جرج بوش رئیس جمهور آمریكا مفتی سه جمهوری شمال قفقاز یعنی عیسی خامكخویف (اینگوشتیا)، مراد تاوقازاخوف (آستیای شمالی) و اناس پشیخاچف (كاباردا-بالكاریا) را به ویلای خانوادگی خود دعوت كرد.
سرویس روسیه/آران نیوز
خبرگزاری آران / سرویس روسیه: جرج بوش رئیس جمهور آمریكا مفتی سه جمهوری شمال قفقاز یعنی عیسی خامكخویف (اینگوشتیا)، مراد تاوقازاخوف (اوستیای شمالی) و اناس پشیخاچف (كاباردا-بالكاریا) را به ویلای خانوادگی خود دعوت كرد.
به گزارش خبرگزاری آران به نقل از هفته نامه اخبار مسکو،هر سه آن ها به خوبی و خوشی راهی ایالات متحده شده، با رئیس جمهور و پدر گفتگو، از نیویورك بازدید و نیز با اعضای جمعیت مسلمان ایالات متحده و نمایندگان جمعیتهای مهاجران شمال قفقاز آشنا شدند.
این دیدار هنوز به پایان نرسیده و به همین دلیل جای تعجب است كه دریافت اطلاعات درباره آن (از جمله از شورای مفتیهای روسیه) كار بسیار دشواری از آب در آمده است.
سفارت روسیه در واشنگتن هم اطلاعات چندانی نداشت،ولی خانم كاترین سترنس نماینده وزارت امور خارجه آمریكا كه میزبان این سفر است، اظهار بیاطلاعی كاملا كرد و گفت: ما از هیچ دیدار رهبران مسلمانان روسیه اطلاعی نداریم.
در این گزارش آمده است ، پس چرا طرف آمریكایی پیرامون این دیدار پردهای از «مه غلیظی» كشیده است؟ آیا نخواستند یك بار دیگر مسكو را با این ابتكار ناگهانی خود ناراحت كنند؟ یا اینكه خود موضوع بحث خانواده رئیس جمهور با مفتیها نیازی به آشكاراگویی نداشت؟ هر دو جواب كماحتمال نیستند. ولی در رابطه با این دیدار دو سئوال مشخص مطرح میشود. چرا احمد حاجی عبداللهایف مفتی داغستان درمیان مدعوین ذكر نشده است؟ اصولاً، چه احتیاجی داشت كه شخصیتهای مذهبی شمال قفقاز را به آمریكا دعوت كنند؟ روحانیون رسمی اسلامی می توان با اصولگرایان پروتستان (انجیلی) آمریكایی درباره چه چیزی صحبت كنند؟جواب سئوال اول ساده است. به احتمال قوی به خانواده بوش توصیه كردند برای اجتناب از رویدادهای ناگوار مفتی داغستان را دعوت نكنند. ظاهراً مشاوران رئیس جمهور آمریكا سایت اداره روحانیت مسلمان داغستان را خوب مطالعه كرده و دیدهاند كه این سایت مملو از تفسیرهای و مقالات تحلیلی ضد آمریكایی است. عبدالله كه یكی از علمای مسلمان معتبر منطقه است، همزمان در زمینه ژئوپلتیكی قفقاز تبحر دارد. همین امر باعث شد كه او را دعوت نكنند.
ولی در مورد علت اساسی دعوت مفتیها به ایالات متحده نمی توان به چند جمله بسنده كرد.قبل از همه مایلم یك فرضیه جسورانه مطرح كنم كه البته باید توضیح داده شود. سفر مفتیها به ماورای اقیانوس با برنامههای امریكا و اسراییل نسبت به ایران ارتباط دارد. شواهد و دلایل آشكار این ارتباط وجود ندارد ولی میتوان به نشانههای غیرمستقیم مراجعه كرد.
محافظهكاران جدید آمریكایی و از جمله بوش پسر اعتقاد راسخ دارند كه «رژیم ائمه لجام گسیخته» (همانطور كه حدس زدید، منظورشان ایران است) باید به هر قیمتی كه شده سرنگون شود. به همین دلیل ضربه نظامی به ایران كه بارها به تعویق افتاده است، بالاخره (احتمالاً در سال آینده) وارد خواهد آمد. علتش این نیست كه مردم یا كنگره آمریكا آن را بخواهند. سفارش دهندگان بانفوذ ماجراجوییهای ژئوپلتیكی (كه دولت فعلی همین سیاست را دنبال میكند) و هسته اصولگرای محافظهكاران جدید كاخ سفید، این جنگ را میخواهند. آنها به منظور وارد كردن ضربه نظامی به ایران به طور شبانهروزی سعی میكنند از رژیم ایرانی چهره شیطانی بسازند.
آمریكاییها به همین دلیل از تلاش خود برای بركناری محمد البرادعی از مقام مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی دست نمیكشند تا یك نفر وابسته به خود را به این مقام بنشانند. مسأله این است كه محمد البرادعی با ناباوری و احتیاط با حل و فصل نظامی مسأله «پرونده هستهای» ایران برخورد میكند. فعالیت تبآلود در خاور میانه در جهت عقیم گذاشتن عامل عربی-اسلامی (و از جمله عامل سوری) با همان برنامههای ضد ایرانی ارتباط دارد. به عنوان «هویج» اندیشه بوش پسر درباره تشكیل بی چون و چرای دولت فلسطین در ۹۰% اراضی كرانه باختری رود اردن و نوار غزه در سال ۲۰۰۸ (در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریكا) و پرداخت كمكهای مالی قابل توجهی به دولت محمود عباس) اعلام شده است.
اگر جرج بوش تا پاییز سال ۲۰۰۸ هیچ برگ برنده نیرومندی در زمینه سیاست خارجی ارائه ندهد، احتمال میرود كه جمهوریخواهان انتخابات را ببازند. ولی تظاهر به حل و فصل مسأله خاور میانه (در شرایط شكست تلاشهای آمریكا در عراق) می تواند به محافظهكاران جدید برگ برندهای بدهد. عامل مهم دیگر، ضربه سركوبگرانه به ایران است كه محافل بانفوذ اسراییلی تشنه آن هستند. چانهزنی بین واشنگتن و تلاویو می تواند از طرف یك نماینده اسراییل چنین باشد: «شما (آمریكا) باید ایران را كه اسراییل را به رسمیت نمیشناسد، نهایتاً خنثی كنید. بدون ایران، حزبالله و حماس حریف ما (اسراییل) نمیشوند. ما از طرف خود به مذاكرات با سوریه (ولی بدون اعاده ارتفاعات جولان) و تشكیل دولت فلسطینی رضایت میدهیم و به طور كلی به صلحجویی تظاهر میكنیم. در نتیجه شما (جمهوریخواهان) در انتخابات ریاست جمهوری شانس خوبی دریافت میكنید ولی بعد از آن باید به تأمین امنیت ما ادامه دهید».
این طرح كاملاً منطقی است. ولی آیا این طرح كار خواهد كرد؟ اگر فرض كنیم كه ایرانیان و اسلامگرایان رادیكال حماس و حزبالله تقریباً از استعداد تحلیل و پیشبینی برخوردار نیستند، این طرح بدی نیست. ولی مسأله این است كه در صحنه سیاسی نیروهایی با استعداد پایین پیشبینی زنده نمیمانند.
یك علت دیگر «جنگ سرد» علیه ایران وجود دارد كه توسط رسانه های گروهی جهان مسكوت میشود و آن وضعیت نابسامان سیستم مالی امریكاست. بحران بودجه و اموال ایالات متحده، عامل مهمی است كه میتواند باعث اتخاذ تصمیم درباره شروع جنگ شود. قبلاً جان كینس و ماركسیستها در این مورد نوشته بودند و حالا تحلیلگران و اندیشمندان معتبر اروپا، آمریكا و اسراییل (لیندون لاروش، جوزف ستیگلیتس، گور ویدال، نوهام چومسكی، جولیتو كیزا و آنتونیو نگری) در این مورد می نویسند. امپراطوری به قربانیان جدیدی برای «نهنگهای مالی» خود احتیاج دارد. امپراطوری به قیمت كارهای خود توجه نمی كند و باید عجله كند تا هنوز فرصت هست كه از دروغ (مانند درزمان خود در عراق) درباره برنامه هستهای ایران استفاده كند.
ممكن است بپرسید مفتیهای ساده شمال قفقاز كه به آمریكا برای «مهمانی» دعوت شدند، به این مسایل چه ربطی دارند؟ معماران هرج و مرج جهانی از قبل برای جنگ جدید آماده میشوند. پشت جبهه را تنظیم كینند و میخواهند حد اقل از بیطرفی اكثریت مسلمانان جهان و رهبرانی روحانی آنها برخوردار شوند، به ویژه در مناطق پیرامون ایران (قفقاز و خاور میانه).
ضربه به ایران، علامتی برای بسیاری از مسلمانان (و نه تنها شیعیان) برای آغاز جهاد علیه آمریكا و اسراییل خواهد بود. بالاخره مشكل بتوان ثابت كرد كه این جنگ علیه اسلام و علیه یك دولت اسلامی نیست. در صورت ضربه به ایران، اختلافات بین شیعیان و سنیها مانع از بروز همبستگی اسلامی نخواهند شد. هدف امریكا، منتفی كردن احتمال بروز این همبستگی است.
بعید است كه به مفتیهای شمال قفقاز درباره ایران چیزی رك و پوست كنده گفته باشند. به احتمال قوی، با آنها درباره «خطر افراط اسلامی (وهابیت) و ضرورت مقابله با آن»، اسلام معتدل و غیره صحبت كردند. در مجموع، سفر طوری تنظیم شده است كه مفتیهای شمال قفقاز از این به بعد مشكل بتوانند از سیاست آمریكا انتقاد كنند. این كار از نظر روانشناختی هم درست تنظیم شده است. مرد قفقازی طبق مقررات غیر مكتوب سنتی هیچ وقت از كسی كه مهمان او بوده است، انتقاد نمیكند.
ابتكار واشنگتن یك جنبه استراتژیكی دیگر هم دارد كه در سفر مفتیهای شمال قفقاز كه عمدتاً از مسایل ژئوپلتیكی دور هستند، بروز كرده است. مسأله این است كه بعد از ایران ممكن است نوبت روسیه یا حد اقل قفقاز روسی و كل منطقه خزر فرا برسد. این كار آینده نه چندان دور، ۵-۳ یا حد اكثر ۸ سال آینده است. دلاری كه افت میكند و هیچ پشتوانهای ندارد به نفت به عنوان وسیله تضمین احتیاج دارد.
تصادفی نیست كه جرج بوش، دكتر ستیون مان، یكی از كارشناسان مهم در زمینه راهبرد «هرج و مرج هدایتپذیر» را به مقام نماینده ویژه خود در منطقه قفقاز و خزر منصوب كرده است. او یكی از «جادوگرانی» است كه با اداره گرایشات و اختلافات امروزی، آینده را میسازند.
مشاوران رئیس جمهور امریكا احتمالاً اعتقاد دارند كه برگزاری ملاقات كنار «شومینه» با گروهی از مفتیهای بانفوذ روسیه، حركت مؤثری است. به نظر من، صرف نظر از كارهای بعدی آمریكا نباید این اقدام تبلیغاتی را دست كم گرفت. شخصیتهای مسلمان روسیه كمتر به كرملین دعوت میشوند ولی پیروان اسلام در كشورمان مسایل و مشكلات فراوانی دارند كه متأسفانه به مرور زمان كمتر نمیشوند.
انتهای پیام.