تاریخ : دوشنبه 28 شهريور 1390
کد 25495

شهریار و ادبیات حسرت؛شهریار، آذربایجان را به مثابه سر افراخته ایران عزیز دوست می داشت

g/سرویس ایران

 

نویسنده: اصغرفردی

محقق و پژوهشگر

 

شهریار و ادبیات حسرت

شهریار، آذربایجان را به مثابه سر افراخته ایرانعزیز دوست می داشت


او تا بود، حسرت از دست رفتن احتشام پیشین ایران راخورد. اگر چه آن آرزو را با خود به خاك تیره نبرد و رجعت طلیعه های شكوه و استقلال كشور را با اهتزاز بیرق دین و داد دید و ستود. او تا بود،  ایران را به فراخی هزارو دو هزار سال پیش خود می دید و به دیگران می نمود. حكومت های خرد اراضی غضب شده را«تقسیمات مجعول» و «ولایات خانخانی» می دانست. او در شعری كه متأسفانه در عداداشعار محذوف،  تاكنون در مجموعه های منتشر شده اشعار شهریار، چاپ نشده است،می گوید:
ما اتحاد واقعی خود نداشتیم
ما را دچار تجزیه كردند و تفرقه
تادیگران بزرگ و ابر قوه ها شوند
ایران باستان...
توران زمین و بحر خزر داشت باخودش
قفقاز از آن او كه كنون چار كشور است
دشت و فلات ارمن ورومیه الصغیر
او در آفرینش ادبی خود به زبان تركی بیش از اشعار فارسی اش - كه زبان مورد درك مخاطب مهاجم طماع است - به تفصیل بر این موضوع پرداخته و به دعویبلاد مهجور و سرزمین های اشغال شده برخاسته است و این گونه شكستن مرزهای مصنوعی وپیچیدن طنین نوبتی وار شعر شهریار در آفاق و اقطار مورد نظر او،  تفسیر می شود كهگرچه رقیبان بالای تمام شعر شهریار را در آن دیار نشان نداده اند،  ولی خوش تر آنكه امروزه بدر رخسار شاهد شعر شهریار را آن گونه كه بود،  به یوسفان كنعانیگمگشته مان بنمایانیم و پرده تحریف و تحذیف و غبار كینه عدو از آن خورشید روبزدائیم.
ایرانیت شهریار به وجهی قاطع و آشتی ناپذیر در بازخواست اراضی اشغال شده، و پروراندن حس تصاحب ولایت مهجور ایران بزرگ،  موجب دلخوری برخی از طبقاتروشنفكری و ناراحتی حریفانی شده بود كه مسائل ایران را زیر نظر داشتند و طمع خام تملك ایران را در سر می پرورانیدند. از سوئی شعرا و روشنفكرانی چپ گرا وناسیونالیست تركی و از سوئی دیگر قلم به مزدان شوروی به هتاكی شهریار پرداخته او رابه گونه های مختلف تحقیر و تضعیف می كردند. غافل از آن كه اگر دریادلی چون شهریاردر مقابل دشمنی خارجی از تمامیت كشور و آب و خاك و وحدت ایرانی دفاع می كند،  ایندلیل فراموش كردن ستم ملی رفته بر آذربایجان نمی شود. ولی آن تنگ حوصلگان كژاندیش،  شهریاری را كه برای بیان دردهای آذربایجان هم حتی مجبور می شد كه شاه جائر را طرفخطاب قرار داده و او را آن چنان كه در دیوان حضرتش مسطور است نكوهش كند، بهمجیزخوانی در پیشگاه شاه متهم می كنند كه ذهن مردم را از توجه به افكار خاص شهریارمنحرف سازند،  تا شهریار را نه آنچنان كه جوشن عشق میهن بر تن كرده و یك تنه درمقابل همه «ستم» ایستاده بود،  بل شاعری شیدا و شوریده، مداح و مجیزخوان وعاشق پیشه ای خراباتی بنمایانند.
استاد زنده یاد پس از سرودن اثر جاویدان«حیدربابایه سلام» به زبان تركی،  با آن سابقه ایران گرائی به سرعت مورد توجه دوائرمعین اتحاد شوروی قرار گرفت. شهریار كه این بار عزم خلیدن به خلوت روس ها را كردهبود و با پیش درآمد «حیدربابا» آهنگ هجوم قلمی به قفقاز ساخته بود، در معرض دقتحریف واقع شده و آنگاه موج شعرها و معاشقه های ادبی از شمال ارس برخاست.شهریار درجلد دوم حیدربابا مواضع فكری و اجتماعی خود را روشن ساخت.
حیدربابا آلچاقلارینكؤشك اولسون
بیزدن سورا،  قالانلارا عشق اولسون،
كئچمیشلردن،  گلنلره مشقاولسون،
ائولادیمیز، مذهبینی دانماسین
هر ایچی بوش سؤزلره آلدانماسین
درآن سال ها شهریار، هم از سوی حكومت وقت و هم توسط چپگرایان مورد سرزنش شدید قرارگرفت. چاپ و نشر مجدد حیدربابا توسط ساواك و به مباشرت اداره نگارش فرهنگ و هنرتوقیف شد. روزی مدیر كل وقت فرهنگ و هنر استان آذربایجان شرقی در حین تفرجی در پارك«شاه گؤلی» به شهریار می گوید،  اعلیحضرت از بابت سرودن حیدربابا از شما بسیارگله مندند و شما با این كار از چشم دربار افتادید. ولی كمونیست های حرفه ای شوروی،زیرك تر و ذكی تر از آن بودند كه شهریار را در دشمنی،  به خود واگذارند و آتش او راتیزتر كنند. آن ها در شعرهای خود خطاب به استاد، او را به بیرق داری وحدت دوآذربایجان در تركیب اتحاد شوروی تحریك می كردند.
شعرای عضو حزب كمونیستآذربایجان در اشعاری كه خطاب به استاد شهریار می نوشتند، شهریار را برای روی آوردن به زبان تركی و سرودن به این زبان تمجید می كردند. البته این تمجیدها،  تشویق صادقانه و از سر اخلاص نبود. همه مردم ترك زبان ایران از توجه شهریار به زبان وادبیات آذربایجان خشنود و خرسند بودند. حتی ایرانیان فارسی زبان نیز برای فهمحیدربابا تركی می آموختند. استاد محمد علی جمال زاده، ملك الشعراء بهار، انجویشیرازی و هوشنگ ابتهاج (سایه) را می توان از آن جمله نام برد. وی تلاش شعرایآذربایجان شوروی برای ترغیب شهریار به خلاقیت تركی هدف معینی را تعقیب می كرد. آنهابا مكاتبات و مشاعرات خود سعی می كردند كه در ذهن آن رند جهاندیده ایجاد مسئله كردهو به این نحو از شهریار،  قطب ایرانی دعوای وحدت به وجود آورند. محمد راحم اولینشاعری است كه به افتخار شهریار شعر سروده و فرستاده است. او پس از این كه پاسخ اولین نامه منظوم خود را از شهریار گرفت،  در مرحله دوم كار خود شعری نوشت. شهریارطی یك مكتوب منظوم در آذرماه ۱۳۴۶پاسخی به شعر محمد راحم می نویسد. او در اینجوابیه با متانت و لطافت خاصی برای اینكه دروازه ارتباط و تأثیر را به روی خودنبندند،  با استفاده از تعابیر استعاره ای،  نقطه نظرات خود را بیان می كند. استاددر مقابل موضعگیری تند محمد راحم به بیان صریحتر و بی پرده تر بینه پرداخت ومرزبندی ها را به وضوح بر او روشن ساخت و او را در جبهه ایمان به مقابله با كفردعوت كرد.
بیشترین مكاتبات و مشاعرات با شهریار توسط سلیمان رستم و محمد راحممذكور انجام گرفته است. سلیمان رستم بیش از هر شاعر دیگری به سرودن اشعار حسرت! معروف است. او از زمره سرسخت ترین شعرای سرسپرده مسكو به شمار می آید كه علی رغمتبلیغات دولتی كه در جهت اشتهار او انجام پذیرفته،  به دلیل خیانت ها، مجیزخوانی هاو روس پرستی هایش فاقد قبول مردمی است. از او دفتر شعری بنام «جنوب حسرتی» بارهامنتشر شده است. زنده یاد شهریار در طول مكاتبات خود،  پاسخ های شایسته ای به اشعارتحریك آمیز سلیمان رستم داده است. البته غیر از رستم و راحم  صدها شاعر دیگر آذریاز شمال ارس اشعار زیادی خطاب به استاد نوشته و فرستاده اند كه شهریار فقط به چندشاعر به عنوان نمایندگان صنوف مختلف شعرای آن دیار پاسخ داد. در بین ستایش گرانشهریار،  شاعران مهاجر ایرانی نیز كه در دوره حكومت پیشه وری یا جهت تحصیل اعزامشده بودند و یا پس از سقوط حكومت فرقه،  به باكو گریخته بودند،  اشعار متعددی بهشهریار می سرودند. معروف ترین آنها میرابوالفضل حسینی (حسرت) بود. حسرت از ساداتخشكناب بود و نسبتی با شهریار داشت،  استاد شهریار در پاسخ شعر ستایش گرانه«حسرت»، او را به عنوان نماینده همه مهاجران مورد نصیحت قرار داد.
او علاوه براینكه پیام سیاسی خود را در قالب نصیحت به خواننده خود می دهد، نوید نزدیكی صبحپیروزی و غلبه تجاوز شده بر متجاوز را می آورد و فریب خوردگان را كه اینك متوجه عمقحیله های مكتبی شده اند به مقاومت فرا می خواند. بی شك اشعار شهریار در مخالفتورزیدن و پیوستن حسینی «حسرت» به جرگه شعرای مقاومت بر علیه كمونیزم بی اثر نبود. اگرچه در اواخر عمر میرابوالفضل حسینی، یأس سنگینی بر او مستولی شده بود، ولی ازسرودن اشعار ضد كمونیستی نیز غفلت نمی كرد. تا اینكه پس از پیروزی انقلاب اسلامیایران، شفاعت شهریار را برای پذیرش مراجعت به ایران طلبید، كه به رغم مخالفتهمداستانان به ایران برگشته اش، مقدمات كار انجام شد. ولی وی در همان اواندرگذشت.
ناقل این پیام ها به شهریار، خاورشناس معروف پروفسور رستم علیف بود. رستم علیف كه در سال ۱۳۴۶برای اولین بار به عنوان فرستاده فرهنگی دولت شوروی بهایران آمد، برای دیدن استاد شهریار اصرار فراوان ورزید. در نخستین سفر علیف بهایران، دستگاه امنیتی مانع رفتن اصرارآمیز او به تبریز شد. ولی او ضمن اجرای برنامهسفر خود، با شعرای آذربایجان خصوصا با كسانی كه دارای پیشینه همكاری با فرقهدموكرات و حكومت پیشه وری بودند، و یا با شاعران دارای گرایشات ماركسیستی، ایجادتماس و ارتباط كرد.
او برای دستیابی به شهریار، از سهند استفاده كرد. سهند نامهمنظومی برای شهریار نوشت. نامه او ضمن داشتن نكته هایی در تجلیل از موقعیت ادبیشهریار، حاوی فراخوانی شاعر به اعراض از پارسی سرائی و التفات به وضعیت ایل و تبارخود - كه در آتش ظلم می سوختند - و عنایت به زبان تركی بود. شهریار بار اول سهند رابه حضور نپذیرفت. ولی او با سرودن شعر مذكور خود خطاب به شهریار كه آن را توسط یكیاز منسوبین استاد- بهروز دولت آبادی - به شهریار فرستاد، شاعر را به دادن پاسخیشهریارانه واداشت. سبك ادبی نامه منظوم سهند كه با وزن هجائی، سبك مدرن شعرآذربایجان سروده شده بود، به نظر شهریار طرزی نو آمد، كه استاد هم جوابیه ای مطنطندر قالبی نوآئین تر سرود كه پیش از شهریار هیچ سابقه ای نداشت. این شعر كه نامسهندیه گرفت، در ادبیات آذری مكتبی نوین گشود. سهندیه كه شعری بود ممزوج ازرمانتیزم و ناتورالیزم، با زبانی آمیخته با لغات تركی قدیمی و لغات فارسی و عربی كهرفته رفته در تركی آذری منسوخ می شد، بلافاصله به اوج اشتهار رسید.
شهریار اینشعر خیال انگیز را با استفاده از ایماژها در وصف تصویری كوه سهند و سپس گریز بهستایش شاعر مورد خطاب (بولود قره چورلو سهند) آغاز كرده، عوالم شاعر عرفانی را بیانكرده و به طور استعاره وی حكایت جدایی قفقاز از ایران را سر داده است. او سپس بهطرز سمبولیك به تعرض سهند پرداخته و اورا از درك پروازهای عارفانه و سیرهای معنویخود ناتوان خوانده، و اینگونه به مسئله موردنظر سهند پاسخ داده است. در این بخش،شاعر به شرح ماجرای اقبال شاعران قفقاز و همصدا شدن آن ها با فریادهای حیدربابایشهریار پرداخته و ایهاماً نام چند تن از شاعران و چند نظیره حیدربابا را ذكر كردهاست.
نامه منظوم سهند و پاسخ شهریار موجب شدكه شهریار سهند را به حضور بپذیرد. سهند از طریق گفته شده، وظیفه خود را از اتصال شهریار به رستم علیف به انجام رسانیدو در معیت تنی دیگر كه شریك سهند و منبع خبر ساواك بود، به تبریز آمده و استاد رابه منظور ملاقات با پروفسور رستم علیف به تهران برد. پروفسور علیف كه در همانسال ها از مسكو برای اقامت به باكو برگشته بود، به ایران سفر كرده و ضمن تماس باپژوهشگران و دانشوران ایرانی درباره مسائل تحقیقی شاهنامه و آثار سعدی در انجاموظیفه اصلی خود كه تشكل بخشیدن به شعرای ترك زبان و جذب نظر شهریار به مسائلموردنظر بود، سعی ها می ورزید. این روابط در باكو به نام «پل رستم» معروفشد.
شهریار در شعری به نام «دؤگونه و سؤیونمه» كه خطاب به رستم علیف نوشته، درواقع منشور و مانیفست ما را تنظیم كرده و بازفروپاشی شوروی و بازگشت یوسف گمگشتهایران به آغوش مادر وطن را پیامبرانه پیش بینی نموده است. او در این شعر از جدایی۵۰ساله ناله سر داده و انتظار خود را به رجعت دوباره قفقاز عنوان كردهاست.
بیرگون اولی كی، فاتحه بیزاغ - سولاوئرریك
دنیا هامی بیرملت اولوب قول- قولاوئرریك
دشمن ده محبت تا پا، بیزلر یولا وئرریك
قارداش اوزونه حسرت اولوبچكمم اوگون آه
خلقی اودا یاندریماغا، بیرتك قالی آللاه
پروفسور رستم علیفدربازگشت از آخرین سفر خود به ایران در فرودگاه مسكو ناگاه مورد بی اعتمادی خفیه هاقرار گرفته و در بازرسی از وسائل اش چند سكه «پهلوی» كه طی شركت در جشن های ۲۵۰۰ساله به رسم هدیه گرفته بود از درون یك رادیو ترانزیستوری اش كشف شده و اتهام دیگراین كه در جشن هائی كه در آن «كباب طاووس»، «سرو» می شده، شركت كرده است. ایننشانگر انقضاء تاریخ مصرف رستم بود، چرا كه به گواهی شاهدان و به قول شهریار او نیزتحت تأثیر دم گرم شهریار (انفاس قدسیه شاعر عارف) قرار گرفته و به «ما» بازگشتهبود. رستم علیف از حزب كمونیست اتحاد شوروی اخراج گردید. رستم علیف كسی بود كه درهمانسال ها از سوی دولت شوروی برای تدریس زبان و ادبیات فارسی و شاهنامه در دانشگاههاروارد به آمریكا اعزام شده بود و به قول جلال آل احمد مستشرق روس در آمریكاشاهنامه ایران! درس می داد و این شاهنامه عجب بوی نفتی می داد. جلال در سال ۱۳۴۴بارستم در هاروارد ملاقات كرده بود كه در كارنامه سه ساله اش بازتاب دارد.
به هرحال این علیف از حزب شیطان اخراج شد و شهریار از این فرصت استفاده كرده او را بهحزب رحمان دعوت كرد. او در شعری كه به مناسبت اخراج علیف از حزب سروده بود، بازحوادث امروز را پیشگویی كرده، نوید ظفر سر داده است.
حزب شیطاندان اولان، قویسنی اخراج ائله سین
باشدا یازمیش سنی اؤز حزبینه رحمان رستم
یئتیشیب وعدهسی حقین، امین اول، دم - دمی دیر
آچیلا حق قاپیسی، مات قالا شیطانرستم
شهریار به حكم آیه شریفه «العزه الله و للرسول و للمؤمنین»، و بنا به قولشریفه لاغلبن انا و رسلی در این مناقشه نیز فاتح و غالب آمد. آرزوها و نویدهایش رابا عزت فراموش نشدنی به سرمنزل مقصود برد. بدیهی است كه توطئه گران تاب باختی چنینسنگین در این قمار كلان را نمی ورزیدند. آنها مجبور به تحریف، حذف و كتمان آثاراستاد شدند. البته یكی از شئون نظام كمونیستی حاكم بر كشورهای مسلمان ماوراءالنهر وقفقاز همانا جعل تاریخ، و تدوین ادبیات مطلوب خود بود، كه در این جهت آنها حتی ازتحریف اشعار كلاسیك نیز صرفنظر نكردند. تا جایی كه این تحریف ها در نزد برخی ازادبای آن دیار به تحریف آرمانی منحصر نماند و آنها مطابق ذوق و سلیقه و بعضاً از سرجهل به مضمون، آن را آنچنان كه موردنظرشان بود تغییر می دادند.
دیوساران سیاسیدر دوره حیات جسمانی استاد فقید، تجریدها و تفریدها و تفریدهای گسترده ای را به عملمی آورند. شاعران ورشكسته ای كه نان و نوائی از شعر نمی یافتند، بر سبیل تفریح وتفاضل دست به نقد می بردند و حرامی وار به حریم شعر شهریار شبیخون می زدند. یا روبهصفتان زشتخو، موردی را از آن پیری كه شیران را به بازی درنمی گرفت، برگرفته و بهساحت او می تاختند. بدین نمط بود كه در پشت مرزهای ایران نیز قلمهای مشئومی بهتعریف چهره ویژه ای از شهریار می پرداختند و سیمای او را آنچنان كه می خواستند،می ساختند. خود شاعر نه گوشی به شنیدن آن زوزه ها می سپرد و نه دهانی به پاسخ آنناله ها می گشود. همین سروده ها متنوع آن كثیرالشعر، جواب و حجتی تمام به قلیلالدرك های معاصر و آتی بود. ولی همواره در ذهن زمینی ما اندیشه و تشویش خاطر بود كهمبادا دیگران با تحریف، در آوردن نسخه بدل ها و نقل روایات متعدد از اشعار شاعر وپرداختن افسانه ها در پیرامون زندگی او، ترجمه محرف و مغشوش، حذف اشعار مغایر باافكار مصححین و ناشران و متولیان، سیمای مجعول و مقلوبی از این آخرین حلقه سلسلهشاعران بزرگ ادب فارسی بسازند.
شهریار، آذربایجان را به مثابه سر افراخته ایرانعزیز دوست می داشت. او همان گونه كه خواب تجزیه گران و دزدان آذربایجان را با تیغقلم برمی آشفت، بیماردلان داخلی ترك ستیز را كه، موجب پذیرش حیله ها و تحریكاتدشمنان می شدند می نكوهید و آذربایجان را استمالت می كرد، كه با سخن ابلهان از مادرایران نرنجد. او در تعرض به استاندار فرومایه دوره شاهی كه در اهانت به مردم آن خطهدم زده بود، سرود:
آنكه لاف دوستی زد با تو، آخر با تو كرد
آنچه كس با دشمنخونخوار خود نپسندد آن
دوست از دشمن ندانستی و تقصیر تو نیست
راست بودی ونبود از دوستانت این گمان...
شهریار این شعر بلند را قصیدتی می خواند «كه جوشخون ایرانیت است». او همواره روئی به پشت در نصیحت دوستان جاهلی داشت كه زبان وفرهنگ مردم آذربایجان را انكار كرده، قلمها زده و زمینه سوءاستفاده دشمنان را ایجادمی كردند و از سوئی، روئی به پیش در نوازش و دعوت آذربایجان به مقاومت و مداومت درپاسداری از ایران. شهریار شعر فوق را در تاریخ بیست و نهم اسفند ماه هزار و سیصد وبیست شمسی سروده است. التفات به جریان وقایع زمان سرودن شعر در آذربایجان و سراسرایران، میزان نگرانی شهریار ۳۴ساله را كه پدرانه مراقب سرنوشت میهن بود به روشنیبیان می كند. او در مخمصه ای اینچنین گرفتار بود كه از سوئی نظریه پردازان رضاشاهیبه اینكار زبان مردم تبریز درآمده بودند، و استانداری ترك ستیز، مردم را به ستیزهبا ایران تحریك می كرد و از سویی دیگر، ایران تحت اشغال متفقین بود و روس ها دركمین تصرف آذربایجان.
این قصیده دردناك چنین می آغازد:
روز جانبازیست ایبیچاره آذربایجان
سر تو باشی در میان هرجا كه آمد پای جان
ای بلاگردان ایران! سینه زخمی به پیش
تیرباران بلاباز از تو می جوید نشان
در بررسی تاریخ ۷۴سالهنشر اشعار شیوای شاعر شیرین سخن ایرانی، سومین شاعر منادی اتحاد جهانی اسلام،سراینده ذولسانین، استاد سیدمحمدحسین شهریار، ضمن مشاهده اوج های غرورآفرین، بهنكته های دردانگیز هم برمی خوریم. گرچه سلطان شعر ایران ملك الشعراء بهار در مقدمهاولین دفتر شهریار (۱۳۰۸) این شاعر ۲۲ساله تبریزی را با عباراتی شگفت انگیز مانندافتخار شرق - می ستاید و در مجلسی می گوید: «هرگاه كه می خواهم شعری بنویسم، چندغزل از شهریار می خوانم و بدین وسیله طبعم را تشحیز می كنم؛ و یا ایرج میرزا شاهكار(ایوان ناز) شهریار را به مثنوی (زهره و منوچهر) خود ارجح می خواند، و یا بزرگانیچون عارف قزوینی، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، سعیدنفیسی، سیدمحمدعلی جمالزاده ودیگران شعر او را به گونه های مختلف تحسین می كنند؛ ولی از دیگرسو، فرومایگان وتنگ سینگانی هم از در حسادت و غیرت در آمده، جان شیفته شهریار را مجروحمی داشته اند. برخی از برادران غیور او چه سعی ها در چاه كردن آن ماه ورزیده اند وحال آنكه با دم سردشان اطفاء نور خدا می خواستند، كه خدا نور خود را به پرتو ابدیتمام می كند.
از سال ۱۹۵۳كه استاد شهریار با منظومه حیدربابا در تركیه و باكومعرفی شد، كم كم تحریف آثار بنا به دلایل مذكور شروع شد. شاید اولین تحریف، حذف لفظ«بخدا» در شعر (قمر) بود.
از كوری چشم فلك امشب، قمر اینجاست
آری قمر اینجا،به خدا تا سحر اینجاست
كه مصرع دومی به این شكل تحریف شده است:
آری قمر اینجاهمه شب تا سحر اینجا ست. عمده ترین تحریف هادر ترجمه شعر فارسی استاد به زبان تركیصورت گرفته است.
كه از آن جمله خیانت آشكار پروفسور احمد شفائی را می توان ذكركرد.و اما خیانت شفائی، سالها پیش در مجله وارلیق شعری به نام آذربایجان از اشعارشهریار و به فكرت صادق درج شده بود. بدیهی است كه در همان نظره اول دانستم كه اینشعر از آن شهریار نیست. آن را برده به استاد خواندم. هر دو تلخ خندیدیم. چند سالبعد در اوج گرفتن دعاوی وحدت آذربایجان در باكو دیدیم كه این شعر از قول شهریارتوسط آرتیستها و آكتیورهای باكو خوانده می شود و این شعر به بیرق اتحاد دوآذربایجان تبدیل شده است. دم نزدیم، تا آنكه در آذرماه ۷۱كه دوست شاعرم فكرت صادقنیز در تركیب مهمان قفقازی آمده بود، در جلسه ای با حضور رئیس اتحادیه نویسندگانآذربایجان، رئیس انستیتوی نظامی، پروفسور رستم علیف، پروفسور غفار كندلی و پروفسورقاسم قاسمزاده و چند تن دیگر گله ای در این باره از فكرت صادق كردم. او منكر هرگونهتحریف شد و من اصل شعر (بیاد آذربایجان) را خواندم. بدون این كه تطبیق كنم، قضاوتایرانشناسان حاضر را طلبیدم، به شرطی كه اگر نظره بنده ثابت شود، در مطبوعات دوكشور مصاحبه كرده، تحریف را طلبیدم، به شرطی كه اگر نظر بنده ثابت شود، در مطبوعا ت دو كشور مصاحبه كرده تحریف را اعلام خواهم كرد. آن جمع با علم به این كه این تحریفاگر طی مصاحبه ای اعلام شود، دكان ۲۵ساله ای تخته خواهد شد، باز مجبور به پذیرش شدند. ما خواندیم و تطبیق شد و فكرت صادق گفت، «من كه فارسی نمی دانم، ترجمه تحت اللفظی آن را احمد شفائی به من داد» و اینك اولین اعلام، تا بعد...

  • نوشته شده
  • در دوشنبه 28 شهريور 1390
captcha refresh