نویسنده: محمد طاهری خسروشاهی
اخیرا دولت جمهوری آذربایجان در راستای سیاست های ایران ستیزی و با هدف زدودن نشانه های فرهنگ و تمدن درخشان اسلامی-ایرانی در ناحیه ارّان و قفقاز،در اقدامی نابخردانه، به انتقال کتیبه های فارسی از مقبره نظامی گنجه ای و جایگزینی آنها با اشعار ترکی آذری دست یازیده است.
اگرچه این کار با سکوت مراجع ذی صلاح در کشور مواجه شده و هنوز هیچ نشانه ای از اعتراض نهادهای مسئول دیده نمی شود،با وجود این بر عهده اهل قلم است که به تشریح عناصر ایرانیت در سروده های شاعران فارسی گوی قفقاز به ویژه بزرگانی چون نظامی گنجه ای و خاقانی شروانی بپردازند.مقاله ذیل با همین هدف به تبیین پیشینه تحریف هویت تاریخی و شخصیت شعری نظامی گنجه ای پرداخته است.
با مطالعه متون تاريخي دوره مغول به ويژه بررسي حوادث سال 618 هجري مقارن با يورش سپاهيان چنگيز به سرزمين ارّان، شاهد قتل و غارت اين نواحي توسط لشكريان جرّار بيگانه مغول هستيم. در اين ايّام تاريخنويسان از پيوستن برخي از بيگانهگرايان ارّان به سپاهيان مغول، به منظور بهرهمندي از غنايم و احياناً در امان ماندن از تجاوزات دشمن، خبر ميدهند. نسوي مؤلف سيره جلالالدين خوارزمشاه؛ مورخ برجسته اين دوره به اين عده از ارّانيها كه بخش عمدهاي از ايشان در گنجه به سر ميبردند، لقب «اوباشان گنجه» داده است.«پيداست كه تا سالها پس از نظامي هم، گنجه همچنان تحت سلطه اوباشان، فتنهجويان و رؤساي عوام بود» (زرينكوب، 1377: 301).
نظامي با همة زهد و تقوا و پايبندي به اصول اسلامي، داراي حس شديد وطنپرستي و ايراندوستي بود. مسلمانان قشري آن زمان بر اثر ساختن افسانهها و زنده كردن رسوم و آثار كيان و ساسان، در مقام نكوهش و سرزنش او برآمدند و البته نسبت كفر و زندقه نيز به او ميدادهاند.
بسا منكر كه آمد تيغ در مشت
چه باك از طعنة خاكّي و آبي
به گوش جام تلخيها كنم نوش
من از دامن چو دريا ريخته دُر
مبين كاتشگهي را رهنمون است
عروس بكر بين با تخت و با تاج
مرا زد تيغ و شمع خويش را كُشت
چو دارم درع زرّين آفتابي
به ديگر گوش دارم حلقه در گوش
گريبانم ز سنگ طعنهها پر ...
عبارت بين كه طلق اندود خون است
سر و بن بسته در توحيد و معراج
(خسرو و شيرين/ 446)
اين ابيات خاصّه دو بيت آخر نشان ميدهد كه نظامي تا چه اندازه گرفتار تعرّض حسودان و دشمنان و هدف تير تكفير مسلمانان بوده و نيز آشكار ميسازند كه سبب ساختن توحيد و معراج در اوّل و آخر كتاب چه علت داشته است... (وحيد دستگردي، 1385: 34) .
ذكر اين مقدمه كوتاه براي ورود به بحث مهم «تحريف تاريخ حيات و هويت نظامي» كه از چندي پيش در برخي محافل خاص شدت گرفته، امري ضروري بود. اين «محافل خاص» كه عمدتاً پس از فروپاشي شوروي سابق سر برآوردهاند، با تحريف تاريخ و جعل ديوان شعر و ابيات ساختگي، در پي هويتسازي براي اين شاعر برجسته شعر فارسي برآمدهاند .
ظاهراً در سالهاي اخير، نخستين بار استالين، ديكتاتور سابق شوروي با «آذربايجاني خواندن نظامي» آتش زير خاكستر اين تحريف را روشن كرده است. «در اواخر دهه 1930 دولت شوروي تصميم گرفت در هر يك از جمهوريهاي خود، مراسمي به منظور تجليل از يكي از بزرگان آن سرزمين برپا كند، چون ترك نامداري را در آذربايجان شوروي نيافتند، به سراغ نظامي رفتند و چون ميدانستند كسي ادعاي ترك بودن نظامي را نميپذيرد، به استالين متوسل شدند» (متيني، 1380: 247).
ماجرا از اين قرار است كه يكي از شرقشناسان برجسته دنيا به نام «سرگئي آقاجانيان» در مقالهاي تحت عنوان «پنجاهمين سالگرد يك تحريف فرهنگي» كه در مجله ايرانشناسي به چاپ رسيد، پرده از واقعيتي دردناك برداشت. به نوشته وي استالين در سوم آوريل 1939 ميلادي در روزنامه «پراودا» ارگان حزب كمونيست، نظامي را شاعري متعلق به آذربايجان و ترك زبان معرفي نمود. استالين با استناد به يك بيت از نظامي، ايراني بودن اين شاعر را رد كرده است!! آقاجانيان بر آن است كه «زمامداران شوروي كه خطر بروز جنگ دوم جهاني را حدس زده بودند، براي افزايش قدرت دفاعي و روحيه مردم مناطق مختلف كشورشان، تصميم به تقويت حس ميهنپرستي و غرور ملي آنها ميگيرند. به همين منظور، جعل هويت نظامي توسط استالين در راستاي همين سياست عوام فريبانه صورت گرفته است» (آقاجانيان، 1371: 66).
در پي انتشار اين مطلب از سوي استالين، برخي از حقوق بگيران شوروي كه ظاهري نويسنده و پژوهشگر داشتند، به تبليغ اين سياست مزدورانه پرداختند. از جمله اين افراد ميتوان به نام ميرزا ابراهيم اوف عضو فرهنگستان علوم آذربايجان، دكتر رفيعلي و ديگران اشاره كرد. آنها اگرچه نظامي را ترك ناميدند، منتها عليرغم كوشش بسيار، هيچگاه نتوانستند بيتي از او به زبان تركي نشان دهند.
«پس از استالين نوبت به گورباچف رسيد. در دوران زمامداري وي در مراسم هشتصد و پنجاهمين سال تولد نظامي از مجسمه او در مسكو پردهبرداري شد و حكمدار مسكو نظامي را «خادم بزرگ آذربايجان» ناميد! (متيني، 1380: 248).
البته در اين ميان، پژوهشگران روشنگر و حقايق نويسي نيز بودند كه عليرغم سفارش حكومت، با تكيه بر مطالعات تاريخي، سعي در اثبات حقايق تاريخي داشتند.
دياكونوف مورخ برجسته و شرقشناس معروف در كتاب «زندگينامه» چنين مينويسد: «نظامي گنجهاي، شاعر بزرگ ايراني است؛ در آن زمان، گنجه، مانند بسياري از شهرهاي آن منطقه، مردماني ايرانيتبار داشت» (دياكونوف، 1995: 730).
ميخائيل كاپوستين شرقشناس شهير اهل شوروي با نوشتن مقالهاي در روزنامه پر شمارگان «فرهنگ شوروي» (28 دسامبر 1988) تحت عنوان «تركيب خاك گلِ، حاوي گِل نيست» اذعان كرد: «نظامي گنجهاي يكي از بزرگترين متفكران و شاعران قرون وسطي و از افتخارات ادب فارسي است. برخي از سياستمداران (= اشاره به استالين) تلاش بيهودهاي براي معرفي ترك نژاد بودن او ميكنند» (آقاجانيان، 1371: 68).
در اين ميان رئيس بنياد ايرانشناسي دانشگاه سينت پيتسريگ شوروي سابق، طي مقالهاي عالمانه در ردّ نظر استالين نيز نوشت: «هنوز دغل و تحريف فراوان است. براي نمونه مجسمه نظامي را در خياباني نصب ميكنند و او را ترك معرفي ميكنند. در حالي كه او حتي يك بيت به زبان تركي ندارد. اين مجسمهسازيها و هويتسازيها، ريشه در ناسيوناليسم دارد». طمعكاري اين شاعردزدان به نظامي ختم نشده و فردي در باكو به نام «رفيعلي»، اوستا را نيز متعلق به فرهنگ آذربايجان دانسته است: «اوستا به عنوان چشمگيرترين اثر برجسته آذربايجان، امروز به تمامي زبانهاي مترقّي جهان ترجمه شده است» (همان: 70).
يك نكته مهم و اساس دربارة زبان مادري نظامي، تأكيد بر جريان داشتن «زبان آذري» ـ يكي از شاخههاي زبان پهلوي ـ در عصر نظامي در شهر گنجه است. نگارنده به هيچ عنوان در پي اين نيست كه زبان مادري شاعر را «فارسي دري» معرفي نمايد. اتفاقاً من برآنم كه وي به برخي ريزهكاريهاي دري ناآشنا بوده و از قضا برخي دشواريهاي موجود در زبان شعري او متوجّه همين ناآشنايي به فارسي دري است .
«زبان فارسي دري، زبان مادري نظامي نيست و احتمالاً آن را بايد آموخته باشد. زبان متداول ناحية آذربايجان در عهد نظامي و مدتها پس از زمان وي، زبان آذري بوده است... زبان مادري نظامي در هر حال، تركي يا دري نبوده است» (پورنامداريان، 1389: 6). استاد پورنامداريان با اشاره به همين دشواريهاي زباني شعر نظامي مينويسد: «نظامي و ديگر شاعران آذري زبان، دري را كه زبان ادب بوده است، ميآموختهاند. كسي كه زباني را به درس ميآموزد، در كاربرد قواعد زبان، بسيار بيپرواتر از اهل زبان عمل ميكند، چون طبق قاعده انواع تركيباتي را قاعدهپذير باشد، بيآن كه پروايي از عدم كاربرد يا ناخوشآهنگي آن داشته باشد، ميسازد و به ساختار نحوي كلام و حد مقبول ايجاز چندان توجّهي ندارد، همان قدر كه خود مفهوم كلامي را بداند، خواننده را نيز به فهم آن قادر ميداند...» (همان: 7).
تحريف هويت نظامي در دوره معاصر
در ادوار پس از استالين و در پي استقلال كشورهاي تازه تأسيس شده كه عمدتاً از فقر هويت و پيشينه تاريخي رنج ميبرند و بر همين اساس در پي هويتسازي برآمدهاند، رهبران كشور جمهوري آذربايجان، در تحريف تاريخ و هويتسازي جعلي براي نظامي، گوي سبقت را از ديگر مدعيان عناصر ايرانيت در سرزمينهاي همجوار، ربودهاند .
نخستين زمزمهها در اين آشفته بازار، از سفارش براي تأليف كتاب و مقاله در جمهوري آذربايجان و ترجمه آنها به زبان فارسي در داخل ايران توسط عناصر وابسته به شوروي، آغاز شد. يكي از نخستين كارها، تأليف كتاب «نظامي گنجوي» توسط رستم علياف است كه در سال 1991 ميلادي توسط فرهاد حاتمي به فارسي ترجمه شد. وي در اين اثر از نظامي با القابي چون «فرزند شهير آذربايجان» (علياف، 1991: 3)؛ «جزء جدانشدني خلق آذربايجان» (همان: 4)؛ «شاعرِ مستقر شده در آذربايجان جنوبي» (همان: 15)؛ «منسوبيّت به تركان گنجه» (همان: 16) ياد ميكند. البته خوشبختانه وي، منبع اصلي اين افاضات را معرفي مينمايد؛ عنصري شناخته شده به نامِ «محمدامين رسولزاده» (همان: 13) كه هيچ ترديدي در نقش او در تحريفات تاريخي دوره معاصر در ارّان وجود ندارد. مؤلف كتاب در ادامه با تعصّب و خامانديشي تمام مينويسد: «هرگونه كوشش كه نظامي را شاعر فارسي بخوانند، قوياً رد ميشود، زيرا نظامي شاعر آذربايجاني است» (همان: 18).
چندي پس از اين اثر، كتابي به نام «زندگي و انديشه نظامي» توسط «ع. مبارز»، «م، آ. قليزاده» و «م. سلطاناف» و به سعي «ح. م. صديق» (ظ: حسين محمدزاده صديق) ترجمه شد. مؤلفان اين اثر نيز از چنين عبارات و اصطلاحاتي براي بيان مقاصد سياسي خود بهره بردهاند: «گنجه، شهر باستاني آذربايجان »
(ع. مبارز، 1360: 11)، «احياي نظامي توسط محافل آذري باكو» (همان: 24)؛ «نقش دانشمندان ترك در شناساندن نظامي در دوره معاصر» (همان: 24)؛ «هديه اديبان آذربايجان شوروي؛ ديوان نظامي» (همان: 24). مترجم اين كتاب در مقاله ديگري كه در ويژهنامه روزنامه فروغ آزادي تبريز، نشر نموده، نظامي را «به شدت متأثر از كتاب دهده قورقود» معرفي نموده است»! (محمدزاده صديق، 1370: 122).
در سال 1991 ميلادي كه از سوي يونسكو «سال نظامي» معرفي شد، جلال متيني مورخ و پژوهشگر ايراني، طي مقالهاي با عنوان «بزرگداشت نظامي در مسكو» چنين نوشت: «آذربايجانيها مجسمهاي از نظامي را به روسها هديه دادند و آن را مقابل دفتر نمايندگي خود در مسكو نصب كردند؛ در مراسمي كه هيچ ايراني در آن دعوت نداشت، رئيس جمهوري آذربايجان از آن پردهبرداري نمود» (متيني، 1371: 444).
اين كشور در ادامه روند پرماجراي مجسمهسازيها (= هويتسازي) در خردادماه سال 1391 خورشيدي نيز مجسمهاي از نظامي را به كشور ايتاليا اهدا كرد. اين اقدام غيرفرهنگي كه همراه با جعل هويت و انتساب شاعر ايراني الاصل به كشوري ديگر بود، با اعتراض بحق و شايسته ايرانيان مقيم ايتاليا روبهرو شد. حتي ايرانشناسان ايتاليايي نيز مراتب اعتراض خود به اين اقدام را اعلام كردند و جملگي متذكر شدند كه دولت جمهوري آذربايجان با اين هويتسازيها، راه به جايي نخواهد برد (واحد مركزي خبر ـ 20/3/91). اخیرا نیز(شهریور1392) دولت جمهوری آذربایجان در راستای سیاست های ایران ستیزی و با هدف زدودن نشانه های فرهنگ و تمدن درخشان اسلامی-ایرانی در ناحیه ارّان و قفقاز،در اقدامی نابخردانه، به انتقال کتیبه های فارسی از مقبره نظامی گنجه ای و جایگزینی آنها با اشعار ترکی آذری اقدام کرده است.
يك بيت ساختگي؛ دستمايه بيگانهگرايان
مستند عمده و دستمايه اصلي اين مدعيان و هويتسازان جعلي براي نظامي، يك بيت ساختگي به نقل از «اسكندرنامه» است. بيت مذكور كه در اغلب كتابهاي اين مدعيان با آب و تاب بدان پرداخته شده، اين است:
پدر بر پدر مر مرا ترك بود
به فرزانگي هر يكي گرگ بود
اين افراد براي نيل به مقاصد شوم سياسي خود از هيچ اقدامي حتي جعل ديوان و تحريف ابيات نظامي، ابايي ندارند و به اصطلاح ميخواهند به هر قيمتي كه شده، نظامي را «شاعري ترك نژاد» معرفي كنند .
گرچه خوانندگان ارجمند به ويژه استادان فاضل زبان و ادبيات فارسي و به ويژه آشنايان به سبك شعري نظامي در سست و بيمايه بودن اين بيت در همان نگاه اول، آگاهي دارند، لكن نادرستي ظاهري بيت (عيبِ قافيه: گرگ و ترك) از يك سو و نبودن آن در نسخههاي اصيل و متأخر و نزديك به زمان شاعر از ديگر سو، نشاندهنده جعلي و ساختگي بودن آن است. از اين گذشته، اين كدام شاعر بدذوقي است كه اجداد و نياكان خود را در فرزانگي و دانايي به گرگ شبيه نمايد؟! آيا جز اين است كه اين حيوان، در شعر و ادب كهن ايراني، نماينده درندهخويي و سبعيّت است؟! آيا اين بيت بر ساخته كساني نيست كه خود را از نوادگان «گرگ خاكستري» ميدانند و به «گرگ زاده بودن خويش» افتخار مينمايند. نگارنده به خود حق ميدهد كه به عنوان يك ايراني و در دفاع از حريم شاعر ملي كشور خود، بر «انسان بودن نظامي» تأكيد و از «آدميزاد بودن» وي دفاع نمايد.
برخي از اين افراد، لغت «گرگ» در اين شعر را «سمبل دانايي و فرزانگي» ميدانند. جهت اطلاع اين دوستان، شواهدي از شعر نظامي ارائه مينمايم كه در اين ابيات، «گرگ» در مظهر «درندهخويي» و «پست صفتي» معرفي گرديده است:
به وقت زندگی رنجور حاليم
كه با گرگان وحشي در جواليم
(خسرو و شيرين)
مردماني بَدند و بَدگُهرند
گرگ را گرگ پند بايد كرد
خاكياني كه زاده زميند
خوانده باشي ز درس غمزدگان
يوسفاني ز گرگ و سگ بترند
رقص روباه چند بايد كرد
ددگاني به صورت آدميند
كه سياوش چه ديد از ددگان
(هفت پيكر/ 321)
سوم موبد چنان زد داستاني
ربايد گوسفندي گرگ خونخوار
چوگرگ افزون بود در چارهسازي
كه با گرگي گله راند شباني
درآويز و شبان با او به پيكار
شبان را كرد بايد حقّهبازي
(خسرو و شيرين/ 404)
روباه ز گرگ بهره زان برد
كاين رأي بزرگ دارد آن خُرد
(ليلي و مجنون/ 88)
گذشته از شواهد شعري ارائه شده كه نشان دهنده كاربرد واژه «گرگ» در آثار نظامي در معني «حيوانيّت» و «درندهخويي» است، نظامي در هيچ يك از آثار خود، به ترك بودن پدرش اشارهاي نكرده است. از اينها گذشته، در يك جستجوي ساده رايانهاي و تأمل در آثار نظامي، ميتوان دريافت كه نظامي از عبارات و تركيبات «پدر بر پدر»، «مر مرا»، نيز به هيچ وجه استفاده نكرده است. ظاهراً واژه «مر» كه كاربرد فراواني در شعر عصر نظامي و پيش از او دارد و از ويژگيهاي سبك خراساني است، تنها يك بار در بيتي از خسرو و شيرين به كار رفته است:
فرو خواندم مر آن فرمان به فرهنگ
كليدم ز آهن آمد آهن از سنگ
(خسرو و شيرين/ 450)
در پايان اين بخش، خوب است در خصوص منبع بيت مذكور نيز سخني به ميان آيد. يكتا سند موجود درباره اين بيت، نوشته فردي نامعلوم به نام آقاي «علي گنجعلي» در مقدمه ليلي و مجنون تركي (ترجمه كورتوجان) است. عين عبارت او چنين است: «به ياد ندارم كه اين بيت نظامي را در كدام يك از نسخههاي خطي محفوظ در اياصوفيه استانبول ديدهام كه در طي آن نظامي به ترك زاده بودن خويش صريحاًَ اقرار كرده است»!! (نوشايي، 1980: مقدمه)
ديوان جعلي تركي
در پي فروريزي اردوگاه سوسياليستي در شوروي سابق و روي كار آمدن برخي كشورهاي تازه به دوران رسيده، دروغ گويان و جاعلان، به منظور مفاخرتراشي و هويتسازي، اقدام به آفرينش اسناد خيالي و تاريخ جعلي نمودهاند. در اين ميان برخي عناصر سست عنصر داخلي نيز آب به آسياب اين هويتسازان ريختهاند. يكي از مضحكترين اقدامات كه ابتدا با سر و صداي بسيار همراه شد و بعدها با روشن شدن ساختگي بودن آن، از هياهوي حبابياش فرو كاست، «انتشار ديوان تركي نظامي گنجهاي» بود. اگرچه اين بار، آش به قدري شور شده بود كه صداي برخي هويتسازان كه خود سابقهاي دراز در «تاريخسازي» دارند نيز درآمد، لكن نگاهي كوتاه به ماجراي «ديوان جعلي تركي نظامي» با هدف آشنا شدن با اقدامات سخيفانه اين گروه، خالي از فايده نيست.
در يكي از روزهاي تابستاني سال 1381 خورشيدي، انتشارات «انديشه نو»كتابي به نام «ديوان نظامي گنجوي؛ توركجه يئني تاپيلان»(ديوان نويافته تركي نظامي گنجوي)را روانه بازار نشر كرد. اين كتاب كه بر روي آن عبارت غيرعلمي و ناشيانه «براي اولين بار در دنيا» درج شده بود، توسط فردي به نام «صديار وظيفه، ائل اوغلي» به اصطلاح كشف شده بود.
آقای حسين محمدزاده صديق كه در پيدا كردن چنين نسخهها يد طولايي دارد، در پيشگفتاري كه بر پيشاني اين اثر جعلي نوشته است، كشف آن را «مژدهاي به جهان نظامي پژوهشي»! دانسته و «اين حادثه مبارك» را تبريك گفته است. وي بدون اين كه درباره شجرهنامه و نشاني نسخههاي خطي و دستنويس اين اثر توضيح علمي بدهد، تنها با اين استناد ناشيانه كه «قطعاً نظامي به زبان مادري خود، بايد سرودههاي نغزي داشته باشد»، اين اثر را به طور قطع ازآنِ نظامي گنجهاي دانسته است!! به گفته وي تنها كسي كه با «دقتي موشكافانه» در پي پيدا كردن «ديوان تركي نظامي» بوده آقاي «ائل اوغلي» ميباشند و ظاهراً پيش از ايشان هيچ نظامي پژوه برجسته ديگري نبوده است كه از وجود نسخه خطي ديوان تركي نظامي گنجوي خبر داده باشد! محمدزاده صديق پا از اين فراتر نهاده و حتي در صحّت ديوان فارسي نظامي نيز تشكيك كرده و نوشته است: «سعيد نفيسي، ديوان فارسي براي نظامي در بيش از سيصد صفحه ترتيب داد و منتشر ساخت، گرچه بسياري از قصيدهها، غزلها و رباعيات آن، در آثار شعراي مشهور هم تكرار شده است» (وظيفه، 1381: مقدمه).
آقای ائل اوغلي در مقدمه كتاب با بيان اين كه اين ديوان حاوي اشعار تركي نظامي گنجهاي است، اين اثر را نخستين چاپ اشعار تركي شاعر ميداند. «الينيزده اولان ديوان نظامي، آذربايجانين بويوك شاعيري... الياس بن يوسف (گنجهلي نظامي)نين توركجه يازديغي شعرلري ايلك دفعه چاپ اولور» [ترجمه: ديوان نظامي كه اينك در دست خواننده است، حاوي اشعار تركي نظامي گنجهاي شاعر بزرگ آذربايجان است كه براي نخستين بار منتشر ميشود]. وي براي اين كه براي اثبات و لاپوشاني جعل خود نامي از بزرگان نيز آورده باشد، اين ديوان را همان ديوان شعري ميداند كه سعيد نفيسي از آن ياد كرده است. «مرحوم سعيد نفيسي ديوان قصايد و غزليات نظامي گنجوينين مقدمهسينده بئله يازير: «در اين كه نظامي ديوان اشعاري هم داشته است، شكي نيست و بهترين دليل گفته اوست :
غزلهاي نظامي را غزالان
زده بر زخمهاي چنگ نالان
و يا :
روزي به مباركي و شادي
ابروي هلاليام گشاده
بودم به نشاط كيقبادي
ديوان نظاميام نهاده »
دليل ديگر اظهار صريح تذكرهنويسان است (همان: 2) .
ائل اوغلو اين استنادات را دليلي بر وجود ديوان تركي نظامي دانسته است!! حال از كجاي اين ابيات، تركي بودن ديوان دانسته ميشود، ظاهراً فقط خدا و آقاي ائل اوغلو ميداند .
پس از انتشار اين ديوان كه موجب حيرت اهل علم و ادب به ويژه دلسوزان، از اقدام سئوالبرانگيز وزارت ارشاد، در اعطاي مجوز نشر به اين قبيل آثار، پيش از اثبات درستي يا نادرستي موازين علمي آنها گرديد، موج اعتراضها در داخل ايران و حتي انتقاد برخي محققان حقيقت دوست در كشور همسايه؛ جمهوري آذربايجان به راه افتاد .
نگارنده نيك به ياد دارد كه چند روزي پس از انتشار اين كتاب با استاد فقيد زندهياد يحيي شيدا كه در احياي آثار و مآثر زبان و ادبيات آذري سابقه درخشان و كارنامه روشني دارند، ملاقات نمودم. استاد شيدا كه از مدتها قبل در جريان كارآقایان «ائل اوغلو» و «محمدزاده صديق» بودند، بلافاصله فرمودند كه كتاب، جعلي است و اين ديوان متعلق به شاعري به نام «نظامي قارامانلي» از سخنسرايان سده هشتم و اوايل سده نهم هجري در آسياي صغير ميباشد. بنده حاصل اين ملاقات و چكيده نظر استاد را در مطبوعات آن روزها منتشر نمودم كه خوشبختانه بازتاب وسيعي داشت. البته ناگفته پيداست كه مصحّح اين اثر براي اين كه سرقت ادبياش بيش از اين آبروي او را نبرد، در مقدمه اثر نامي از «نظامي قارامانلي» نيز برده و اظهار داشته كه بخشي از ديوان، متعلق به سرودههاي اوست، در حالي كه بر روي جلد اثر و پيشگفتارِ محمدزاده صديق، سخن از «ديوان تركي نظامي گنجهاي» رفته است!
باري با انجام تحقيقات و مطالعات بسيار روشن شده است كه اين ديوان متعلق به شاعري از قونيه تركيه امروزي به نام «نظامي قارامانلي/ قونيوي» است كه در حدود 1435 تا 1440 ميلادي در قونيه به دنيا آمده است. وي فرزند واعظي شهير به نام «ملا وليالدين» ميباشد. نظامي قونيوي در حدود سال 1469 تا 1473 بدرود زندگي گفته و به سه زبان فارسي، عربي و تركي شعر سروده است.
ذكر اين نكته جالب است كه بدانيم ديوان تركي نظامي قونيوي در سال 1958 (1337 خورشيدي) يعني حدود چهل سال پيش از «ديوان سازي» بيگانهگرايان، توسط «هانوك ايپكتن» در تركيه و از سوي انتشارات دانشگاه استانبول منتشر شده و معرفي جامعي در خصوص اين ديوان تركي در شماره سيزدهم نشريه «توركيه » اين دانشگاه صورت گرفته است. همين استاد دانشگاه استانبول، در سال 1974 (1353 خورشيدي) كتاب ديگري در شرح احوال و آثار نظامي قونيوي نوشته و در آنكارا منتشر كرده است. وي در اين كتاب از وجود شش نسخه خطي براي ديوان تركي نظامي قونيوي خبر داده كه ششمين نسخه در «دارالكتاب قاهره» مصر نگهداري ميشود. اين نسخه كه ظاهراً همان ديوان جعلي نظامي گنجهاي است، در كتاب ساختگي ائل اوغلو، تحت عنوان «نسخه خديويه مصر» معرفي شده است.
پس از افشاي اين اقدام غيرفرهنگي، وقتي كه عناصر هويت تراش با موج انتقادات داخلي و خارجي مواجه شدند، درصدد تطهير اقدام خود برآمدند. به همين جهت برخي از همقلمان ايشان وارد ميدان شدند و به توجيه اقدام دوستان خود پرداختند.
پايان سخن
عليرغم هياهوي غوغاسالاران و بيگانهگرايان، نظامي، خود از شيفتگان ايران و دلبستگان به زبان فارسي است. چند بيت زير، نمونهاي از دهها سروده وي در اين وادي است:
همه عالم تن است و ايران دل
چون كه ايران دل زمين باشد
نيست گوينده زين قياس خجل
دل ز تن به بود يقين باشد
زان ولايت كه سروران دارند
دل تويي وين مثل حكايت توست
همه مرزي به مهرباني تو
بهترين جاي بهتران دارند
كه دل مملكت ولايت توست
به تمنّاي مرزباني تو
(هفتپيكر/ 31)
و يا :
ميانگيز فتنه ميافروز كين
تو را ملكي آسوده بيداغ و رنج
خرابي مياور در ايران زمين
مكن ناسپاسي در آن مال و گنج
(شرفنامه/ 158)
او زبان فارسي را «دُرّ دَري» ميداند :
سخن پيماي فرهنگي چنين گفت
به وقت آن كه او دُرّي دَري سفت
(خسرو و شيرين)
چو در من گرفت آن نصيحت گري
زبان برگشادم به دُرّ دري
(شرفنامه/ 54)
نظامي كه دُرّ دَري كار اوست
دَري نظم كردن سزاوار اوست
(شرفنامه/ 56)
او همچنان كه شيفته ايران اسلامي است، به ايران باستان هم علاقه دارد و حتي طرح عموم داستانهاي خود را در جغرافياي زماني پيش از اسلام ريخته است. اسكندرنامه در نظر نظامي، ادامهدهنده راه شاهان كياني است:
سكندر كه شاه جهانگرد بود
به هر تختگاهي كه بنهاد پي
خردنامهها را ز لفظ دري
به كار سفر توشه پرورد بود
نگه داشت آيين شاهان كي
به يونان زبان كرد كسوت گري
(شرفنامه/ 70)
وي دل در گرو دهقانان و نژادگان آن دوران دارد و خود را نيز «زاده انسانهاي فصيح» ميداند نه گرگ !:
دهقان فصيح پارسي زاد
از حال عرب چنين كند ياد
(ليلي و مجنون/ 149)
چنين گفت آن سخنگوي كهنزاد
كهنكاران سخن پاكيزه گفتند
سخنهاي كهن زالي مطّراست
كه بودش داستانهاي كهن ياد
سخن بگذار مرواريد سفتند
وگر زال زر است انگار عنقاست
(خسرو و شيرين/ 445)
نظامي در ستايش عظمت ايران دوران كهن چنان پيش رفت كه حتي گاه مورد اعتراض برخي دوستاناش كه خواهان توجه بيشتر شاعر به مباني دوره اسلامي بودند نيز قرار گرفت :
يگانه دوستي بودم خدايي
درآمد سرگرفته سرگرفته
پس از پنجه چهله در چهل سال
چرا چون گنج قارون خاك بهري
درِ توحيد زن كاوازه داري
به صد دل كرده با جان آشنايي
عتابي سخت با من درگرفته
مزن پنجه در اين حرف ورق مال
نه استاد سخن گوياي بهري؟ !
چرا رسم مغان را تازهداري
(خسرو و شيرين/ 35)
«نظامي در بحران حملههاي اقوام مختلف تركان از شمال و جنوب آذربايجان و حكومت سلجوقيان در سرتاسر كشور ايران با هزاران افسونگري و چارهگري ميكوشد تا چراغي را از آن توفان بادي نگه دارد؛ در اين كار بيتوفيق نميماند و رسوم و عادات و آداب زمان خود را به زبان شيرين فارسي به ثبت ميرساند» (ثروتيان، 1390: 69 ).
كوتاه سخن اين كه با تمام تلاشهاي تفرقهانگيزانهاي كه از سوي زبونان و سست عنصران در جهت انتساب نظامي به فرهنگ غيرايراني صورت ميگيرد، هنوز در خاك پاك گنجه در قفقاز ـ كه اين روزها نشيمنگاه محوري آن سست عنصران و زبونان شده است ـ آواي آن كبك دري به گوش ميآيد كه آمدگان و رفتگان را به لحن عبرت، نصيحت ميكند .
مقبره نظامي در اين شهر ايراني كهن، همچنان در طي عمر نسلها، زيارتگه دوستداران شعر و انديشه باقي مانده و باقي هست. «هماكنون نيز كه نزديك هشتصد و اندي سال از خاموشي ابدي او گذشته است، در هواي گرگ و ميش صبحگاهان گنجه و در فضاي اطراف اين خاك جاي مقدس، پژواگ صدايِ گرم و پرشكوه و بيداريانگيز نظامي را كه چون بانگ يك خروس عرشي، دنيايي را از خواب برميانگيزد، ميتوان به گوش جان واشنيد. پژواگ صدايي را كه با خطاب به كبك دري هر گوش پذيرايي را مخاطب خويش مييابد و انجام روزگار ستمكاران و انجام روزگار كلاغان غوغاگر و پخته خوار را كه بر گرد مردار گنديدهاي غارغار دارند و يكديگر را تك ميزنند. در پرده رمز و كنايه ميسرايد و در دنيايي كه «گنجه در سراسر عالم گسترده» آن، همچنان دستخوش فتنهجويان است، حضور نامرئي و جاودانه خود را اعلام ميكند و اميد خود را به تحقّق نهايي و قطعي طلايه شهر نيكان در دنيايي كه از شور و شعبهاي بيهوده رهايي يافته باشد و در آيندهاي كه براي عمر اثيري و جاودانه او چندان دور نمينمايد، مژده ميدهد» (زرينكوب، 1377: 301).
به ياد آور اي تازه كبك دري
گيا بيني از خاكم انگيخته
همه خاك فرش مرا برده باد
نهي دست بر شوشة خاك من
فشاني تو بر من سرشگي ز دور
مرا زنده پندار چون خويشتن
مدان خالي از همنشيني مرا
لب از خفتهاي چند خامش مكن
كه چون بر سر خاك من بگذري
سرين سوده پائين فرو ريخته
نكرده ز من هيچ هم عهد ياد
به ياد آري از گوهر پاك من
فشانم من از آسمان بر تو شور
من آيم به جان گر تو آيي به تن
كه بينم ترا گر ببيني مرا
فروخفتگان را فرامش مكن
کتابنامه :
ـ آقاجانيان، سرگئي (1371) پنجاهمين سالگرد يك تحريف فرهنگي، مجلّه ايرانشناسي، سال 4، شمارة 1، بهار 1371
ـ پورنامداريان، تقي (1389) گزيده مخزنالاسرار، (با همكاري مصطفي موسوي)، تهران، علمي و فرهنگي.
ـ ثروتیان،بهروز(1390) شهربند گنجه، به كوشش عليرضا قوجهزاده، تبريز، آيدين.
ـ دياكونوف، م (1995) زندگينامه، بينا، مسكو.
ـ زرین کوب،عبدالحسین (1377) پير گنجه در جستجوي ناكجاآباد، تهران، علمي.
ـ ع مبارز (1360) زندگي و انديشة نظامي، با همكاري م. آ قليزاده و م. سلطاناف، ترجمة حسين محمدزاده صديق، تهران، توس.
ـ علياف، رستم (1991) نظامي گنجوي، ترجمة فرهاد حاتمي، باكو، انتشارات يازيچي.
ـ متيني، جلال (1371) بزرگداشت نظامي گنجوي در مسكو و سنپطرزبورگ، مجله ايرانشناسي، سال 4، شماره دوم، تابستان 1371
ـ ـــــــ ، (1380) تحريف تاريخ ايران توسط بيگانگان، مجلّه ايرانشناسي، سال سيزدهم، شماره دوم، تابستان 1380
ـ محمدزادة صديق، حسين (1370) نظامي گنجوينين تركجه ميزده كي دوامچيلاري، ويژهنامه روزنامه فروغ آزادي، به اهتمام قاسم تركان، تبريز، انتشارات مهدآزادي.
ـ نظامي گنجوي (1947) اقبالنامه، به تصحيح ي. ا. برتلس، باكو، فرهنگستان علوم جمهوري شوروي سوسياليستي آذربايجان.
ـ ـــــــ ، (1362) كليات حكيم نظامي، با حواشي و تصحيح و شرح لغات وحيد دستگردي، تهران، علمي .
ـ ـــــــ ، (1375) كليات اشعار نظامي، از روي نسخة وحيد دستگردي، تهران، زرّين .
ـ نوشابي، ارسلي (1980) نظامي و ادبيات تركي، نشريات علم، باكو
ـ وحيد دستگردي، حسن (1385) گنجينة گنجهاي، به كوشش دكتر سعيد حميديان، تهران، قطره.
ـ وظيفه، صديار (1381) ديوان نظامي گنجوي؛ توركجه يئني تاپيلان، تهران، انديشة نو.