تاریخ : جمعه 14 دي 1386
کد 3450

ارمنستان و مسائل امنیتی در قفقاز جنوبی

مسائل امنیتی متداخل موجود نه تنها سه دولت مهم در قفقاز جنوبی - آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان – بلکه به منافع کشورهای همسایه نیز مربوط می شود.
سرویس ارمنستان /خبرگزاری آران
نویسنده : گرانیک استریان
 ترجمة : فخرالدین سلطانی  
 
چكیده:
قفقاز جنوبی هم از بعد استراتژیک و هم از بعد قومیسیاسی و همچنین از بعد فرهنگی به بی ثباتی معروف شده است . مسائل امنیتی متداخلموجود نه تنها سه دولت مهم در قفقاز جنوبی - آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان – بلکهبه منافع کشورهای همسایه نیز مربوط می شود. از جمله این کشورها ؛ روسیه در شمال ،ایران در جنوب ، ترکیه ، اوکراین ، بلغارستان و یونان در غرب ؛ کشورهای آسیای مرکزی، ترکمنستان ، ازبکستان ، تاجیکستان و قزاقستان در شرق هستند . به این آمیختگی بایدمنافع ایالات متحده ، اتحادیه اروپا و بدون شک منافع چین را نیز افزود . در نتیجه ،قفقاز جنوبی به واسطه عوامل بی ثبات کننده که از خارج مرزها هدایت می شوند ، آسیبپذیر شده است.اختلافات قومی ، تنوع سنن فرهنگی و هویت ههای متفاوت مردم ، مشخصهبارز کل منطقه است که ممکن است در هرزمان آغاز گر اختلافات و منازعاتی باشد کهپتانسیل تبدیل شدن به مشکلات بزرگ تر را دارا می باشند . در بین کشورهای قفقازجنوبی شرایط ویژه ای را برای خود متصور شده است . برتری قطعی منافع شخصی ، نگرشغارتگرانه به دارایی های ملی ، تاراج همه جانبه ثروت ملی ، کارمندان نالایق وساختار های مبهم در کنار بسیاری از موارد منفی دیگر منجر به سطح بالایی از محرومیتاجتماعی شده است . قفقاز جنوبی یا Transcaucasia هم از بعد استراتژیک و هم از بعدقومی – سیاسی و همچنین از بعد فرهنگی به بی ثباتی معروف شده است. مسائل امنیتیمتداخل موجود نه تنها سه دولت مهم در ققاز جنوبی – آذربایجان، ارمنستان و گرجستانبلکه به منافع کشورهای همسایه نیز مربوط می شود، از جمله این کشورها؛ روسیه درشمال؛ ایران در جنوب؛ ترکیه، اوکراین، بلغارستان و یونان در غرب؛ کشورهای آسیایمرکزی ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و قزاقستان در شرق هستند. به این آمیختگیباید باید منافع ایالات متحده، اتحادیه اروپا و بدون شک منافع چین را نیز افزود. درنتیجه، قفقاز جنوبی به واسطه عوامل بی ثبات کننده که از خارج مرزها هدایت می شوند،آسیب پذیر شده است.
اختلافات قومی، تنوع سنن فرهنگی و هویت های متفاوت مردم،مشخصه بارز کل منطقه است که ممکن است در هر زمان آغازگر اختلافات و منازعاتی باشدکه پتانسیل تبدیل شدن به مشکلات بزرگ تر را دارا می باشند. با وجود این بایدخاطرنشان ساخت که اساساً ریشه عدم وجود یک نمونه مناسب پلورالیسم فرهنگی در قفقازجنوبی را نزد برخی محافل سیاسی، جستجو کرد که - به دلایل مختلف- در بی ثبات ساختنوضعیت منطقه ذی نفع هستند. عملاً وضعیت پذیرفته شده مبنی بر وجود منازعه پایدار درقفقاز جنوبی بیشتر پدیده ای توهم انگیز است. علیرغم بسیاری از شکافهای فرهنگی،قومی، مذهبی، زبانی و جز اینها در منطقه، قفقاز جنوبی به منزلگاهی برای یک جامعهنسبتاً منسجم تبدیل شده است که انواع کاملی از گروه های قومی منطقه ای مختلف را چهاز نظر ظاهری و چه از نظر باطنی و نیز به لحاظ بسیاری از مقوله های اجتماعی، ازجمله اولویت های اجتماعی مشترک، استانداردهای اخلاقی و رفتاری گرد هم آورده است. چیزی که در اینجا شاهد آن هستیم استقرار به اصطلاح یک ذهنیت قفقازی است. بنابراینتاکید یا مبالغه در مورد موضوعاتی که کشورهای منطقه را از هم جدا می کند، نمی تواندویژگی های مشترک آنها را تحت الشعاع قرار دهد. این تشابه بنیادی ممکن است از همزیستی چند قرنی در یک منطقه و به همان میزان از تاریخ دو قرنی مشترک با امپراطوریروسیه و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی(2) ناشی شود. حتی زبان کشورهای مهم قفقازجنوبی – که در واقع به خانواده های زبانی متفاوت تعلق دارند – هند و اروپایی، عبریقفقاز و ترکی – امروزه به یک اتحاد زبانی واحد یا Sprachbund را تشکیل می دهند. برای مثال، از قرار معلوم به طور میانگین ساکنین باکو مشترکات بیشتری با گرجستان وارمنستان دارند تا با ترک های آناتولی؛ علی رغم اینکه با گروه دوم در یک زبان مشترکنیز سهیم هستند. به هر حال، به نظر می رسد عامل به اصطلاح تمدن که در اغلب اوقات بهوسیله برخی نویسندگان (بخصوص نویسندگان آمریکایی) به طور اغراق آمیزی مورد تاکیدقرار می گیرد، در مورد قفقاز صدق نمی کند. در جهان مدرن با تمام پیشرفت ها و گرایشهای آن به سوی جهانی شدن، ویژگی های تمدنی به همان نسبت که بیشتر گسترش می یابند- مادامی که اقوام و مردم منطقه ای وجود داشته و پایدار باقی می مانند – از برخی جهاتاعتبارشان را از دست می دهند
.
با این حال، به روشنی مشخص است که یک ذهنیت قفقازیمشترک، به عنوان یک فراساختار، نمی تواند به خودی خود بدون فرایندهای همگرای مناسب،همکاری منطقه ای و دیگر بنیان های اساسی، عاملی برای ایجاد ثبات باشد. یک عاملفراساختاری به خودی خود و به تنهایی اهمیتش را از دست می دهد و بنابراین نمی تواندعاملی برای سیاستگذاری عملی قلمداد شود. اعتبار و اهمیت اتحادهای منطقه ای و البتهذهنیت متحد کننده، در اتحاد شوروی به خوبی درک شده بود. در اواسط دهه 80 (1980) بخشایدئولوژیکی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پروژه ای راجهت گردآوری تاریخ مناطق قفقاز جنوبی، قفقاز شمالی، جمهوری های حوزه بالتیک و غیرهآغاز کرد که هدف آن تعمیم تاریخ ملل و تاکید بر میراث مشترک آنها بود. با وجود اینایده مزبور به واسطه نا آرامی ها و آشفتگی های سال های پایانینظام حکومتیشوروی محکوم به شکست بود.
بنابراین، ذهنیت به اصطلاح مشترک قفقازی تنها در یک موقعیت اساساً پایدار و باثباتمی تواند یک عامل مهم باقی بماند و نقش برجسته ای در فرایندهای همگرایی ایفا کند. موقعیت سیاسی کنونی که براساس منازعات منطقه ای و محلی، دخالت گروه های ذی نفع ،رقابت برای پروژه های ارتباطی و غیره توصیف می شود آرمان اتحاد منطقه ای را با مشکلمواجه می کند.
پیش از هر چیز اهمیت استراتژیک قفقاز جنوبی به وسیله موقعیتجغرافیایی آن مشخص شده است. قفقاز جنوبی یا Transcaucasia اغلب به عنوان منطقه حائلمیان روسیه، ترکیه و ایران توصیف شده است. در صورتی که اتحادیه اروپا آن را بهعنوان پلی میان آسیا و اروپا قلمداد می کند. مواردی که در اهمیت آنها تردیدی وجودندارد منابع طبیعی و شبکه های ارتباطی منطقه هستند. عوامل ذکر شده و دیگر موارددائماً می توانند منجر به رقابت خشونت آمیز در حوزه های مختلف نفوذ شوند، رقابتی کهدر وضعیت حاضر بیشتر به علت باز توزیع ژئوپولیتیکی جدید به وجود آمده اند. بنابراین، قضیه از این قرار است که سرنوشت سیاسی منطقه قفقاز جنوبی بیش از ارادهدولت های منفرد مشروط به تلافی یا پیوستگی نیروهای بین المللی است
.
فقدان نسبیعاملیت برای دولت های کوچک و تازه استقلال یافته مانند دولت های واقع در قفقازجنوبی کاملاً طبیعی است، به خصوص با توجه به طرف های ذی نفع که برای کسب موقعیتبهتر دست به رقابت زده اند عواملی چون نظام های ناکارآمد اقتصادی، وابستگی بهساختارهای مالی بین المللی، فشار بدهی های خارجی، تلاش جهت پیوستن به سازمان هایاروپایی و برآوردن شرایط آنها، منازعات نوظهور و به تبع آن انتظار اتخاذ سیاست هایمختلف مدیریت منازعه، مشکلات و مسائل آوارگان، وجود سیاستگذاران فاسد – همگی بیش ازحد مورد نیاز لوازم وابستگی به بازیگران خارجی را فراهم می نمایند
.
بزرگترینقدرت بین المللی که امنیت قفقاز جنوبی را متاثر می سازد، قطعاً روسیه و سیاست هایاین کشور در خصوص قفقاز جنوبی است. این تصمیم روسیه بود که از طریق ایجاد امپراتوریهای کوچک (آذربایجان، گرجستان) به واقعیات تاریخی، سیاسی و قومی – فرهنگی در منطقهبی اعتنایی نشان دهد، امری که به واسطه خلق مناطق منازعه بالقوه آثار منفی خود رابروز داد (آبخازیا، اوستیای جنوبی، ناگارنو، قره باغ) به علاوه سیاست های ملیلنینیستی علت تغییر مرزهای قومی تاریخی منطقه بود. این سیاست ها مرزهایی را به وجودآورد که ابهامات بسیاری در آنها وجود داشت از جمله، ارمنیان در گرجستان (در ژاواخکدر جنوبی غربی گرجستان که هم مرز ارمنستان است) و مردم ترک زبان (در مارنولی، درجنوب شرقی گرجستان که با ارمنستان و آذربایجان مرز مشترک دارند)؛ لزگی ها درآذربایجان (شمال آذربایجان که با جنوب شرقی داغستان هم مرز هستند)، آوارها (مناطقبلوکانی و زاکاتالی)، تالشی ها (در لنکران، آستارا و قسمتی از مناطق ماسال که باایران هم مرز هستند
)
بدیهی است که ابهام و عدم قطعیت مرزها در یک موقعیت بی ثباتمنبع دائمی تنش و کشمکش بالقوه است. البته پدیده ای چون ابهامات مرزی می تواند بهوسیله قدرت های بزرگ فعال شود. برای مثال، شرایط کنونی در گرجستان را در نظربگیریم، این امکان وجود دارد که روسیه سعی در افزایش گرایش های جدایی طلب در میانجمعیت ارمنی ژاواخک که در واقع این گرایشات به صورت نهفته در آنها وجود دارد، کند. در حال حاضر حضور نیروهای روسی در ژاواخک کماکان یک عامل ثبات بخش و تضمین کنندهامنیت برای جمعیت ارمنی است. متاسفانه، باید خاطرنشان کرد که محافل ملی گرا درگرجستان زمینه را برای تمایلات مشابه آماده می سازند، از جمله در مناطق مسکونیارمنی با انگیزه های مختلف قصد ساکن کردن ترک های مسختی در ژاواخک را به منظور محواصل و بنیان ارمنیت و دیگر موارد مربوط به آن را دارند. خوشبختانه، هم در ارمنستانو هم در ژاواخک – به مانند محافل رسمی گرجستان – خطر چنین گرایش هایی به خوبی درکشده است و راه حل اعمال شده در مورد مسئله ژاواخک – حداقل در موقعیت کنونی – درست وبه جا بوده است
.
در خصوص آذربایجان که براساس سرزمین های تاریخی قفقاز جنوبیایجاد شد که بخشی از آران و شیروان را در سال 1918 تشکیل می دادند و از نظر سیاسیاشاره به نام اصلی استان های شمالی ایران داشت، قصد این بود که یک دولت ارمنیمسلمان به صورت یک اتحاد مشترک به وجود آید. وجود چنین دولتی امکان کنترل یک جانبهروسیه بر وضعیت قفقاز جنوبی را مهیا می کرد. یقیناً عناصر بنیادین تقابل قومی فعلیدر منطقه با معاهده مسکو به سال 1921 بنا نهاده شد که به عنوان الگویی برای پیمانریبن تروپ مولوتوف در سال 1939 به خدمت گرفته شد
.
به هر جهت، به واسطه برخیتحولات ژئوپولیتیک، اکنون ارمنستان برای روسیه تبدیل به یک عنصر مهم استراتژیک درقفقاز جنوبی شده است. این امر به هیچ وجه به این معنی نیست که این انتخاب ارادیبوده است، اگر چه ارمنستان – با ارزش های شرقی – مسیحی خود و مردم متمایل به روسیه (برای نمونه برخلاف مردم گرجستان که به طور غریزی از روسیه بیمناک هستند) بخشی ازتمدن هند و ایرانی را تشکیل می دهد که به طور همزمان مسلمانان و مسیحیان جهان را بههم پیوند می دهد، مصلحت آمیزترین شریک روسیه در قفقاز جنوبی است، در ضمن دارایآماده ترین و آزموده ترین ارتش در قفقاز جنوبی است. بدیهی است که وضعیت ایده آلبرای روسیه، روابط متعادل با سه جمهوری خواهد بود، امری که از مدت ها پیش به طوردائمی هدف سیاست روسیه بوده است. با وجود این شرایط کنونی به روشنی حاکی از آن استکه روسیه فاقد هرگونه بنیان استوار و محکم برای برقراری روابط پایدار با آذربایجانو یا حتی گرجستان است
.
جهت گیری های این کشورها کاملاً از یکدیگر متفاوت هستند واغلب نسبت به روسیه نظر دوستانه ای ندارند. اهمیت کشور ارمنستان برای روسیه وهمسویی طبیعی منافع استراتژیک هر دو کشور که پیمان 29 اوت سال 1997 در خصوص مودت،همکاری، مساعدت و کمک دو جانبه میان فدراسیون روسیه و جمهوری ارمنستان نمونه بارزآن بود
.
در ارمنستان، به روسیه به عنوان یک شریک استراتژیک مهم و به خصوص تضمینکننده امنیت نگریسته می شود. علی رغم روابط نزدیک نظامی و سیاسی بین دو کشور،همچنین سطح بالای همکاری اقتصادی به علت محاصره اقتصادی چند ساله ارمنستان و فقدانمرز مشترک میان ارمنستان و روسیه، وضعیت آنگونه که انتظار می رفت، به پیش نرفت. ترکیه دومین و مهم ترین بازیگر قدرت بین المللی در منطقه است که با تمام نیرواستراتژی های متفاوتی را نسبت به دولت های قفقاز جنوبی در پیش گرفته است: سیاستصریح و آشکار تسهیل ورود آذربایجان در تمامی حوزه ها؛ از نظر تاکتیکی تاکید بردوستی و سعی در مشارکت با گرجستان و سیاست ارعاب، منزوی ساختن و تنبیه اقتصادی درخصوص ارمنستان. ترکیه به ارمنستان فقط به عنوان یک کشور همسایه که درگیر مشکلاتسیاسی است، توجه نمی کند، بلکه این کشور برای ترکیه به مانند دیواری است که ارتباطقومی – فرهنگی مستقیم و پیوسته ترک های غرب و شرق را قطع می کند
.
اگر چه برخیمحافل سیاسی در ارمنستان برقراری روابط بلند، دامنه دار و وسیع با ترکیه را هدف خودقرار داده اند، وجود روابط سیاسی و دیپلماتیک پایدار (ارمنستان برای برقراری روابطدیپلماتیک چندین بار تلاش کرد) به واسطه قتل عام ارمنیان در عثمانی – ترکیه – ومنازعه جاری قره باغ، رقم خواهد خورد. در حوزه اقتصادی، حضور ترکیه در بازارارمنستان متناسب با شرایط بوده و توسعه روابط بیشتر برای اقتصاد ارمنستان به نظر بیمعنی می رسد. ترکیه کشوری است که فاقد تکنولوژی بالا و زیرساخت های علمی توسعهیافته است و نفوذ وسیع ترکیه در ارمنستان، حتی در حوزه اقتصادی برای امنیت ملیارمنستان خطرناک است
.
سیاست منطقه ای ایران – سومین بازیگر مهم منطقه – کاملامتفاوت است. خصومت ایران با غرب، به ویژه با ایالات متحده، رقابت سنتی در منطقه باترکیه و فعالیت ترکیه در قفقاز جنوبی – فضای ژئوپولیتیک آسیای مرکزی، ادعاهای ارضیجدید آذربایجان تازه استقلال یافته در خصوص ایالت های شمال غربی ایران و نیز نیازایران به برطرف ساختن انزوای بین المللی – همگی ایران را به سوی ایجاد روابط باروسیه و شناسایی ارمنستان به عنوان مانع اصلی در برابر اهداف توسعه طلبانه ترکیه وهمچنین مرتفع ساختن خطر بزرگی که از طرف آذربایجان به واسطه تهدید تمامیت ارضیایران ناضی می شود، سوق می دهد. در ضمن، در حالی که گرایش های سیاسی ضد ایرانیترکیه اغلب در چارچوب استراتژی درازمدت ناپایدار بوده و به تبع آن به سادگی خنثی میشوند – به طور مثال از طریق استفاده از عامل کردها و یا دیگر ابزارهای منطقه ایجمهوری آذربایجان به خودی خود یک خطر دائمی برای ایران است
.
شایان ذکر است کهادعاهای ارضی آذربایجان در مورد بخش هایی از ایران که آشکارا در دوره ریاست جمهوریایلچی بیگ دنبال شد، بر هیچ بنیان تاریخی، سیاسی، فرهنگی و غیره استوار نبود. زبانمشترک تنها حلقه اتصال استان های شمالی ایران با مردم جمهوری آذربایجان است و درتمامی زمینه های دیگر – نوع نگرش، روحیه، تفکر ملی و ... آنها دارای تصورات قومیمتفاوتی هستند، همانطور که گفته شد – با توجه به تشابه نام که در مورد این دو منطقهوجود دارد – نام جمهوری قفقاز جنوبی آذربایجان به گونه ای مصنوعی با این تصور ایجادشد که با ایجاد جمهوری جدید شوروی این امر منجر به الحاق و انضمام استان های شمالیایران به این جمهوری خواهد شد. در این خصوص مادامی که ارمنستان تمامیت ارضی و ثباتایران را محور امنیت ملی خود قلمداد می کند – حتی اگر نقش آن را در ارتباط با روسیهو دوستی و مشارکت استراتژیک آنها را در نظر نگیریم – این کشور جایگاهی بسیار مهمدارد
.
در حال حاضر، روابط ایران و روسیه علی رغم برخی موارد از قبیل رقابت وبی

اعتمادی دو جانبه در کل دوستانه است. به هر حال، هر دو کشور علاقه مند بهبهبود روابط خود هستند. ارمنستان ممکن است هنوز نقش مهمی در محور مسکو – ایروانتهران ایفا کند که هنوز به آن جامه عمل پوشیده نشده است، اما به نظر می رسد گام هایقوی در زمینه آن برداشته شده باشد. ارمنستان برای ایران در دیگر زمینه های امنیتمنطقه ای نیز جایگاهی مهم و اساسی دارد. ارمنستان به دلیل عوامل فوق به روابط باایران به عنوان یک عامل ثابت صرفنظر از هر گونه تحول سیاسی در آینده می نگرد. ارمنستان در این ادعای خود هیچ تردیدی ندارد که این دو کشور به واسطه فرهنگ مشترککهن، تمدن مشترک و اشتراکات دیگر با یکدیگر مرتبط هستند. نگرش دوستانه و بی طرفانهنسبت به ایران یکی از برجسته ترین عناصر نگرش ملی ارمنستان است.
سیاست ایالاتمتحده در قبال قفقاز جنوبی – برخلاف سیاست های روسیه، ترکیه و ایران – هیچ سنتتاریخی را دنبال نمی کند، بلکه در مقابل اصول استراتژیک معین و تعریف شده ای رادنبال می کند. این سیاست به معنی ایجاد شکلی از تعادل و موازنه است، اشتیاق بهبرقراری روابط نزدیک با تعدادی از احزاب در حال رشد و شکل دادن به اتحادها به منظورایجاد نظامی که حل معضلات منطقه را تسهیل کند
.
همچنین باید خاطرنشان کرد کهتحولات منطقه – از جمله تحولات مربوط به دولت های ترک زبان آسیای مرکزی – ایجاد یاسو ناامیدی در نظام سیاسی ترکیه می کند، کشوری که متحد اصلی ایالات متحده و مدل موردنظر این کشور برای توسعه اقتصادی در منطقه است. چشم اندازهای توسعه اقصتادی روسیه،ترکیه و ایران نیز اساساً مبهم هستند
:
1- نتیجه نهایی انتخاب روسیه مبنی براستقرار یک دولت ملی دموکراتیک چه خواهد بود؟

2-  گرایش و جهت گیری غرب گرایانهترکیه تا چه اندازه از پایداری و ثبات برخوردار است؟
3- ایران، چه نوع آزادسازیرا در پیش خواهد گرفت و آیا این آزادسازی اولویت های سیاست خارجی نظام این کشور راتحت تاثیر قرار خواهد داد؟
در ضمن ترکیه ممکن است درگیر منازعات درون قومی شودکه تمامیت کشور را مورد تهدید قرار دهد: بیش از 25 درصد جمعیت 65 میلیونی ترکیه رااقوام غیرترک تشکیل می دهند (کردها، زازاها، قفقازی ها، ارمنی ها، کولی ها، اسیرینها و ...)در کل تنها 40 الی 50 درصد جمعیت ترکیبی از نژادهای ترک هستند.
علی رغمکاهش فعالیت جنبش اکراد، به دنبال بازداشت رهبر این جنبش، عبدالله اوجالان، اینقضیه به مشکل اصلی در ترکیه تبدیل شده است و خطر آن نیز به طور فزاینده ای در حالافزایش است. راه حل نظامی نیز مشکل را فقط می تواند به طور موقت حل کند و در آیندهمنجر به تغییرات رادیکال می شود بدون اینکه هیچ راه حل احتمالی را به وجود آورد. ترکیه تجربه حل مشکلات مشابه را دارد: با وجود این، ما در سال 1900 به سر نمی بریمو کشتار، اخراج و راندن یک قوم (همانند قضیه ارمنیان) امری بسیار مشکل بوده و بهسختی قابل اجراست. مشکل دیگری را که می توان به قضیه کردها افزود، آرمان خواهی ملیزازاها (3) – گروه قومی ایرانی زبان نزدیک به 5 میلیون نفر که ساکن آناتولی مرکزیکه اغلب در استان درسیم(4) (تونچلی کنونی) اقامت گزیده اند – است. وجود احزاب سیاسیفعال زازا که دارای برنامه های منظم، رهبران آزموده و تشکیلات نظامی هستند و همینطور جراید جنبش زازا که به وسیله یک جامعه تقریباً نیم میلیونی ساکن اروپای غربیحمایت می شود همگی حکایت از این واقعیت دارند.(5) علی رغم بی میلی آشکار محافلسیاسی کردی نسبت به بیانیه های استقلال طلبانه زازاها مبنی بر داشتن حق تعیینسرنوشت و تلاش مقامات ترک جهت تحت کنترل درآوردن این رویداد با هدف ایجاد تفرقه درجنبش کردها این حرکت بدون شک اوج خواهد گرفت. وضعیت پیچیده ای نیز در مورد فرقاسلامی جدید (مانند جنبش علوی) وجود دارد که همیشه سرمنشاء تنش سیاسی بوده اند، هرچند خط و مشی کنونی دولت ترکیه این گرایش ها را خنثی کرده و از آنها برای اشاعهایدئولوژی ملی استفاده می کند
.
مع هذا، تجزیه دولت ترکیه برخلاف منافع ارمنستانبه نظر می رسد. با وجود فاصله گرفتن ارمنستان از گرایش شدید ترکیه به غرب، ایجاد یکتشکیلات سیاسی کردی در کنار ارمنستان تهدید کوچکی نسبت به امنیت ملی ارمنستاننخواهد بود. کشور کرد مفروض در محتمل ترین حالت با خصوصیاتی از قبیل کشمکش درونقبیله ای دائمی، منازعات جناحی، بی ثباتی شدید و در نهایت سیاست خارجی غیرقابل پیشبینی، قابل توصیف است
.
این تشکیلات به چند دلیل رویه ای دوستانه نسبت بهارمنستان نخواهد داشت، از جمله اینکه ادعاهای ارضی این کردستان فرضی ارمنستانتاریخی غربی (آناتولی شرقی) و ارمنستان شرقی (جمهوری ارمنستان کنونی) و بخشی ازآذربایجان را دربرخواهد گرفت. به علاوه ایدئولوژی جنبش کردی در کلیت خود شدیداًتوسعه طلبانه و جنگ طلبانه است، از جمله می توان به ادعاهایی اشاره کرد که آنهانسبت به قلمروهایی دارند که از خلیج فارس تا دریای سیاه و دریای خزر را دربرمی گیردو نیز شامل، تعداد بسیاری از تشکل های قومی کوچک ایرانی زبان مانند لرها، بختیاریها، لک ها(6)، گوران ها(7) و زازاها می شود که اصلیت آنها را کردی فرض می کند. همچنین آنها ادعاهایی نسبت به بسیاری از فرهنگ هایی دارند که طی دوران های بسیارکهن در منطقه تحت عنوان کرد وجود داشته اند. ایجاد یک دولت کرد (حتی اگر خارج ازقلمرو ترکیه باشد) تبدیل به یک عامل بی ثبات کننده در کل منطقه خواهد شد. این قضیهتهدیدی نسبت به تمامیت ایران نیز خواهد بود و باعث شکل گیری ادعاهای مشابه در میاندیگر تشکل های قومی می شود. از نقطه نظر منافع ملی ارمنستان همسایگی با کشوری مانندترکیه امروزی که دشمن است ولی دارای سوابق دولتمداری و کارکرد حداقل به طور رسمی درچارچوب استانداردهای بین المللی است بهتر است تا با تشکیلات سیاسی کردی که تقریباًغیرقابل حکمرانی و کنترل (و در نتیجه غیرقابل پیش بینی) است. وجود یک دولت کردی درهمسایگی ارمنستان تهدید و خطری دائمی ایجاد می کند – دولتی که فاقد هرگونه سابقهدولتمداری یا کشورداری در منطقه است و نسبت به ارمنستان حالتی خصمانه دارد که ممکناست با تمایلات جنایتکارانه همراه باشد، (مثال هایی که می توان نام برد از اینقرارند: چچن، رژیم طالبان در افغانستان و قسمت به اصطلاح کرد در شمال عراق که پس ازجنگ خلیج فارس سربرآورد
).
ترکیه علی رغم توانایی های نظامی اش، با توجه بهروزهای سخت پیش رو، ساختاری آسیب پذیر دارد. اگر این کشور قادر به حل کشمکش باکردها و دیگر مسائل به همان میزان مهم (از قبیل شناسایی نسل کشی ارمنیان و از بینبردن اثرات آن) گردد، خود را به عنوان عامل منطقه ای اصلی مطرح خواهد کرد
.
دراین رابطه باید خاطرنشان کرد که ارائه رهیافت مشابهی برای تحلیل وضعیت قومی درایران و تحولات آن در آینده، هم از نظر اصولی و هم از نظر روش شناسی بی اساس خواهدبود. ایران کشوری با تاریخ کهن است و دارای سابقه طولانی و بدون انقطاع سه هزارساله دولتمداری می باشد. کشوری با اقوام متحد که همواره بخشی از ایران تاریخی بودهو به روشنی به وابستگی خود به ایران اذعان دارند، این امر در مورد تمامی اقوام ساکنایران از جمله آنهایی که اصالتاً غیرایرانی هستند، مصداق دارد. شکل گیری مرزهایفعلی ایران فرایندی کاملاً طبیعی را طی کرده است و این شکل گیری نه تنها از طریقالحاق سرزمین به صورت مصنوعی (با اعمال زور) نبوده بلکه همگی اقوام یا از ابتداساکن ایران بوده اند و یا از مکان های دیگر به ایران نقل مکان کرده اند. علی رغمتنوع قومی و تاکید گروه های مختلف بر سنت های خود، این قضایا منجر به شکل گیری یکذهنیت مشترک یا ایده ایرانی بودن شده است. بنابراین ایده های جدایی طلبانه که دراشکال مختلف در ایران مطرح اند، هیچ پایه و اساس تاریخی نداشته و اغلب به وسیلهگروه های ذی نفع یا فعالیت های سیاسی خارجی وارد کشور شده اند. جالب اینکه ایده پانایرانی جنبشی فرهنگی بوده که از درون مناطق ترک زبان ایران یعنی آتروپاتکان (آذربایجان) نشات گرفته است و اکثر رهبران آن بومیان استان های شمالی ایران و اغلباهل تبریز (احمد کسروی تبریزی، یحیی ذکاء...) بوده اند
.
هیچ یک از موارد مشابهبالا در مورد امپراتوری عثمانی یا ترکیه صدق نمی کند. برای گروه های قومی ساکنترکیه مفهوم دولت ترکیبا مضامینی چون تجاوز به سرزمینهای تاریخی آنها، سلطهمستبدانه، سیستم دولتی سرکوبگر که در اصل گروه های قومی غیرترک را نشانه می رفتهاند، همراه بوده است که این خود باعث شده است تا هرگز با دولت ترک احساس نزدیکینکنند و اغلب از تصور و ایده دولت اساس انزجار نمایند
.
در حال حاضر، ارائه هیچتحلیلی از وضعیت منطقه و شرایط آتی آن بدون در نظر گرفتن چین – غول شرق – ممکننیست. منافع چین در قفقاز جنوبی به مانند منافع روسیه، ایالات متحده، ایران باترکیه روشن و صریح نیست. البته نه به این معنی که منافع چین مبهم و نامعلوم است،بلکه به این معنی است که از این پس به صورت مشخص تری ظهور خواهند یافت
.
در اینقضایا ارمنستان به عنوان عاملی ظاهر می شود که به شدت عنصر پان ترکی را به چالش میکشد، حقیقتی که برای چین در خصوص مسئله اویغورها در منطقه سین کیانگ مناسبتدارد
.
همچنین این امر با توجه به نزدیک تر شدن روابط میان چین و روسیه در آسیایمرکزی که به واسطه قصد روسیه جهت حفظ کنترل استراتژیک خود بر آسیای مرکزی و نگرانیچین در مورد گرایش های جدایی طلبانه اویغورها و همچنین نفوذ روزافزون بنیادگراییاسلامی در آسیای مرکزی عمده شده است، مورد تایید قرار می گیرد. در مقابل، یک آسیایمرکزی پایدار و با ثبات با ارائه پشتوانه ای قابل اتکا، چین را قادر خواهد ساخت تاحوزه عمل خود را در طول خطوط استراتژیک آسیای شرقی و جنوبی بسط وگسترش دهند. اینامر تا به امروز تا حدودی با موفقیت همراه بوده است. می توان چنین فرض کرد که ملیگرایی ضد چینی در سین کیانگ، چین را برای اقدام شدیدتر در منطقه تحریک خواهد کرد واین امر با هدف تقویت عامل ارمنستان و ایجاد توازن میان نیروهای سیاسی در قفقازجنوبی انجام خواهد شد
.
اتحادیه اروپا نیز به دلیل رابطه تنگاتنگ مسائل امنیتیاروپای شرقی با رویدادهای احتمالی در روسیه تاکنون از دخالت در منطقه نفود نظامی وسیاسی روسیه خودداری کرده است و مایل است که در حال حاضر برای مدتی نقش حافظ منافعاقتصادی مشترک غربی – اروپایی را ایفا کند
.
بنابراین، استقرار نظم نوین جهانی دروضعیت پیچیده کنونی، با در نظر گرفتن مشکلات پیچیده، به سختی پیش خواهد رفت. برایمثال طی این دوره چیزی که ما شاهد آن هستیم جابه جایی بی سابقه نیروهای خارجی است. این امر به ویژه بیش از هر چیز دیگر به نحوه روابط میان ایالات متحده و روسیه وتحولات این روابط در آینده بستگی خواهد داشت. اصطکاک های قومی شدید منطقه قفقازجنوبی را از دیگر مناطق متمایز ساخته است این اصطلا ریشه در مسائل تاریخی دارند کهبه معنی آن است که منطقه همچنان در مخاطره امنیتی شدید به سر می برد
.
حال به خودارمنستان بپردازیم که چندین دستاورد عظیم را در آخرین دهه قرن گذشته تجربه کردهاست، از جمله این دستاوردهای عظیم می توان به طور خاص به کسب استقلال این کشوراشاره کرد. در ضمن محیط خارجی شدیداً متغیر (به وسیله مسئله قره باغ) با رکودتحولات داخلی همراه بوده است – نوعی بی زمانی سیاسی- که متاسفانه تنها شاخص تحرک وپویایی، اطلاعات مربوط به مهاجرت مردم می باشد. علت اصلی این مهاجرت ها پس ازاستقلال، تصرف قدرت به وسیله نیروهای سیاسی بود که نه تنها به ارمنستان به عنوانکشوری که در طول تاریخ بهترین وضعیت را در منطقه خود داشته است، توجهی نکردند، بلکهخط و مشی ها و سیاست هایی را در پیش گرفتند که به موجب آنها نیازهای کشور مهمی چونارمنستان را آرزوها و منافع

شخصی گروه های کوچک صاحب قدرت تعیین میکرد
.
برتری قطعی منافع شخصی، نگرش غارتگرانه به دارایی های ملی، تاراج همه جانبهثروت ملی و میراث امپراتوری، گزینش مداوم کارمندان نالایق و ساختارهای مبهم در کناربسیاری از موارد منفی دیگر – که سیاستمداران باعث و بانی آنها بوده اند – منجر بهسطح بالایی از محرومیت اجتماعی شده است و این محرومیت اجتماعی علت اصلی مهاجرت میباشد. موارد دیگری که این شرایط را وخیم تر کرد می توان به سابقه محاصره اقتصادی دهساله، بحران انرژی اواسط دهه 90، رکود اقتصادی مداوم، تنش سیاسی در ارمنستان دررابطه با جنگ قره باغ و شکست سیاست های عملی اشاره کرد. ارتش ارمنستان شاید تنهاساختار سالم ارمنستان پس از سقوط شوروی است که پیش از این آمادگی رزمی خود را درجنگ قره باغ نشان داده بود. در حال حاضر، ارتش ارمنستان قطعاً آموزش دیده ترین ارتشدر منطقه قفقاز جنوبی است و شدیداً متعهد به برآوردن بسیاری از آرزوهای ملیارمنستان می باشد، آرزوهایی که در طول قرن ها بر روی هم انباشته شده اند. به هر حالکاملاً مشخص است که موفقیت این حوزه (نظامی) بیشتر مدیون نقض نظم سیاسی موجود بودهاست. این موفقیت هزینه گزافی را بر مردم ارمنستان تحمیل کرده است، مردمی که مشقتهای بحران اجتماعی عمومی را تحمل کردند، بحرانی که اغلب در ارتباط با بحران قره باغتوجیه شده است
.
با در نظر گرفتن پیچیدگی مشکلاتی در ارمنستان در بدو استقلال باآنها مواجه بود، بدون شک موارد مثبت متعددی نیز وجود داشته اند که می توانستند بهصورت اهرم موثری کشور را به سطح جدیدی از توسعه ارتقا بخشند. ما صرفاً به پتانسیلاقتصادی یا عملی که برای کشوری کوچک منطقه ای ضرورت دارند، توجه نداریم، بلکه بههدف و واقعیت عینی نیز توجه می کنیم. ارمنستان یکی از مهم ترین کشورهای ژئوپولیتیکدر منطقه است، کشوری که کاملاً در برابر حمله های احتمالی از خارج آسیب ناپذیر است. برخلاف ترکیب چند ملیتی گرجستان و آذربایجان، ارمنستان اساساً کشوری چندقومی

است که هیچ مشکل داخلی با اقلیت های قومی خود ندارد. در حقیقت، ارمنستانتنها کشور منطقه است که قسمت اعظم جمعیت قومی عمده آن بالغ بر 95% جمعیت در یک مکانمتمرکز گردیده اند. برجسته ترین اقلیت قومی در ارمنستان یزیدی ها(8) هستند (گروهقومی کردزبان) که تعداد آنها براساس سرشماری سال 1989 حدوداً بالغ بر (52000) پنجاهو دو هزار نفر می باشد. در آغاز استقلال (دهه 90) برخی از احزاب در خارج از مرزهاتلاش کردند تا هویت یزیدی های را با کردها یکسان قلمداد کنند و این تلاش به منظوروارد کردن این اجتماع در جنبش سیاسی کرد صورت گرفت. با این حال هیچ یک از این تلاشها موفقیت آمیز نبودند، چرا که با دوره اوج آگاهی ملی یزیدی ها همراه بودند که دردوران قدرت شوروی به طور مداوم انکار می شد. این گروه اتحاد خود را حفظ کرده و بهطور مداوم خود را از کردها جدا می دانستند، بالطبع این تلاش ها محکوم به شکستبودند. طی تاریخ، یزیدی ها گروه قومی – مذهبی مستقلی بودند که ترکیب بنیادی شانآنها را از نظر سرشت از کردها متفاوت می سازد.
هدف از به وجود آوردن ساختگیاقلیت قومی در ارمنستان، ایجاد دستاویز سیاسی بود که با استفاده از آن ارمنستان رادر میان کشورهایی قرار دهند که عامل کردها با تمامی گرفتاریهایش را در خود دارند (هر چند مشارکت همگی یزیدی ها در جنبش کردها به سختی امکان پذیر است، با این حالاقلیت پنجاه هزار نفری در یک کشور سه میلیونی به راحتی می تواند منجر به بی ثباتیفوق الذکر شود
).
ارمنستان نه تنها از نظر قومی و به لحاظ روحیه، بلکه از نظربسیاری از ویژگی های اجتماعی و قبیله ای نیز متمرکز و متحد است، که در غیر این صورتمی توانست منجر به رویدادهای سیاسی ناخوشایندی در کشور شود. در مقابل گروه قومیآذربایجان (جمعیت اصلی ترک زبان کشور) اکثریت نامتجانسی را دربرمی گیرد که با ترکیبهای متفاوت دارای آرزوها و آمال متفاوتی هستند، البته اگر در مورد اقلیت های دیگرچیزی نگوییم مانند تالشی ها، لزگی ها، کردها و تات ها. گرجستان نیز عدم تجانس را درشکل قومی خود به همراه دارد. هر چند از حیث نوع با مدل موجود در آذربایجان متفاوتاست، مفهوم گرجی ها عملاً دربرگیرنده اشکال قومی متفاوتی است، از جمله خود گرجی ها،مینگرل ها و آجاری ها و بسیاری اقوام دیگر با شیوه خاص زندگی اشاره کرد. همگی ایناقوام ایجاد کننده منافع محلی در نظام حاکم هستند که بالطبع تضعیف کننده امنیت ملیاست و به نوعی امنیت ملی را با خطر مواجه می کند. ارمنستان نیز دارای طوایف مختلفاما بسیار پویاست (اغلب متغیر و کوتاه مدت)؛ در ضمن مردمی که به این طوایف و اقواممی پیوندند دارای منافع مشترک اقتصادی و سیاسی هستند، این منافع بدون توجه به اصل وریشه، خانواده، گروه بندی های اجتماعی و همه آنها شکل گرفته است
.
به علاوه،ارمنستان به دلیل پذیرش همه ایده های تعلقات ملی، دولت مداری ارمنی، میراث مذهبیمشترک، از دیگر کشورهای قفقاز جنوبی متمایز شده است، که این موارد در کنار هم ثباتداخلی را تسهیل می کنند همان طور که بحران عمیق اقتصادی و سیاسی سالهای اخیر نمایانساخت این وضعیت یقیناً ریشه در تاریخ مردم ارمنستان دارد که از آن میان می توان بهاز دست دادن سرزمین های پدری، تحمل قتل عام و تبعید و آوارگی و پراکندگی گستردهاشاره کرد. تصور «خانه مشترک» برای ملت ارمنستان به بخشی از آرزوی ملی تبدیل شدهاست که عنصر نگرش ملی و جهانی آن است
.
در عین حال باید گفت شاخص های جمعیتی اندکدر کنار سطح بالای مهاجرت و تراکم جمعیت پایین در مناطق مرزی نقطه ضعف ارمنستان درمقایسه با دیگر کشورهای همسایه است. علی رغم گذشت 10 سال از موجودیت مستقل ارمنستانیکی از مسائل اصولی که هنوز حل نشده است رویه عملکرد ژئواستراتژیک و طراحی مفهومیاز امنیت ملی است که به دقت محاسبه شده و از نظر علمی پیشرفته و متناسب با وضعیتکنونی باشد.
پی نوشت ها:
1- USSR
2- Zazas
3- Dersim
4- See Iran & the Coucasuse, Vol.IV.397-408
5- Laks
6- Gurans
7- Yezidis
8-
كتابكشورهای مستقل مشترك المنافع(CIS)، ویژة مسائل امنیتی جلد 1، مؤسسة فرهنگی مطالعاتو تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران، فروردین 83
  • نوشته شده
  • در جمعه 14 دي 1386
captcha refresh