان اسلامی هزار سال پس از استرابو از این منطقه دیدار و آن را همان گونه که استرابو دیده بود وصف کرده است. سرزمینی شگرف با مردمانی گوناگون و فرهنگهای متنوع. اما شگفت اینکه این مردم در هزاره های تاریخ با هم زیسته اند و در تعامل بوده اند ولی چندان با هم در ستیز نبوده اند و اگر ستیزی بود نه به جهت تنوع زبانی و قومی بلکه مسائل اقتصادی و مادی و در بیشتر مواقع به دسیسه مداخله گران خارجی بود. این ویژگی چیست، كه این اقوام گوناگون را در كنار یكدیگر به تعامل و گفت و گو واداشته است؟ چیستی این راز را در چه باید جست؟
ساموئل هانتینگتن در نظریه برخورد تمدنها، در زمینه جنگ های خطوط گسل، قفقاز را در منطقه گسل برخورد بین اسلام و مسیحیت ذكر می كند و جنگ بین ارمنستان و آذربایجان بر سر مسأله قره باغ را شاهد می آورد و اظهار می دارد كه در این جنگها سه گروه از كشورها درگیرند، لایه اول كشورها یا گروههایی كه خود مستقیماً در گیر هستند(ارامنه قره باغ با آذریها). گروه دوم كشورهایی هستند كه با یكی از طرفین برخورد رابطه مستقیمی دارند(آذربایجان و ارمنستان). گروه یا لایه سوم این نوع درگیری را كشورهایی می داند كه كه از میدان جنگ عملاً دورند اما با طرفین جنگ پیوندهای تمدنی دارند(روسیه،ایران، تركیه)و در رابطه با درگیری ارامنه و آذریها دارای منافع تمدنی هستند(ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی). در حالی كه در همین منطقه، درگیری آبخازها و اوستها با گرجیها، برخورد تمدنی نیست و همه آنها مسیحی ارتدوكس هستند. در این مورد هانتینگتون سكوت می كند. در این مقاله سعی بر این است كه ضمن بررسی روابط فرهنگی ـ تاریخی ملل قفقاز با یكدیگر، به این مسأله پاسخ داده شودو در نهایت الگویی برای حل بحرانهای موجود پیشنهاد گردد.
کلید واژه ها : قفقاز ،اقوام ،تعامل ،مسلمانان ،آثار ادبی
***
منطقه قفقاز
قفقاز از شناخته شده ترین مناطق بحرانی در جهان است كه میراث 70 سال حكومت شوروی و نظم دو ابر قدرت جهان است. اكنون در قرن جدید این منطقه بیش از هر زمان دیگر باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا منطقه و كشورهای پیرامون تحت تأثیر این بحران قرار دارند.
منطقه قفقاز با مساحتی حدود 400 كلیومتر مربع، بین ساحل شرقی دریای سیاه و ساحل غربی دریای خزر قرار دارد.این منطقه از جنوب با تركیه و ایران هم مرز است و در شمال به فدراسیون روسیه محدود می شود كه قسمت شمالی آن (قفقاز شمالی) در قلمرو این فدراسیون قرار دارد. مرزهای بینالمللی و داخلی قفقاز طوری طراحی شدهاند كه موجب بروز بحران شده است(امیراحمدیان، جغرافیای كامل قفقاز).
روند وقایعی كه در منطقه اتفاق افتاده است نشان می دهد كه هیچ راه حلی برای مسائل سیاسی و اقتصادی قفقاز بدون مشاركت کشورهای پیرامون بویژه روسیه امكان پذیر نیست. تأسیس اتحادیه كشورهای مستقل مشترك المنافع و امضای موافقتنامه امنیت دسته جمعی، دفاع مشترك، و موافقتنامه های همكاریهای مشترك اقتصادی، نشان دهنده ضرورت همكاریهای مشترك اعضای این پیمان است.
منطقه قفقاز اكنون یكی از مناطق بحرانی جهان است. علاوه براین اهمیت استراتژیك آن برای حكومت مركزی فدراسیون روسیه بسیار مهم است و همیشه در دكترین نظامی روسیه مورد ملاحظه قرار می گیرد.
ملل قفقاز در طول تاریخ، برادرانه با یكدیگر در محیطی صلح آمیز زیسته اند. استرابن، در اثر معروف خود بنام «توصیفهای جغرافیا» در اوایل قرن نخست میلادی در باره كثرت اقوام و زبانها در قفقاز سخن گفته، و یاد آور شده است كه در این منطقه بیش از هفتاد قوم و ملت با زبانهای گوناگون با یكدیگر زندگی می كنند، و در پارهای اوقات دو روستای مجاور به علت شرایط كوهستانی سخت و دوری از هم زبان یكدیگر را نمی دانند. در قرن چهارم هجری/دهم میلادی نیز مسعودی از جغرافیدانان اسلامی در مورد اقوام و زبانهای گوناگونی كه در منطقه قفقاز (قَبْخْ یا قَبْقْ) رواج داشته سخن به میان آورده است (مروج الذهب و معادن الجواهر). تنوع اقلیم، چشم اندازهای جغرافیایی و تنوع اقوام و ملل و زبانهای و لهجه های گوناگون، محیطی بین المللی در مقیاس كوچكی را به وجود آورده بود كه در طی قرون و اعصار، به حیات خود ادامه داده است. از دوران باستان تا دوره معاصر، ملل قفقاز با یكدیگر آمیزش داشته و در كنار یكدیگر به خوبی و آرامش زیستهاند و اگر بین طوایف، قبایل و اقوام متعدد خصومتهایی در مقیاس كوچك و محلی به علت برخورد منافع اقتصادی و نه سیاسی، وجود داشته، ولی در برابر مهاجمان خارجی با یكدیگر متحد شده و با استفاده از جغرافیای مناسب قفقاز، با دشمن خارجی جنگیدهاند. تاریخ دو هزار ساله قفقاز سراسر مملو از این حوادث است.
موقعیت استراتژیك و چهار راهی قفقاز، محل گذر جهانگشایان از غرب به شرق و از جنوب به شمال و از شمال به جنوب بوده است. رومیها، یونانیها، اعراب، ایرانیها، مغولها، تركها و عثمانیها در قفقاز حضور داشته و هر یك در هنگام لشگر كشی بر ملل قفقاز تأثیر گذاشته یا از آن تأثیر پذیرفتهاند.
بنا به گفته گئورگی تسرتلی، دانشمند پر آوازه گرجی،«آشنایی آسیای میانه و ماورای قفقاز با نهاد های اداری، اجتماعی، سیاسی و حقوقی كه در امپراتوری هخامنشی تكامل یافت، برای این مناطق حائز كمال اهمیت بود»(گئورگی تسرتلی، دولت هخامنشی و تمدن جهانی، «آینده»، شماره 7ـ8، 1365، ص 370.). اثرات این مراودات و روابط تاریخی را می توان در زبان معاصر گرجی یافت كه تعداد زیادی از واژگان پارسی در آن موجود است. در گرجستان بهنامهای ایرانی، بهویژه نام اشخاص (برگرفته از شاهنامه) بسیار برخورد میشود. تعداد زیادی از مكانهای جغرافیایی در گرجستان و قفقاز وجود دارند كه نام ایرانی دارند یا منشأ نام آنها فارسی است. در دوره اسلامی نیز مردم ایران با گرجیان در مراوده بودند. بر اساس نوشته ایوانه جاواخیشویلی«فرهنگ مردم ایران برای گرجیان نامانوس نبوده و آنان پیوسته برای علم و هنر ایران احترام فراوان قائل بودهاند. نظم فارسی در گرجیان تأثیر بسیار داشته است. شعر و فرهنگ سبب ایجاد وحدت معنوی بین گرجیان و ایرانیان می گردید و دوستی و محبت را جانشین خصومت می ساخت».(ایوانه جاواخیشویلی، تاریخ ملت گرجی، جلد 2 ، تفلیس، 1965، ص 306).
در قرن دوازدهم در شهر تفلیس در كنار صدای ناقوس كلیساهای ارمنی و گرجی، صدای مؤذن از گلدسته مسجد مسلمانان شنیده می شد. در كنار كلیسای گریگوری و كلیسای ارتدوكس، مسجد مسلمانان و كنیسه یهودیان پیروان خود را به عبادت فرا می خواندند كه اكنون نیز پس از گذشت هشت قرن، هنوز هم در تفلیس همین وضعیت وجود دارد.
در قرون بعد نیز ملل قفقاز همیشه با یكدیگر در مقابل مهاجمان خارجی با هم متحد بودند. حتی در دوره شاه عباس اول هنگام نبرد ایرانیان با گرجیان، تركهای مسلمان بورچالی كه صفویان آنان را به عنوان سرحد داران خود در شرق گرجستان اسكان داده بودند، به هواداری از گرجیان با مسلمان به نبرد برخاستند. در دوره صفویه كه بخش شرقی گرجستان در تركیب دولت ایران قرار داشت، دلاوران گرجی در مناصب لشگری و كشوری ایران نیز فعال بودند. در تذكرة الملوك گفته شده است كه «مقام داروغگی اصفهان همواره با شاهزادگان گرجی بود».
با وجود ادیان، مذاهب، زبان و فرهنگ متفاوت، ملل قفقاز با یكدیگر می آمیختند. روستاهای همسایهای كه از نظر فرهنگی با هم متفاوت بودند، با هم در تبادل بودند و حتی روابط خویشاوندی داشتند. در شهرهای قفقاز، در محله های متفاوت از نظر فرهنگی و دینی، مردم با یكدیگر آمیزش داشتند و دارند. ازدواج بین مذاهب و ادیان از قبیل ازدواج مرد مسلمان با زن مسیحی و بالعكس تا كنون متداول بوده و هست. در جنگ های اخیر بین ارمنستان و آذربایجان بر سر مسألة قره باغ، در اوج درگیری و جنگ در قره باغ، تعدادی از مسلمانان توسط دوستان ارمنی خود از مهلكه نجات یافته اند. همچنین ارامنهای نیز توسط دوستان مسلمان خود یاری شدهاند. هنوز هم در ارمنستان آذریهایی مسلمان و در آذربایجان ارامنهای مسیحی زندگی می كنند. هنوز در ایروان مسجد جامع شهر با عظمت تمام ایستاده است و مورد احترام ارامنه است. كلیسای قدیمی اچمیادزین در ارمنستان مورد احترام مسلمانان است. در قفقاز هیچگاه جنگ و خشونت مذهبی در بین ادیان وجود نداشته و اگر موردی به این نام خوانده شده، سیاسی و برای تأمین اهداف و مقاصد خود خواهانه سیاستمداران و دولتمردان منطقه و خارج از منطقه بوده است. جنگ بین ارمنستان و آذربایجان را جنگ بین ارامنه و مسلمان قلمداد كردن، اشتباهی فاحش و محض است. در اوج درگیریهای نظامی بین ارمنستان و آذربایجان، در محافل علمی، ادبی، و فرهنگی بسیاری از آذربایجانیها با ارامنه فعالیتهای مشترك داشته اند كه من خود شاهد بسیاری از آن در كنفرانسهای بین المللی در ایران و قفقاز بودهام. در كنفرانس بین المللی قففاز در متن تاریخ جهان كه در سال 1998 در تفلیس برگزار شده بود، تعدادی از دانشمندان و استادان دانشگاه از باكو و ایروان شركت داشتند و با هم بسیار صمیمانه گفت و گو و مذاكره داشتند. در شهر تفلیس در محلهای قدیمی مسلمانان آذری تبار در كنار ارامنه با آرامش و صلح سالهای مدیدی است كه در كنار هم زندگی می كنند و در دوره جنگ بین آذربایجان و ارمنستان آنها نه تنها با هم هیچ خصومتی نداشتند، بلكه برادرانه با هم مراوده داشتند. این امر نشان دهنده این است كه این جنگ بی منطق جنگ علیه منطق است، جنگی نه بین اسلام و مسیحیان بلكه جنگ بین دولتمردان و سیاستمداران است. در گرجستان در منطقه آبخازیا و اوستیای جنوبی نیز وضع چنین است. در چچن نیز مدل تقریباً مشابهای وجود دارد، در اینجا روسها و چچنها سالهاست با هم روابط صمیمی دارند. در همه این بد فهمی ها آنها نیاز به گفت و گو دارند نه توپ و خمپاره.
در تاریخ قم مطلبی در بارة تفلیس بیان شده است كه نشان از اهمیت تفلیس در تاریخ اسلام دارد. در این كتاب از ابومقاتل سبل دیلمی نقیب ری و او از حسن بن یوسف و او از خالد ابی یزید و او از ابی عبدالله علیه اسلام كه او فرمود كه حق جلّ و علا از جمیع شهرها ؛كوفه و قم و تفلیس را برگزیده است(حسن بن محمد بن حسن قمی ص، 97). در دوره اسلامی تفلیس نقش مهمی در گسترش علم و پرورش مشاهیر و علما داشت بطوری كه در تفلیس در زمان حكومت عربها، سپس در دوره سلجویان همراه با اهل كسبه و بازرگانان، نمایندگان علم و دانش اسلامی نیز مانند پزشكان، روحانیون، فقها، تاریخنگاران، نویسندگان، و غیره بسر میبردهاند كه دارای نسبت «التفلیسی» بوده هم سنی و هم شیعه بودهاند. اگرچه بنا بر اخبار ابن حوقل مسلمانان تفلیس سنی بودهاند، میتوان حدس زد كه در این شهر همانند بسیاری از كشورهای اسلامی، شیعیان در اقلیت بودهاند(لُردكیپانیدزه، ص 42، 84). و اما در عین زمان، ذكر نام تفلیس در ردیف مهمترین مراكز تشیع ـ شهرهای قم و كوفه ـ تفلیس در جنبش تشیع خدمتی ارزشمند داشته است(همانجا، ص66). با وجودی كه اغلب علما و دانشمندان مسلمان كه نسب التفلیسی داشتهاند سنی مذهب بودهاند، ولی در برخی منابع از علمای تشیع نیز در میان آنان نام بردهاند. اگرچه در زمینه فعالیت شیعیان در تفلیس مدرك معین اندك و ناچیز است ولی در كتاب تاریخ قم مسمی به انوارالمشعشعیان (تألیف 1325) در فصل سیزدهم قسمت هشتم مؤلف با استناد به كتاب بحار الانوار علامه مجلسی حدیثی را از امام جعفر صادق (ع) نقل میكند كه انتخاب امام از كوفه، قم و تفلیس ابتدا به عربی و در ترجمه فارسی خویش میگوید: «نور مشعشع سیزدهم در ذكر حدیثی كه دلالت دارد بر بودن قم مختار البلاد هم چنانی كه علامه مجلسی در بحار میفرماید و عن الحسن بن یوسف عن خالد بن ابی یزید عن ابی عبدالله علیه السلام قال ان الله اختار من جمیع البلاد كوفه و قم و تفلیس یعنی امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند خدا اختیار نمود از جمیع البلاد كوفه و قم و تفلیس» (گریگوری برادزه، مقاله منتشر نشده)
در رابطه با نسبت «التفلیسی» شخصیت امیر تفلیس، اسحاق بن اسماعیل جلب توجه میكند. نام كامل او اسحاق بن شعب التفلیسی است كه در این مورد «التفلیسی» بیانگر آن است كه وی مدت مدیدی در تفلیس فعالیت داشته است. مسلمانانِ «التفلیسی»، عالمان، روحانیون، با دربار امیران تفلیس رابطه داشتهاند.از جمله یكی از آنان ابومحمدالحسنبن بندار التفلیسی ادیب و زبان شناس معروف پایان سده دهم و آغاز سده یازدهم بوده است(42، ص 85). وی یكی از كتابهای خود را كه پنجاه سال روی آن كار كرده است، به امیر تفلیس علی بن جعفر بخشیده است كه وی از پایان سده دهم تا پایان سده یازدهم، امارت تفلیس را در اختیار داشته است.
گفته میشود بشربن بیان بن حمران التفلیسی (ایمان الشیعه، ج 3، ص 572)از اصحاب امام صادق(ع) بوده است (همان، 626). المولی حسین بن العارف المشهور بالتفلیسی، عالم و فاضل اسلامی است كه تفسیری بر قرآن نوشته است در اصفهان متولد و معاصر محمد بن محمد رفیع الجیلانی(گیلانی) متوفی به سال 1197بوده است.(همان، ج 6، ص 51).
از دیگر عالمان و شخصیتهایی كه لقب التفلیسی داشتهاند میتوان از افراد زیر نام برد: شرف الدین بدیع الزمان ابوالفضل حُبیش بن ابراهیمبن محمد بن كمال الدین ابوالفضل (متوفی بعد از 629ق) پزشك، اختر شناس، ریاضیدان و ادیب ایرانی(هدیةالعارفین، ج 1، ص363)؛ شیخ عبدالسلام التفلیسی شیخ الاسلام تفلیس (طبقات اعلام الشیعه، القسم الثالث من الجزء الاول ص126); ابو بكر محمد بن اسماعیل بن بتون بن السری التفلیسی(از مادری از اهل نیشابور)، ابو احمد حامد بن یوسف بن الحسین التفلیسی، محمد بن بیان بن حمران المدائنی التفلیسی(اصلاً از اهالی تفلیس و ساكن بغداد) را میتوان نام برد (الانساب، الجزء الثالث، ص 62 - 63); ابو محمد التفلیسی(از رجال اصحاب امام رضا(ع)، ابو محمد التفلیس، كه نام او الحسن التفلیسی بود، ابو محمد الكوفی التفلیسی، كه نام شریف بن سابق بودالحسن التفلیسی از اصحاب امام رضا(ع)(همان، ج 2، ص 424; ج5، ص 33). عیسی الرقی تفلیس از مشاهیر اطبای اسلام بوده كه در خدمت سیف الوله از آل حمدان بوده كه در طب و دیگر علوم ید طولائی داشته است و تالیفاتی داشته و به زبان سریانی آشنا و تعدادی از آثار طبی سریانی را به زبان عربی ترجمه كرده است(سامی، قاموس الاعلام، ج 3، ص 1658).
نقش شاعران و مشاهیر قفقازی در تعامل بین اقوام
شاعران و متفكران قفقاز نیز در تأثیر پذیری از محیط فرهنگی و اجتماعی خود و با در نظر گرفتن فرهنگ موجود، آثار خود را پدید آوردهاند. نظامی گنجوی فیلسوف و شاعر قرن 12 در خلق آثار جاویدان خود كه به خمسه نظامی معروف است، جهان بینی جهانی شدن را ترنم می كرد. داستان لیلی و مجنون با موضوع و تم مربوط به فرهنگ عرب، بهرام گور، خسرو شیرین با تم ایرانی و نیز دیگر آثارش، نشان دهنده روح جهانشمولی اوست. در همین عصر قهرمانان منظومة داستانی «پلنگینه پوش» اثر جاویدان شوتا روستاولی شاعر دربار ملكه تامار، پادشاه گرجستان، بین المللیاند و از اقوام عرب، ترك، فارس و گرجی تشكیل شده اند. همچنین بنا به گفته خود شاعر، خمیر مایه و موضوع اصلی داستان پلنگینه پوش از یك داستان ایرانی و از شعرای ایرانی اخذ شده است (احتمالاً فردوسی)(منظومه پلنگینه پوش، شوتا روستاولی، ترجمة دكتر یوسف عباسپور، انتشارات دانشگاه گیلان، 1379) . شاهنامة فردوسی كه 10 قرن پیش سروده شده است، از همان زمان تا كنون برای ملل قفقاز از جمله ارمنی، گرجی و آذری بسیار شناخته شده و مأنوس است. اسامی قهرمان شاهنامه مور پسند ملل قفقاز است و نامهای مردان و زنان زیادی از قهرمانان شاهنامه انتخاب شده و می شود. حتی كوه قفقاز در شاهنامه به صورت «قاف» منعكس شده است و نقش اساسی در داستانهای آن دارد. آیا بین کوه البرز در ایران و قله البروس در قفقاز شباهتی وجود دارد؟ آثار كلاسیكهای ایرانی به زبانهای مختلف قفقازی ترجمه شدهاست و كهن ترین ترجمه های این متون به زبانهای دیگر را در قفقاز می توان یافت. دربار شاهان گرجی و شیروانشاهان محل رشد و نمو شوتا روستاولی، نظامی گنجوی و خاقانی شیروانی و تعدادی دیگر از نام آوران عرصه فرهنگ و ادب و حكمت و فلسفه بوده است. خاقانی شیروانی مادری نصاری داشته است و به دفعات در تفلیس، آبخاز، ارمن، شیروان و ... زیسته است و در اشعار خود از بسیاری از شهر ها و مردمان گوناگون قفقاز یاد میكند و مردم آنجا را ستوده است.
خاقانی و خاقان و كنار كُر و تفلیس/ جیحون شده آب كُر و تفلیس سمرقند
(دیوان، ص 759)
یا در جای دیگری می گوید:
از عشق صلیب موی رومی رویی / ابخاز نشین گشتم و گرجی كویی
از بس كه گفتمش كه مویی مویی / شد موی زبانم و زبان هر مویی
(دیوان، ص 759)
مادر خاقانی بنا به اشعار او مسیحی بوده و از اسرأ روم كه بعداً مسلمان شده است بطوری كه در مثنوی تحفة العراقین گفته است:
نسطوری و موبدی نژادش / اسلامی و ایزدی نهادش
پس كرده گزین بعقل و الهام / بر كیش كشیش دین اسلام
بگریخته از عتاب نسطور / آویخته در كتاب مسطور
از روم ضلالت آوریده / نخّاس هدیشس پروریده
(تحفةالعراقین،ص 215)
عمادالدین نسیمی(1369 -1417) متولد شماخی، متوفی به حلب، شاعر و متفكر قرن چهاردهم پیرو مكتب حلاج و سپس دنباله رو و مبلغ مكتب حروفیه، اشعار سیاسی، اجتماعی و اخلاقی خود را به زبانهای تركی، فارسی و عربی سروده است و بنیانگذار غزلهای فلسفی به زبان تركی است. وی در اشعار خود از محبت انسانها نسبت به یكدیگر سخن می گوید و ترنم زیبایی انسان جای ویژهای در آثار او دارد. در این اشعار، روشنایی و نور معشوقه انسان است و در مقابل حسادت، آز، خود پرستی، ریاكاری، بی وفایی مورد نكوهش قرار گرفته است.
محمد فضولی بغدادی(1494 – 1556)، شاعر قرن شانزدهم كه آثار اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و فلسفی خود را به سه زبان تركی، فارسی و عربی سروده است، از جمله متفكرانی است كه در آثار خود دوستی ملل و اقوام را ترنم می كند و از جنگهای خانمان سوزی كه در این دوره بین حكومت ایران و عثمانی جریان داشته متأثر می شود و آن را نكوهش می كند.
قفقاز سرزمین دلاور مردانی بوده كه علیه ظلم و ستم مبارزه می كردند. در منابع موجود، از جنبشی به نام «میخلی بابا» در دوره صفویه در قفقاز نام میبرند كه حركتی ضد فئودالی بود. این جنبش در سال 1625 میلادی بهوقوع پیوست. رهبری جنبش در دست فردی به نام «میخلی بابا» بود. میخلیبابا در گنجه متولد شده و نام اصلی او معلوم نیست. او در سال 1624 مقام سرشماسی و بعدها شماسی داشته است. میخلیبابا عبایی نمدین میپوشید كه در قسمت چپ برروی قلب، دو عدد میخ به نشانة تصلیب حضرت مسیح (ع) نصب كرده بود. به همین سبب آذربایجانیها به او «میخلی بابا» و ارامنه «میخلی وارداپت» میگفتند.
میخلی بابا تعداد زیادی از مبارزان آذربایجانی و ارمنی را با خود متحد كرده بود. در دوره شاهعباس صفوی كلیساهای مناطق ارمنینشین قفقاز تحت حمایت دربار قرارداشته و زمینهای بسیاری را در ناحیه گنجه و قرهباغ در تصرف خود داشتند. در این اراضی، دهقانان بی زمین بسیاری به كار اشتغال داشتند.
میخلی بابا؛ آذربایجانیها، ارامنه و اودینهایی كه در گنجه و قرهباغ زندگی می كردند و از داشتن زمین كشاورزی محروم بودند را متحد كرده و علیه زمین داران و ملاكین بزرگ و به منظور به دست آوردن زمین، به شورش واداشت. بنا به نوشته «كاناكر زكریا» سالنامهنویس ارمنی، در شهرهای گنجه و نواحی ارمنستان و قرهباغ، میخلی بابا توانسته بود 500 سواركار مبارز را با خود همراه سازد. دسته میخلیبابا به روستاهای ارمنینشین حمله كرده و راهبان كلیساها را اخراج میكرد. مدتی بعد، قلمرو فعالیت میخلیبابا و دسته تحت فرماندهی او به ارمنستان كشیده شد.
اسقف ارامنه و سایر خادمان كلیساها از وضعیتی كه جنبش میخلیبابا برای آنها فراهم آورده بود، به شدت ناراحت بودند. آنها ناگزیر به «امیرگونهخان» بیگلربیگی آذربایجان مراجعه و از او برای سركوب میخلیبابا كمك طلبیدند. قوای بیگلربیگی آذربایجان موفق شد پس از كوششهای بسیاری میخلیبابا و افراد تحت فرماندهی او را از ایروان اخراج كند.
پس از اعتراض او به ظلم كلیسا در سال 1625، اسقف اعظم كلیسای ارمنی آلبانیا، «هووانس»، او را از مقام شماسی خلع كرد. در پاییز همان سال، میخلیبابا پس از مقابله با قوای بیگلربیگی آذربایجان، به قلمرو عثمانی مهاجرت كرد و دیگراز او نشانی به دست نیامد.
سایات(صایاد) نووا (= صیاد نوا) شاعر و نوازنده نامدار قفقازی كه در 1712 در شهر تفلیس در خانوادهای ارمنی بدنیا آمده است، در آغاز قرن هیجدهم پدرش قاراپت از حلب به قفقاز مهاجرت كرده است. سایات نووا در سنین جوانی به عنوان شاعر و نوازنده(عاشیق)ای كه به سه زبان تركی، گرجی و ارمنی شعر می سرود و آواز می خواند، شهرت پیدا كرد و به دربار هراكلی دوم پادشاه گرجستان راه یافت. ولی به جهت سرودن اشعار مردمی و عصیانگرانهاش بر ضد حاكمان و فرمانرویان ستمگر و خونریز، از دربار رانده شد. این شاعر نغمه پرداز در اشعار خود احساسات نجیب انسانی، تفكرات بشر دوستانه و عشق به زندگی را به زبانهای ملل قفقاز ترنم می كرد. برخلاف احكام قرون وسطایی، سایات نووا محبت را به عنوان اساس زندگی بی پایان، برای خلاقیت هنری اش به تصویر می كشید. در برخی از اشعارش اعتراض شدید نسبت به ستمها، دشواریها، و نابرابریهای اجتماعی كه از سوی فرمانروایان و حاكمان محلی و متجاوزان خارجی به ملل قفقاز اعمال و موجب تیرگی سرنوشت آنان شده بود، بازتاب می یابد. هر سه ملت گرجی، ارمنی و آذری سایات نووا را شاعر ملی خود می دانند و اشعار او را به زبان مادری خود می خوانند، از بر می كنند و لذت می برند. با وجودی كه زبان ارمنی به گروه زبانهای «هند و اروپایی»، زبان گرجی به گروه زبانی «ایبر - قفقازی» (كارتْوِلی) و زبان آذری به گروه زبانی «تُرك - آلتاییك» تعلق دارند و هیچ شباهتی به یكدیگر نداشته (حتی از نظر الفبای نوشتاری) و هر كدام زبانی جداگانه و مستقل هستند، چگونه سایات نوا توانسته است در این سه زبان تبحر داشته و شعر بسراید، این چیزی نیست جز عشق و عاشقی، عشق به مردم و عاشق دوستیهای ملل گوناگون. آیا قفقاز می تواند سایات نوای عصر خود را پدید آورد؟ براستی قفقاز نیازمند سایات نوای عصر خویش است.
میرزافتحعلی آخوند زاده(1812 – 1878) متولد شكی، متوفی به تفلیس، در شهرهای باكو وتفلیس فعالیت داشت. این متفكر و فیلسوف برجسته در آثار خود عقب ماندگیهای ملل قفقاز و شرق را در نتیجه استبداد حاكمان می داند و مردم را به روشنگری و صلح و دوستی و آموختن فرهنگ و دانش دعوت میكند. این متفكر و فیلسوف معاصر آثار خود را كه شامل نمایشنامه، شعر، داستان و مقاله های تحقیقی است، هم به زبان فارسی و هم به تركی و روسی پدید آورده است. او در تفلیس زیست و در همانجا از دنیا رفت. مزار او و همسر و فرزندش كه در گورستان مسلمانان تفلیس واقع است، پس از ایجاد باغ گیاه شناسی در اراضی گورستان، با وجود تخریب و تسطیح همه مزارها، مزار او و خانوادهاش هنوز هم در این محل به عنوان احترام به یك متفكر حفظ و نگهداری می شود. بر سر مزار او تندیس بزرگی از او بر ستونی سنگی برافراشته شده است.
آلكساندر پوشكین(1799 – 1837) ، شاعر و داستانسرای نامی روس، میخاییل لرمانتف (1814 – 1841)شاعر روس، آلكساندر دوما(1802 – 1870) نویسنده نامدار فرانسه، لئو تولستوی (1828 – 1910) نویسنده و متفكر نامی روس، از جمله مشاهیری هستند كه از روسیه و فرانسه به عشق دیدار مردم قفقازی و طبیعت زیبا و جغرافیای متنوع و مردمان دلیر قفقاز به این منطقه سفر كرده و در آثار خود این مردان دلاور و زنان زیبا را ستایش كردهاند، زنانی كه تفنگ بر دوش، سوار بر اسب در كنار مردان و دوشادوش آنان با هر نوع استبداد و خود كامگی و متجاوزان خارجی مبارزه كردهاند. پوشكین در شعر بلند اسیر قفقازی از دوستی و محبت یك دختر چركس به یك اسیر نظامی روس خبر می دهد. دختری كه میداند در صورت فاش شدن كمكهای غذایی او به اسیر، توسط برادران و اقوام خود به قتل خواهد رسید.
در داستان «كور اوغلو» مربوط به قرن شانزدهم، «روشن»(«روشن» نام قهرمان داستان كور اوغلو (= پدر كور)است كه یك چوپان آذری است و پدرش علی، كه مهتر اسبان یك پاشای عثمانی است، بنا به كج فهمی ارباب خود نسبت به تبحر او در پرورش اسبان، مورد غضب قرار می گیرد و چشمانش را بدستور پاشا میل داغ می كشند و كور می كنند. از آن پس روشن، پسرِ علی عصیان می كند و مردم او را «كوراوغلو» می نامند.) یكی از رهبران جنبش جلالی های كُرد كه علیه خودكامگی سلطان عثمانی و ستم حاكمان محلی به ملل قفقاز مبارزه می كرد، قهرمان ملی تمام ملل قفقاز شمرده می شود. واریانتهای متفاوتی از این داستان در بین ملل قفقاز، آسیای صغیر، ایران و حتی آسیای مركزی متداول است. در گروه مبارزان همراه او نمایندگانی از تمامی خلقهای قفقاز از جمله ارمنی و گرجی و آذری و کرد . . . و حتی ایرانی وجود داشته اند. آنان در همه جا توسط همه ملل قفقاز مورد حمایت بودند.
«قاچاق نبی»، قهرمان خلقی قرن نوزدهم قفقاز نیز اموال غاصبان و ستمگران را بزور می ستاند و بین مردم فقیر تقسیم می كرد. در دسته او نیز مبارزانی از گرجی، ارمنی و آذری فعالیت داشتند.
داستان آذری «عاشیق غریب و شاه صنم» مربوط به قرن شانزدهم میلادی، در باره عاشق شدن نوازندهای دوره گرد(عاشیق) و تهیدست آذری به دختری به نام «شاه صنم» از خانوادهای ثروتمند، در بین ملل قفقاز، آسیای مركزی، و آسیای صغیر متداول است. داستان به همین نام یا به نامهای مشابه دیگر در بین تركمنها، تركها، ازبكها، قاراقالپاقها، اویغورها، گرجی ها و ارمنی ها، در بین مردم رواج دارد.
در آثار لرمانتف(معین شده است كه م. ی. لرمانتف در زمانی كه در قفقاز، بویژه در شوشا، قوبا و شماخی اقامت داشته، داستان عاشیق غریب را از زبان نوازندگان و خوانندگان آذری شنیده و داستان «عاشیق غریب» خود را برشته تحریر در آورده است. پس از مرگ لرمانتف این اثر در آرشیو شخصی او یافت شده و به چاپ رسید. در مدت اندكی، این اثر مورد استقبال تعداد زیادی از مححققان روس قرار گرفت.)، آبوویان(داستان عاشیق غریب)، در اپراهای حاجی بیكف (عاشیق غریب)، گِلی یِری(شاه صنم)، شاپوشنیكف و اووزف(شاه صنم و غریب)، باله «شاه صنم و غریب» اثر آساف یِف، و سرانجام فیلم سینمایی «عاشیق غریب» اثر كارگردان مشهور سینمای شوروی پاراژانف(هنرمند ارمنی الاصل گرجی) بر اساس همین موضوع عاشقانه و لطیف خلق شده اند.
در داستان «اصلی و كرم»، جوانی آذری و مسلمان به نام محمود(بعدها كرم) دختری ارمنی به نام مریم(بعدها «اصلی») به یكدیگر دل می بندند. این داستان در بین ادبیات شفاهی مردم، جایگاه ویژهای دارد. اساس داستان بر مبنای به تصویر كشیدن دوستی، برادری، نزدیكی و مهربانی بین مردم آذری و ارمنی و تنقید از نیروهای سیاهدل، شرور، بد و شخصیتهایی منفی چون خادمان دینی(پدر مریم كه كشیشی است به نام قارا و مانع وصال این دو دلداده می شود) و عادات كهنه است. تصادفی نیست كه داستان اصلی و كرم، در بین مردم ارمنی نیز به همان درجه محبوبیت داشته و مورد استقبال قرار می گیرد. تأثیر داستان شیخ صنعان عطار را می توان در این تمهای داستان اصلی و كرم احساس كرد.
در ارتباط با داستانهایی كه شمرده شد، در منابع گرجی و ارمنی نیز به نمونه هایی از آنها بر خورد می شود كه با الفبای گرجی و ارمنی و به زبان آذری نوشته شده است(افندی یف، تاریخ ادبیات شفاهی مردمی آذربایجان). اینگیلوهای گرجی زبان (آذریهای مسیحی) در مراسم عروسی خود نغمه های آذری ترنم می كنند.(همانجا، ص 34)
مشاهیر بسیاری از آذریها در تفلیس و ایروان تحصیل كردهاند، همچنین مشاهیر و ادیبان زیادی از ارامنه در باكو و تفلیس رشد كرده و آثار ارزشمند فرهنگی و علمی خود را پدید آوردهاند كه در نهایت به غنای فرهنگ و ادب قفقاز افزودهاند. در شهر تفلیس نخستین ترجمه قرآن به زبان گرجی چاپ شده است. قرآن با ترجمه آذری با الفبای فارسی در اواخر قرن نوزدهم در تفلیس چاپ شده است.
روزنامه فكاهی ملانصرالدین كه انقلاب مشروطیت ایران را در سالهای 1907 - 1911 تغذیه فكری می كرد در قفقاز و بویژه در تفلیس چاپ می شد و نویسندگان و شاعران پارسی گوی و تركی سرای در آثار طنزگونه خود برای روشنگری توده های ستمدیده فعالیت می كردند. نویسنده آذری زبان چون جلیل محمدقلیزاده در تفلیس و شاعر آذری، اهل شماخی چون علی اكبر صابر در باكو، آثار ارزشمندی در این روزنامه چاپ و منتشر كردهاند كه همه در راستای یگانگی فرهنگی و دوستی ملل و مبارزه علیه ظلم و تبعیض و استبداد حاكمان بود. علی اكبر صابر به زبان فارسی با روزنامه نسیم شمال كه در گیلان چاپ می شد به زبان فارسی با هم مشاعره داشتند. گروهها و احزاب سیاسی قفقاز در بیداری ملل تحت ستم نقش بسیار داشتهاند و انقلاب 1905 و 1917 روسیه و انقلاب مشروطیت ایران را یاری رساندهاند. یپرم خان ارمنی، حیدر عمواوغلی آذری و دهها مبارز ناشناس گرجی، از جمله مبارزان راه مشروطیت بودهاند كه بدون در نظر داشتن دین و مذهب و قومیت و فرهنگ، انقلابیون را از نظر نظامی و سیاسی یاری رساندهاند.
نهضت فكری «تِرِگْدالِئولی» كه توسط دانش آموختگان اواخر قرن نوزده قفقاز در دانشگاه های روسیه شكل گرفته بود، ملل قفقاز را به بیداری و توسعه فرا می خواند. تعداد شعرا، نویسندگان، روشنفكران و رجل سیاسی و نظامی قفقاز كه برای توسعه و ترقی ملل قفقاز و دوستی بین آنان فعالیت می كردند بسیار است. در دوره تزاری و حتی در دوره شوروی، افراد زیادی در این راه مبارزه كردند و بسیاری از آنان جان خود را در این راه فدا كردند.
فضای جغرافیایی محل تولد، رشد و آموزش و خلاقیت هنری تعداد زیادی از نویسندگان معروف ارمنی، گرجی و آذری در نقاط متفاوتی از قفقاز بوده است. میرزا فتحعلی آخوندف بنیانگذار ادبیات آذری، نویسنده، شاعر و فیلسوف و سیاستمدار بزرگ قفقاز در شهر شكی بدنیا آمد و در كودكی هنگامی كه دو ساله بود به همراه پدر و مادر خود به خامنه از توابع تبریز كوچ كردند و تا سیزده سالگی در ایران بود. در سال 1825 همراه مادرش به نوخا بازگشت. در 1834 به تفلیس رفته و در اداره جانشینی قفقاز به كار پرداخت. میرزا فتحعلی آخوندف آثار خود را به زبانهای تركی، فارسی و روسی بوجود آورده است و به هر سه زبان آشنایی كامل داشت. فعالیتهای ادبی و سیاسی او در زمینه بیداری ملل شرق تأثیری شگرف داشت. خانه او در محله قدیم مسلمانان در تفلیس به موزه تبدیل شد و مقبره او در باغ گیاهشناسی تفلیس محافظت می شود. در تفلیس محلهای را كه او در آن می زیست به احترام او آخوندزاده نامگذاری كردهاند.
از دیگر نمونه های نزدیكی ملل قفقاز می توان به نویسندگان ارمنی اشاره كرد. الكساندر موسهسیان شیروان زاده [1857 ـ 1935] نویسنده ارمنی در شماخی (یكی از شهرهای جمهوری آذربایجان كنونی) متولد شد، در جوانی در اثر مبارزه علیه تزار به شهر اودسا تبعید شد. در سالهای 1905 تا 1911 در پاریس اقامت داشت و در 1935 در شهر كیسلوودْسْك قفقاز شمالی بدرود حیات گفت. داستان معروف «آلینا»ی این نویسنده در تفلیس پایتخت گرجستان اتفاق افتاده است. میكائیل هووانسیان [1867 ـ 1933] متخلص به «ناردوس»، دیگر نویسنده ارمنی است كه در شهر تفلیس به دنیا آمد و در همانجا بدرود حیات گفته است. او نویسندة خلق گرجی است. برخی از آثار او بزبان آذری نیز ترجمه شده است. آوانس تومانیان [1869 ـ 1923] شاعر و نویسندة ارمنی، در ارمنستان بدنیا آمد و در تفلیس تحصیل كرد و در همین شهر از دنیا رفت و در همانجا بخاك سپرده شد. او در 1912 كانون نویسندگان قفقاز را به ریاست خود در تفلیس تشكیل داد. استپان زوریان ]1889 ـ 1967[داستان نویس بزرگ ارمنی در قره كلیسا در ارمنستان بدنیا آمد در 1906 به تفلیس مهاجرت كرد و در 1967 در ایروان بدرود حیات گفت. آغاسی آیوازیان [1925- ] نویسنده و فیلمنامه نویس ارمنی در شهر «عباس تومانی» گرجستان بدنیا آمد و از هنر های زیبای گرجستان فارغ التحصیل شد. دِرِنیك دمیرچیان[1877 ـ 1956 ] از دیگر نویسندگان ارمنی است كه در شهر آخالكلاكی گرجستان بدنیا آمد و در تفلیس به تحصیلات خود ادامه داد. او در سال 1956 در ایروان در گذشت. موضوع داستانهای این نویسندگان مضامینی انسانی دارد و برادری ملل قفقاز و محرومیت دهقانان، روستاییان نادار و زحمتكش را به تصویر می كشند.
الكساندر قازبگی [1848 - 1898] ، متفكر و نویسنده بزرگ گرجی، در خانواده اصیل زاده گرجی بدنیا آمد. از امتیازات زمین داری خود دست برداشته و به رعایای خود آزادی داده و املاك خود را بین آنها تقسیم كرده و خود به مدت 7 سال به شغل چوپانی اشتغال داشت. از آثار او می توان از رمان «اِلقوچا» (1881)، «اِلیسو» (1882)، «قاتل پدر» (1882)، «سی كو» (1883)، «زن ابله» (1884)، «خِویسبِری قوچا» (1884)، «چوپان» (1885) و برخی دیگر را نام برد. وطن پروری، انسان دوستی، و اندیشه های عدالت پروری موضوع اصلی آثار اوست. در آثارش مأموران تزاری و فئودالهای محلی را مورد انتقاد شدید قرار داده و مبارزات جوانمردانه برعلیه ظلم را ترنم كرده است(دائرة المعارف شوروی آذربایجان، جلد پنجم، ص 208، باكو 1981). بر اساس رمانها و داستانهای او چندین فیلم نوشته شده است.
جلیل محمد قلی زاده [1866 ـ 1932] (متخلص به ملانصرالدین) از نویسندگان و روشنفكران آذری، در شهر نخجوان بدنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در مكتب خانه و متوسطه را در شهر گوری گرجستان به اتمام رساند. مدتی در فرمانداری ایروان در مدارس تدریس می كرد. با شاعران و نویسندگان مختلف مكاتبه داشت(از جمله با اشرف الدین گیلانی متخلص به نسیم شمال). فعالیتهای ادبی و انقلابی او برای بیداری ملل قفقاز و ایران و مبارزه با تحجر و استثمار توده های دهقان و روستایی و طبقه تهیدستان شهری، تأثیر عمیقی بر بیداری مردم داشت. او از بنیانگذاران روزنامه ملا نصرالدین بود كه در تفلیس به زبان تركی و روسی چاپ می شد.
«عبداله شایق» [1881-1959] نویسنده، شاعر، معلم و فعال اجتماعی آذری در شهر تفلیس بدنیا آمد و تحصیلات خود را در تفلیس و خراسان ادامه داد. در سال 1901 به باكو نقل مكان كرده تا سال 1934 به شغل معلمی اشتغال داشت. در آثار پیش از انقلاب(اكتبر 1917)، دارای سبكی رمانتیسم بود. در اشعار غنایی او آزادی، آرزوهای ترقی و پیشرفت، نیك اندیشی و روح مبارزه جویی سرشار بود. او داستان «همه ما ذرهای از یك خورشیدیم» اشاره به برابری و برادری انسانها دارد. در آثار نثر او نابسامانیهای طبقه زحمتكش روستایی و ستم اربابی و وضعیت رقت بار زندگی مردم روستاها به تصویر كشیده شده است.
عبدالرحیم طالب زاده تبریزی [1834-1911] ، معروف به طالب اذف تبریزی، متفكر، روشنفكر و نویسنده ایرانی، در سال 1250 قمری در محله سرخاب تبریز در خانواده پیشهور متوسطی به دنیا آمد. پدرش استاد طالب نجار بود. در سال 1266 ق. در شانزده سالگی به تبریز رفت و در مدارس جدید آنجا به تحصیل مقدمات دانش جدید پرداخت و زبان روسی آموخت.در محیط اجتماعی آن روز قفقاز كه از لحاظ فرهنگی و سیاسی، دوران پر تحولی را میگذراند، آشنایی تدریجی با جنبش انقلابی آن كشور، آثار روشنفكران انقلابی روسیه و فرانسه و همچنین میرزا فتحعلی آخوند زاده، از سویی و زندگی فلاكت بار مهاجرین زحمتكش ایرانی و رفتار سلطه جویانه دولت روس نسبت به ملل غیر روس، از سوی دیگر، در تربیت روحی و عقلی او اثر ژرفی گذاشت و او را نسبت به مسئولیت اجتماعی خود آگاه كرد.
عبدالرحیم بیك حقوردی یف[1870 ـ 1933] ، نویسنده نامدار آذری، تحصیلات خود را در تفلیس در مكتب رئالنی گذراند. وی از بنیانگذاران و نخستین فعالان روزنامة ملانصرالدین بود. او از فعالان اجتماعی و ادبی قفقاز بود، مقالات متعددی در بارة زبان و ادبیات منتشر كرده و آثار نویسندگان بزرگ روس را به زبان تركی ترجمه كرده است.
عُزیر حاجی بیكُف،[1885 - 1948] موسیقی دان و آهنگساز بزرگ آذری، دانش آموخته سمیناریای گوری در گرجستان است. در سمیناریای گوری، معلمان مترقی، برای تبلیغ افكار نوین پیشرفته، از تدابیر خارج از كلاس (مطالعه خارج از كلاسی، گردشهای علمی و گردشها، شبهای شعر و داستان، شب نشینی، كارهای عملی، ورزش و غیره) استفاده گستردهای میبردند. به لحاظ تاثیر اینها در بین دانشآموزان سمیناریا روحیه و اخلاق انقلابی ایجاد شده بود. در دوره انقلاب اول روسیه، دانش آموزان آذری، گرجی و ارمنی، در تظاهرات جوانان گوری اشتراك فعال داشتند.
سمیناریای گوری در توسعه فرهنگی ملل قفقاز، از جمله آذربایجان، نقش مهمی داشته است. از فارغ التحصیلان سمیناریا میتوان از جلیل محمد قلیزاده (نویسنده و انقلابی متفكر، نریمان نریحانف (پزشك و سیاستمدار و نویسنده و اولین رئیس جمهور آذربایجان)، عزیر حاجی بیكف (موسیقیدان)، ماگامایف (موسیقیدان)، فریدون بیك كوچرلی (نویسسنده و محقق و ادیب)، سلطان مجید غنی زاده (نویسنده و ادیب)، اشیأ افندیف (نویسنده و مردم شناس)، فرهاد آقازاده (زبان شناس و روزنامه نگار)،
صفر علی بیك ولی بیك اف (استاد زبان فارسی و ادیب) و تعدادی دیگر، در راه توسعه فرهنگ ملی مردم آذربایجان مبارزه كرده، مبلغان زبان و فرهنگ پیشرو روس بودند. سمیناریای گوری تا 1918 فعالیت داشت.شعبه آذری سمیناریا، برهبری فریدون بیك كوچرلی به شهر قازاخ آذربایجان منتقل شد (د. آذربایجان ج 3،1979، ص 207-208).
گریگور یقیکیان، مترجم روسی، انقلابی، روزنامه نگار، نمایشنامه نویس ارمنی ایرانی(متولد 1880 آکن غرب ارمنستان، 1951- 14 دی 1329 رشت). وی در سالهای 1916 – 1917 به عنوان مترجم روسی در خدمت میرزا کوچک خان بود و با جنگلیها همکاری می کرد. او نخستین مترجم آثار پوشکین به فارسی در ایران است که در سال 1308 داستان دوبروفسکی اثر پوشکین را از روسی به فارسی ترجمه و منتشر کرد. وی مدتها در تفلیس زندگی و اقامت داشته است.
رقصهای قفقازی
رقصهای قفقازی یا لزگی كه بر گرفته از قوم لزگی از اقوام داغستان است، مجموعه حركات موزون و رزمی و بسیار دشوار و در عین حال منظم و بسیار زیبا و هیجان انگیزی است كه اقوام و ملل قفقاز از مسلمان و مسیحی، از ترك و قفقازی و ارمنی توسط دختران و پسران جوان و مردان و زنان در سنین جوانی و میانسالی اجرا می شود. با لباسهای محلی معمولاً آرخالقهای چركسی و لباسهای زنانه بلندی كه تمام بدن زن و دامن زن را تا روی پای می پوشاند. جالب اینجاست كه با وجود تفاوت فرهنگی بین تركها، رامنه، گرجیها، چركسها،داغستانیها و خلاصه قفقازیهای شمالی با یكدیگر، مجموعه اقوام و ملل قفقاز از لباسهای تقریباً مشابه ای در اجرای این رقصها استفاده می كنند و یك وحدت فرهنگی در رقصهای قفقازی بازبانهای متفاوت وجود دارد. این مورد را در كمتر جایی از جهان می توان مشاهده كرد. این نوع رقص ها نشانه وحدت قفقازی هاست كه از دیرباز تا كنون رواج دارد و هر قفقازی با این رقص رزمی بزرگ می شود.
* * *
نتیجه گیری و ارائه پیشنهاد
بطوری كه از بررسی روند تاریخی و فرهنگی ملل قفقاز ملاحظه شد، در این منطقه هیچگاه برخوردهای مذهبی و دینی وجود نداشته و ملل قفقاز در طی قرون و اعصار برادرانه در كنار هم زیسته اند.
در بررسی فرایند تحول منطقه در دهه پس از فروپاشی شوروی، آذربایجان شیعه با گرجستان مسیحی ارتدوكس با مناسبات اقتصادی به هم نزدیك شده و در كنار هم و در راستای منافع ملی خود و سرمایه گذاری غربی، به ترتیبات امنیتی و نظامی و حقوقی غرب پیوستهاند و ایران شیعه با ارمنستان مسیحی گریگوری دست برادری به هم دادهاند و مناطق مرزی ایران در استان های آذربایجان شرقی و اردبیل، با استانهای ارمنستان و جمهوری آذربایجان با هم همكاریهای اقتصادی دارند. تركیه سنی و ایران شیعه به عنوان دو كشور مسلمان بزرگ و مهم منطقه با روسیه مسیحی همكاریهای نزدیكی باهم دارند. پس می توان گفت كه فرضیه هانتینگتون در مورد وجود گسل برخورد تمدنی بین اسلام و مسیحیت در قفقاز نادرست است و رد می شود.
اكنون پس از گذشت حدود دو دهه از استقلال جمهوریهای قفقاز، هنوز نقاط بحرانی همچون اوستیای جنوبی و آبخازیا در گرجستان، قره باغ در آذربایجان و ارمنستان، تالش در آذربایجان در قفقاز جنوبی، داغستان، چچن، اینگوش، اوستیای شمالی و نقاط دیگر در قفقاز شمالی، نقاط بالقوه و بالفعل بحران شمرده می شوند. اگر سیاستمداران كهنه كار و طبقه سرمایه داران تازه به دوران رسیده منافع منطقه و ملل ساكن در آن را در نظر بگیرند و دست از خودخواهیها و منافع شخصی خود بردارند و اجازه دهند، مردم منطقه می توانند مشكلات خویش را با گفت و گو حل نمایند؛اما مشكل اینجاست که سیاستمداران داخل منطقه و حامیان فرامنطقهای (خارجی) آنان است سود خویش را در ادامه شرایط بحرانی می دانند که این شرایط زاییده تفكرات مستبدانه و آمرانه آنها و استثمار مردم منطقه می باشد. اكنون دانشمندان، اساتید دانشگاهها، روشنفكران و معلمان و مربیان و فرهنگیان قفقاز در هر ناحیهای، از كمبود درآمد و سقوط شدید سطح زندگی رنج می برند و در بسیاری موارد به مشاغل پست روی آوردهاند و در كنار دیگر توده های زحمتكش شاهد و ناظر ظهور طبقهای از ثروتمندان هستند كه از طرق نامشروع و با دلارهای كثیف از سطح بسیار بالایی از زندگی و ثروت سرشاری برخوردارند كه در نهایت موجب سرخوردگی و یأس مردم عادی و طبقه روشنفكر شده است.
قفقاز دارای سوابق درخشان تاریخی زندگی مسالمت آمیز ادیان و تمدنهاست. بگذارید این توان بالقوه به بالفعل تبدیل شود و ملل قفقاز از طریق نمایندگان خویش مسائل خود را حل كنند. از سال 1994 كه آتش بس بین آذربایجان و ارمنستان برقرار شده است، هیچگونه پیشرفتی در مذاكرات صلح حاصل نشده است. آیا وقت آن نرسیده است كه به مردم منطقه امكان بدهیم خود در این مورد با یكدیگر مذاكره كنند. آیا در پارلمانهای این كشورها «سایات نووا» هایی پیدا نمی شوند كه عشق و دوستی را به سه زبان بین مردم منطقه گسترش دهند؟
به نظر می رسد با توجه به سوابق دیرینه تاریخی دوستی و فرهنگی بین ملل قفقاز، شیوهای از ساختار حكومتی كه بتواند این مشتركات فرهنگی و تاریخی را بكار گرفته و به توسعه و برقراری صلح در منطقه كمك كند وجود داشته باشد. پس از فروپاشی حكومت روسیه تزاری، در سال 1918 در این منطقه فدراسیون جمهوریهای قفقاز جنوبی پدید آمد ولی در اثر پارهای از اختلافات بین دولتمردان و سیاستمداران آن زمان منطقه، این فدراسون از هم پاشید و متعاقب آن سه جمهوری مستقل پدید آمد كه به مدت دو سال دوام یافت. در سال 1920 و 1921 سپاه یازدهم ارتش سرخ روسیه با تجاوز به قفقاز جنوبی این جمهوریها را اشغال و حكومتهای مردمی را ساقط كرد. قفقاز تجربه اندكی در حكومت و سیاست دارد. هنوز هویت سازی بطور كامل انجام نشده و این جمهوریها با وجود فرهنگ و هویت تاریخی مشترك، برخورداری از زبان مشترك علمی و فنی(زبان روسی)، ساختارهای حمل و نقل مشترك و شرایط ویژه جغرافیایی، مكمل یكدیگرند و دو كشور از سه كشور منطقه محصور در خشكیاند، كه با استفاده از این ویژگیها می توانند اتحادیهای منطقهای یا حتی حكومتی كنفدرال با ایجاد «كنفدراسیون قفقاز جنوبی» تشكیل داده و به توسعه و ترقی منطقه و رفاه و آسایش مردم خود بیاندیشند. در بین قفقازیهای ترك زبان مَثَلی وجود دارد كه می گوید: «سو گَلِن آرخا بیر ده سو گَلَر»ترجمه: در جویی كه در آن آب جاری بود، دوباره نیز آب جاری خواهد شد. قفقاز همیشة تاریخ «مركز گفتگوی ملل و اقوام گوناگون» و «گهواره گفت و گوی تمدنها» بوده است، زیرا از پیش از میلاد تا كنون، اقوام و ملل گوناگون با زبانهای متفاوت از آنجا گذشته و با مردم آنجا ارتباط سیاسی، اقتصادی، بازرگانی برقرار كرده یا با یكدیگر داد وستد داشته و یا با هم به نبرد پرداختهاند. در عصر «جهانی شدن» و در آغازین سالهای سده بیست و یكم مردم قفقاز می توانند نقش بیشتری داشته باشند چرا که زیر ساختهای ارتباطی گستردهتری نسبت به قبل در اختیار آنان وود دارد، لذا امكان بالندگی و پویایی این «گهواره گفتگوی تمدنها» بیشتر خواهد بود.
در صورت گزینش سیستم سیاسی ـ اداری قابل پیاده سازی در قفقاز، برای نمونه سیستم «كنفدراسیون» و تشكیل «پارلمان كنفدراسیون» كه نمایندگان آن از بین نواحی و جمهوریهای مختلف با رأی مخفی و در یك انتخابات آزاد با نظارت سازمانهای بین المللی انتخاب خواهند شد، می توان در باره مسائل منطقه تصمیم گرفت و از این همه استعداد ها برای صلح و ثبات منطقه و جهان بهره گرفت و به توسعة جامعه قفقازی و رفاه اقوام گوناگون آن یاری رساند. بنا به گفتة «ادوارد شواردنادزه» رئیس جمهور گرجستان «صلح بد، بهتر از جنگ خوب است». قفقاز باید خانه مشترك اقوام آن باشد، نه عرصة تاخت و تاز قدرتهای فرامنطقهای و محل جولان قدرت طلبان حاكم بر آن.
توضیحات:
سایات نوا، تخلص «هاروتیون سایادیان» شاعر و نویسنده ارمنی متولذ 1712، در شهر تفلیس. سایات نوا شاعر و «عاشیق» (نوازنده مردمی و دوره گرد در ادبیات آذری)بود. این شاعر به سه زبان گرجی، ارمنی، و آذری شعر می سرود. از اشعار باقیمانده او 120 نمونه به زبان تركی آذری است. پدرش كاراپت، در آغاز قرن هیجدهم از شهر حلب در شام(قلمرو امپراتوری عثمانی)، به تفلیس (مركز پادشاهی گرجستان) مهاجرت كرد. سایات نوا در سنین جوانی به عنوان شاعر (عاشیق) شهرت پیدا كرده و به دربار هراكلی دوم پادشاه گرجستان دعوت شد. ولی به جهت سرودن اشعار عصیانگرانه، با اعیان و اشراف دربار درگیر شد. از آنجا رانده شده و ناگزیر به صومعه پناه برده زندگی رهبانی برگزید و در 1768 به صومعه آخپات وارد شد. احتمال می رود كه در زمان حملة آغامحمد خان قاجار به تفلیس ]سال 1795[ كشته شده باشد.
آفرینش ادبی سایات نوا در ارتباط با نظم سبك «عاشیق»ی سده های میانة تركی آذری بود. اشعار سایات نوا ، كه نغمه پرداز سه ملت برادر(آذری، ارمنی، گرجی) بود، نشان دهندة آشنایی او به ریزه كاریها و زیباییهای شعری «عاشیق» گونة شاعر و تسلط كامل او به هر سه زبان بوده است. در آثار او
موضوع محبت جای اساسی دارد. در اشعار او احساسات نجیب انسانی، تفكرات بشر دوستانه، و عشق به زندگی، ترنم دارد. برخلاف مناسبات و روابط خشك و تحكم آمیز قرون وسطایی، سایات نوا محبت را اساس زندگی، و نیرویی بی پایان در خلاقیت هنریاش به تصویر می كشد. در برخی از اشعارش اعتراض شدید نسبت به ستم ها و دشواریها و نابرابریهای اجتماعی كه از سوی فرمانروایان و حاكمان محلی و متجاوزان خارجی به خلقهای زحمتكش اعمال و موجب تیرگی سرشت آنان شده بود، منعكس شده است.
سایات نوا با مهارت تمام ساز و كمانچه می نواخت و آفرینندة ریتمهای رقص بود و به عنوان یك آهنگساز نیز از شهرت بسزایی بر خوردار بود. آثار او در گسترش ادبیات ارمنی و گرجی تأثیر بسیار داشته است. به مناسبت دویست و پنجاهمین سال تولد او، در 1963، در كلیه جمهوریهای اتحاد شوروی جشن و مراسم یادبود برگزار گردید. منظومه «سایات نوا» از محمد راحیم شاعر آذری، و اپرای «سایات نوا» اثر آ. آرتونیان (این اپرا در 1973 در تئاتر اپرا بالة آذربایجان به نمایش در آمد) در بارة زندگی و آثار سایات نوا سروده شده است.
سمیناریای گوری - سمیناریای معلمان ماورأ قفقاز (گوری). مؤسسهای آموزشی كه اساساً برای آموزش معلمان ابتدایی ساكنان محلی ماورأ قفقاز، تشكیل شده بود. این مؤسسه بر اساس طرح ك.د.اوشینسكی در 1876 در شهر گوری گرجستان آغاز بكار كرد.
در سمیناریای گوری علاوه بر آموزش شاگردان بورسیه دولتی، دانش آموزانی نیز به هزینه سازمانهای بازنشستگی شهری و روستایی نیز در آن تحصیل میكردند.
در سمیناریا حساب، هندسه، تاریخ، جغرافیا، طبیعت، زبان مادری (روسی، آذی، گرجی و ارمنی در شعبههای زبانهای ملی)، تعلیم و تربیت، روانشناسی و در كنار آن خوشنویسی، نقاشی، موسیقی، آواز خوانی، بهداشت و پزشكی نیز تدریس میشد. در این سمیناریا به تجربه آموزشی اهمیت بسیار داده میشد.
در تشكیل فرآیند تحصیل و گسترش ایده آلهای اوشنسكی، سمیناریای گوری یكی از پیشروترین سمیناریاهای روسیه بود. سمیناریای گوری در نمایشگاه بینالمللی سمیناریاهای معلمان سال 1900 پاریس، در زمینه فعالیتهای نظری، مدال طلا دریافت كرد.
شعبه آذری سمیناریا در 1879 فعالیت خود را آغاز كرد. در ایجاد شعبه آذری، میرزا فتحعلی آخوندف نقش بسیار داشت. تحصیل در سمیناریای گوری به زبان روسی بود. زبان آذری فقط در شعبه آذری به عنوان یك درس فنی تدریس می شد. در كلاسهای بالاتر، دانشآموزان مسلمان اندك بودند. سمیناریای گوری كه با دیگر سمیناریاهای روسیه تفاوت داشت، در كنار تدارك معلمان سه كلاس اساسی و یك كلاس بالاتر، تدارك معلمان كلاسهای پایینتر نیز در نظر گرفته شده بود. در این سمیناریا اصولاً دانشآموزان بالاتر از 15 سال سن و روستازادگان مسلمان، كمتر پذیرفته میشدند. شاگردان شعبه آذری، علاوه بر دروس زبان آذری و شرعیات، دیگر دروس را در بین دیگر شاگردان مسیحی تحصیل میكردند و پس از پایان دورة تحصیل از حقوقی برابر برخوردار بودند.
در سمیناریای گوری، معلمان مترقی، برای تبلیغ افكار نوین پیشرفته، از تدابیر خارج از كلاس (مطالعه خارج از كلاسی، گردشهای علمی و گردشها، شبهای شعر و داستان، شب نشینی، كارهای عملی، ورزش و غیره) استفاده گستردهای میبردند. به لحاظ تاثیر اینها در بین دانشآموزان سمیناریا روحیه و اخلاق انقلابی ایجاد شده بود. در دوره انقلاب اول روسیه، دانش آموزان آذری، گرجی و ارمنی، در تظاهرات جوانان گوری اشتراك فعال داشتند.
سمیناریای گوری در توسعه فرهنگی ملل قفقاز، از جمله آذربایجان، نقش مهمی داشته است. از فارغ التحصیلان سمیناریا میتوان از جلیل محمد قلیزاده (نویسنده و انقلابی متفكر)، نریمان نریمانف (پزشك و سیاستمدار و نویسنده و اولین رئیس جمهور آذربایجان شوروی)، عُزِیْر حاجی بِیْكُف (موسیقیدان)، ماگامایف (موسیقیدان)، فریدون بیك كؤچَرلی (نویسسنده و محقق و ادیب)، سلطان مجید غنی زاده (نویسنده و ادیب)، اشیأ افندیف (نویسنده و مردم شناس)، فرهاد آقازاده (زبان شناس و روزنامه نگار)، صفر علی بیك ولی بیك اف (استاد زبان فارسی و ادیب) و تعدادی دیگر، در راه توسعه فرهنگ ملی مردم آذربایجان مبارزه كرده، مبلغان زبان و فرهنگ پیشرو روس بودند. سمیناریای گوری تا 1918 فعالیت داشت. شعبه آذری سمیناریا، برهبری فریدون بیك كوچرلی به شهر قازاخ آذربایجان منتقل شد (دائرةالمعارف آذربایجان، ج 3، سال 1979، ص 207-208).
منابع مورد استفاده:
ـ امیراحمدیان، بهرام، جغرافیای گرجستان، انتشارات بین المللی الهدی، تهران ، 1376
ـ مترولی، روئین، گرجستان، ترجمه بهرام امیراحمدیان، انتشارات دفترمطالعات سیاسی و بین المللی، تهران 1375
ـ خاقانی شروانی، مثنوی تحفةالعراقین، حواشی و تعلیقات دكتر یحیی قریب، شركت سهامی كتابهای جیبی، چاپ دوم 1357
ـ دیوان خاقانی شروانی، بكوشش دكتر ضیأالدین سجادی، انتشارات زوار، چاپ ششم، بهار 1377
ـ منظومة پلنگینه پوش، شوتا روستاولی، ترجمة دكتر محمد كاظم یوسف پور، انتشارات دانشگاه گیلان، 1379
ـ گئورگی تسرتلی، دولت هخامنشی و تمدن جهانی، «آینده»، شماره 7ـ8، 1365
ـ ایوانه جاواخیشویلی، تاریخ ملت گرجی، جلد 2 ، تفلیس، 1965
ـ ایوانه جاواخیشویلی، تاریخ مردم گرجستان، جلد دوم، تفلیس 1948، ص 217(بزبان گرجی)(به نقل از ماگالی تو دوآ در پیشگفتار كتاب «پلنگینه پوش» اثر شوتا روستاولی، ترجمه دكتر محمد كاظم یوسف پور، انتشارات دانشگاه گیلان، چاپ اول سال 1379
ـ خواجه نظام الملك، سیاستنامه، تهران 1348
ـ تذكرةالملوك، چاپ تهران.
- ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه محمد علی حمید رفیعی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، 1378، ص 437.
ـ شیروانزاده، ناردوس، تومانیان، سواگ، داستانهای ارمنی، ترجمة هایك كاراكاش، مجموعة ادبیات خارجی، زیر نظر احسان یارشاطر، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348
ـ باغ سیب و چند داستان دیگر(20 قصه از 15 نویسندة ارمنی)، ترجمه و تدوین احمد نوری زاده، نشر چشمه، چاپ اول 1378
- Afandiyev, Pasha. Azarbaijan Shifahi Xhalq Adabiyyati, Maarif Nashriyyati,
Baki 1981. p.31,34.
Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, I, Baki 1976-
Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, III, Baki 1979-
Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, IV, Baki 1980-
Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, VI, Baki 1982-
Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, VII, Baki 1983-
Azarbaijan Sovet Ensiklopediasi, X, Baki 1986-
Suzanne Goldenberg, Pride of Small Nations. Caucasus and Post Soviet-
Disorder. Zed Book Ltd. London 1994.
Lordkipanidze, Maria. Tbilisi(IV-nachaloXII v.), Tbilisi, 1991.