تاریخ : پنجشنبه 15 اسفند 1392
کد 41907

در باب شبه‌نظامیان سلفی تبعه CIS در سوریه؛ مطالعه موردی: ابوعمر چچنی

مهدی حسینی تقی‌آباد

 

خبرگزاری آران/سرویس قفقاز

مدتهاست که حضور شبه‌نظامیان سلفی تبعه کشورهای پدید آمده از فروپاشی شوروی در صف تروریست‌های مسلح سوریه به ستون ثابت اخبار منطقه بدل شده است. شمار زیاد، بهره‌مندی از قابلیت‌های تشکیلاتی و مهارت‌ها و تکاپوهای جنگی شاخص، این شبه‌نظامیان و البته سرکردگان آن‌ها را به مولفه‌هایی تاثیرگذار در جریان نظامی معارض دولت سوریه تبدیل کرده است. نیروهایی که نخستین اخبار پیرامون حضورشان در سوریه در ژوئیه ۲۰۱۲ منتشر شد. در تابستان ۲۰۱۲ «بریگاد مهاجرین» به سرکردگی ابوعمر چچنی (الشیشانی) تشکیل شد؛ گروهی که عمده جنگجویان آن عناصر امارت خودخوانده اسلامی قفقاز به سرکردگی داکو عمراف و همچنین افرادی از روسیه، اوکراین و سایر کشورهای CIS بودند. پیوستن «جیش محمد» و «گردان خطاب» به «گردان مهاجرین» در مارس ۲۰۱۳، به تشکیل «جیش مهاجرین و انصار» تحت فرماندهی ابوعمر چچنی انجامید: گروهی که با اشغال پایگاه هوایی منغ در ۱۴ مرداد ۱۳۹۲ به سرخط اخبار سوریه تبدیل شدند. حضور فزاینده جنگجویان سلفی کشورهای CIS در سوریه نه تنها به پدید آمدن نگرانی‌های جدی در فضای داخلی این کشورها منجر شد، بلکه موضع مقامات رسمی کشورهای مزبور را از کتمان و انکار در سال ۲۰۱۲، به تأیید و هشدار در سال ۲۰۱۳ تغییر داد. پدیده‌ای که از همان بدو پیدایش تهدیدی برای کلیت ثبات و امنیت منطقه محسوب گشت و پرسش‌ها درباره علل، عوامل و فرآیندهای دخیل در تبدیل اتباع CIS به تروریست‌های تکفیری سوریه، توجهات زیادی به خود جلب کرد. در این بین ابوعمر چچنی به منزله سرشناس‌ترین چهره اتباع CIS حاضر در سوریه محور این بررسی قرار گرفته است.

 

نسل کلاشینکف

از جمله پیامدهای فروپاشی شوروی شدت‌گیری تحرکات استقلال‌طلبانه و بروز درگیری‌های داخلی و منازعات بین کشورهای تازه استقلال‌یافته بود. در این میان جنگ‌های دوره اول و دوم چچن، با بر جای گذاشتن تلفات ده‌ها هزار نفری به آوردگاهی بسیار خونین تبدیل شد که منطقه قفقاز شمالی و حتی سایر کشورهای CIS را تحت تاثیر قرار داد. با خاتمه دوره دوم جنگ چچن در مه ۲۰۰۰، حذف فیزیکی چهره‌های شاخص جدایی‌طلبان و استیلای دولت دست‌نشانده مسکو بر گروزنی، به ریاست‌جمهوری رسیدن رمضان قدیراف در فوریه ۲۰۰۷ و استقرار ثبات و امنیت دست‌کم ظاهری در چچن به‌منزله کانون بحران، شواهد حاکی از آن بود که مسکو به اهداف سیاسی – امنیتی‌اش در قفقاز شمالی دست یافته است اما همان روزها برخی تحلیلگران از تهدیدی فراروی امنیت روسیه و قفقاز از سوی نسلی موسوم به کلاشینکف سخن می‌گفتند؛ کودکانی که در بحبوحه نبردهای چچن در دهه نود میلادی از نزدیک شاهد جنگ و خونریزی بوده و خود و نزدیکانشان از جنگ آسیب دیده و در خودآگاه و ناخودآگاهشان مترصد انتقام بودند. ابوعمر چچنی با نام «ترخان باتیراشویلی» یکی از اعضای همین نسل است. وی در ۱۹۸۶ میلادی در خانواده‌ای چچنی از گروه قومی کیست (Kist) ، در روستای بیرکیانی در دره پانکیسی در شمال‌شرق گرجستان در نزدیکی مرزهای چچن به دنیا آمد. در خلال دوره دوم جنگ‌های چچن دره پانکیسی معبری استراتژیک برای جنگجویان چچنی و مأمن آوارگان و پناهجویان بود. به گفته تموری پدر ابوعمر چچنی، ترخان نوجوان در جریان جنگ مزبور به شبه‌نظامیان چچنی برای عبور و مرور مخفیانه از مرز یاری می‌رسانده و چند بار نیز در عملیات آن‌ها علیه نیروهای روسیه شرکت کرده بود. رستم گلایف، ۲۴ ساله، نخستین چچنی کشته‌شده در نبردها علیه دولت سوریه نيز یکی دیگر از مصادیق «نسل کلاشینکف» است. وی در اوت ۲۰۱۲، همان ایامی که مقامات روسیه و جمهوری چچن مصرانه حضور قفقازی‌ها در سوریه را انکار می‌کردند، در حلب جان باخت. او فرزند روسلان گلایف، معروف به حمزه، یکی از شاخص‌ترین و پرآوازه‌ترین فرماندهان چچنی در جنگ‌های دوره اول و دوم بود. حمزه که از ۲۰۰۱ برای تداوم مبارزاتش علیه مسکو به دره پانکیسی گرجستان رفته بود، در ۲۰۰۴ طی درگیری با نیروهای ویژه روسیه کشته شد. بسیاری از اعضای خانواده و نزدیکان حمزه پیش از او به این سرنوشت دچار شده بودند.

 

بیکاری و شرایط نامساعد اقتصادی

بسیاری از اتباع کشورهای CIS که اکنون در قالب شبه‌نظامیان سلفی در حال نبرد با دولت سوریه هستند، به ویژه آنها که از کشورهای آسیای مرکزی عازم سوریه شده‌اند به بهانه کار در مسکو از خانواده جدا شده و سر از ترکیه و سپس سوریه درآورده‌اند. اغلب این افراد در موطن خویش با بیکاری و فقر روبرو هستند. بخشی از این افراد نیز محصلان مدارس شبانه‌روزی جریانات سلفی، به ویژه در منطقه قفقاز شمالی، بالاخص داغستان، هستند که گردانندگان مدارس مزبور نه تنها امکانات آموزشی باکیفیت برای فرزندان خانواده‌های عموما پرجمعیت منطقه را فراهم می‌آورند بلکه به صورت ماهیانه شهریه‌های شایان توجهی نیز به دانش‌آموزان می‌پردازند. تسهیلات اغواکننده‌ای که ماده خام مورد نیاز کارخانه‌های تولید افراط‌گرایان سفلی را فراهم می‌آورد. برخی از افراد نیز داستان دیگری دارند. ترخان باتیراشویلی یکی از آنها بوده است. وی با پایان تحصیلات متوسطه به نیروهای نظامی گرجستان پیوست، و به سرعت ارتقا یافت و از حقوق بسیار مناسبی برخوردار گشت. به گفته پدر و فرماندهان سابقش، دریافتی ماهانه ترخان به ۷۰۰ دلار در ماه رسیده بود، که در گرجستان عدد چشمگیری است. اما او در سال ۲۰۱۰ مبتلا به بیماری سل تشخیص داده شد و پس از ترخیص از بیمارستان نظامی از خدمت منفصل شد. به گفته پدرش او به خانه بازگشت و پلیس محلی نیز از استخدامش امتناع کرد. یکی از فرماندهان سابقش نقل می‌کند که وی در آن روزها «بسیار عصبی و در مورد مسایل مالی نگران بود.» ترخان باتیراشویلی در سپتامبر ۲۰۱۰ به جرم خرید و انبار غیرمجاز اسلحه دستگیر و به سه سال حبس محکوم شد. او پس از آزادی از زندان به خانواده‌اش گفت که به استانبول می‌رود، اما پدرش که گویا از مقصد نهایی‌اش مطلع بوده با سفرش مخالفت می‌کند: «ما مشاجره تلخی درباره تصمیمش داشتیم، اما او نه شغل داشت و نه چشم‌اندازی، لذا مسیر غلط را برگزید.» گفتنی است که شمار زیادی از نیروهای جیش مهاجرین و انصار از ساکنان دره پانکیسی هستند. منطقه‌ای که علاوه بر گروه قومی کیست، مسکن آوارگان چچن جنگ‌های چچن و روسیه نیز است و به دلیل محرومیت، فقر و عدم توسعه به «دره فراموش‌شده» شهرت دارد.

 

 

زندان‌ها،کانون تبلیغ افراطی‌گری سلفی

برخی از افرادی که در سال‌های اخیر در حملات تروریستی در روسیه و به ویژه قفقاز شمالی ایفای نقش کرده‌اند، سابقه تغییر باورهای ایدئولوژیک و گرایش به سمت افراط‌گرایی سلفی در خلال ایام زندان را در کارنامه دارند. چنان‌که گویا هم در داخل روسیه و هم در برخی کشورهای CIS زندان‌ها به مراکزی برای تبدیل افراد به عناصر افراط‌گرای سلفی تبدیل شده‌اند. احتمالا حضور مبلغان سلفی در میان زندانیان و عدم وجود حساسیت‌های کافی و قوانین کارآمد در ممانعت از چنین تبلیغاتی زمینه را برای اشاعه سلفی‌گری در میان زندانیان فراهم ساخته است، گزینه‌ای که گویا در مورد ترخان باتیراشویلی نیز صدق می‌کند. یکی از مربیان وی در نیروهای امنیتی ارتش گرجستان به نام «مالخاز توپوریا » (Malkahz Topuria) درباره ترخان باتیراشویلی می‌گوید: «او در میان همکارانش شخصیتی سهل‌گیر و محبوب بود و ضمن بیان اینکه خانواده‌ای مسلمان دارد، علاقه‌ای به مباحثات مذهبی نشان نمی‌داد. همقطاران سابق عمدتا مسیحی وی نیز او را فردی متین و میانه‌رو، که هرگز نشانه‌ای دال بر تعصب و افراط‌گرایی مذهبی بروز نمی‌داد توصیف می‌کنند.» ترخان باتیراشویلی که کنیه ابوعمر چچنی را برای خود برگزیده در یکی از مصاحبه‌های اخیرش خاطرنشان ساخته که زندان وی را متحول کرده است: من با خدا عهد بستم که اگر زنده از زندان خارج شوم، به جهاد در راه خدا خواهم پیوست.

 

نقصان‌ها و مشکلات روحی و عاطفی

تحلیلگران بسیاری از افراد جذب‌شده به جریانات افراط‌گرا را به حاشیه رانده‌شدگان اجتماع و افراد مبتلا به مشکلات روحی و کمبودهای عاطفی می‌دانند. نمونه مشهور زنان انتحاری موسوم به «بیوه‌های سیاه» هستند. افرادی که عموما یا به دلیل سرخوردگیهای اجتماعی جذب این جریانات شده‌اند و یا نزدیکان و شوهران آنها عضو گروه‌های افراطی بوده‌اند و در درگیری‌ها با سرویس‌های امنیتی جان خود را از دست داده‌اند، اما نباید این مولفه را تنها محدود به زنان دانست. ترخان باتیراشویلی پس از اخراج از ارتش، شرایط بد روحی را تجربه می‌کرد. مشکلاتی که با مرگ مادر وی نیز توامان شده و طبعا با به زندان افتادن وی تشدید شده بود. عموی وی جبرئیل در این باره می‌گوید: «او پس از ۱۶ ماه حبس در اوایل ۲۰۱۲ آزاد شد. و بلافصله کشور را ترک کرد. او در ارتش در خطیر‌ترین موقعیت‌ها خدمت کرده بود اما وقتی که بیمار شد شغلش را گرفتند و بعد هم به زندانش انداختند.» البته نباید وجوه توجیه‌گرانه و هم‌دلانه گزاره‌هایی که از سوی نزدیکان این عناصر نقل می‌شود را نادیده گرفت.

 

قابلیت‌های نظامی

اتباع CIS حاضر در جبهه‌های سوریه عموما به سه دسته تقسیم می‌شوند. عناصری که سابقه حضور در گروه‌های شبه‌نظامی عمدتا سلفی چه در کشورهای خود و چه در مناطق دیگر نظیر افغانستان، پاکستان و یا قفقاز شمالی را دارند که عموما جنگجویانی ورزیده هستند. دانشجویان و طلابی که در کشورهایی نظیر عربستان سعودی، مصر، ترکیه و... مشغول تحصیل بوده و توسط شبکه‌های جذب گروه‌های تروریستی به دام افتاده و پس از طی دوره‌های آموزش نظامی در کشورهایی نظیر ترکیه به سوریه اعزام می‌شوند. گروه سوم جوانانی هستند که در موطنشان توسط شبکه‌های مرتبط با تروریست‌ها جذب شده و به بهانه کار در مسکو یا ترکیه موطنشان را ترک کرده و در نهایت سر از سوریه درمی‌آورند. در این بین ترخان باتیراشویلی شرایطی ویژه داشته است. وی در بیست سالگی برای خدمت سربازی به ارتش گرجستان پیوست. استعداد زیادی در کار با انواع سلاح‌ها و نقشه‌های نظامی نشان داد. در اواخر ۲۰۰۷ به تفنگداران ارتش گرجستان پیوست. او سپس به گروه تازه‌تاسیس «شناسایی ویژه» در ارتش گرجستان ملحق شد و به درجه گروهبانی در این رسته اطلاعاتی ارتقا یافت. وی در خلال جنگ اوت ۲۰۰۸ بین گرجستان و روسيه در خط‌ مقدم حضور داشت. او موقعیت و مختصات ستون تانک‌های روسیه را به واحدهای توپخانه گرجستان مخابره می‌کرد. چنین فردی که علاوه بر سابقه همکاری با جنگجویان چچنی در نوجوانی در برابر نیروهای روسیه، آموزش‌های نظامی و اطلاعاتی را در ارتشی گذارنده است که تجهیزات و ساختار امریکایی – غربی – اسرائیلی دارد، گزینه ایده‌آلی برای حضور در میان شبه‌نظامیان معارض دولت سوریه محسوب می‌شود. تروریست‌هایی که با سلاح‌ها و هدایت‌های غربی‌ها با ارتشی که عمدتا سلاح‌ها و ساختار روسی دارد، می‌جنگند. گفتنی است که شمار زیادی از جنگجویان چچنی حاضر در سوریه از دره پانکیسی بدانجا رفته‌اند. منطقه‌ای که پس از جنگ دوم چچن به مامن روسلان گلایف بدل شد و وی در آنجا با همکاری چچن‌های بومی (کیست‌ها) و تعدادی از همرزمانش و همچنین شماری جنگجویان خارجی، گروه نظامی متشکلی ایجاد کرد. گروهی که پس از کشته شدن گلایف به حیات خود ادامه داد و برخی از عناصر شاخص فعلی چچنی حاضر در سوریه از بازماندگان همان جنگجویان هستند.

 

تبدیل موطن به کانون تامین شبه‌نظامی سلفی

آمار نشان می‌دهد که برخی مناطق مبدأ اعزام تعداد بیشتری ستیزه‌جو به سوریه هستند. دلایل زیادی برای این امر می‌توان برشمرد نظیر اینکه شبکه‌های جذب نیرو در آن منطقه به واسطه حضور مبلغان و یا عوامل موثر فعال‌تر شده است و یا منطقه مزبور به دلایل اقتصادی، مذهبی یا فرهنگی کانون تمرکز فعالیت‌های تبلیغی قرار گرفته و مستعد چنین کارکردی شده است. منطقه کیزیل کیا (Kyzyl - Kiya) در قرقیزستان با قرارگیری در حاشیه دره فرغانه به منزله کانون افراط‌گرایی مذهبی در آسیای مرکزی به نمونه‌ی چنین مناطقی تبدیل شده است. در برخی موارد نیز با رفتن شماری از ساکنان راه برای دیگران نیز گشوده می‌شود. اتفاقی که در مورد ابوعمر چچنی نیز افتاده است. قبل از او برادر بزرگ‌ترش به جمع تروریست‌ها در سوریه پیوسته بوده است. گفتنی است که ردپای مبلغان سلفی در دره پانکیسی نیز وضوح دیده می‌شود. ایوب بورچاشویلی (Ayoub Borchashvili) ، روحانی محلی سلفی روستای جوکولو در دره پانکیسی درباره ترخان باتیراشویلی می‌گوید: «عمر فردی محترم و بزرگوار است. من خیلی به او علاقمندم. او و همرزمانش برای رضای خدا و کمک به مردم مظلوم و دفاع از حقوق آن‌ها به سوریه رفته‌اند.» پیداست که این امام جماعت در موعظه‌هایش چه پیام‌هایی را به مردم محلی انتقال می‌دهد و چه نقشی در تداوم گسیل افراد به سوریه دارد.

 

سرویس‌های مداخله‌گر خارجی

با بروز بحران سوریه نقش سرویس‌های امنیتی کشورهای غربی و متحدان منطقه‌ای آنان در تداوم و تشدید این بحران و باز کردن پای القاعده و دولت خودخوانده اسلامی عراق به سوریه هر روز وضوح بیشتری ‌یافت. مبلغان سلفی وابسته به برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس به همراه دلارهای نفتی، جوانان کشورهای منطقه را به افراط‌گرایی مذهبی سوق داده و جوانان مزبور توسط شبکه‌هایی پیچیده سر از ترکیه درآورده و از آنجا به اردوگاههای آموزش نظامی انتقال یافته و می‌یابند. چنان‌که کابوس بسیاری از خانواده‌ها در آسیای مرکزی این است که فرزند آنها که برای کار به مسکو یا جاهای دیگر رفته است از استانبول تماس بگیرد و بگوید که عازم جهاد سوریه است. همین کارکرد آشکار همسایه شمالی سوریه بود که وقتی ترخان باتیراشویلی از عزمش برای سفر به ترکیه گفت، پدرش دریافت که مقصد سوریه است. تموری می‌گوید: «اعضای دیاسپورای چچن در ترکیه در انتظارش بودند تا او را برای فرماندهی جنگجویان در سوریه آماده کنند.» دیاسپورایی که همواره محل توجه سرویس‌های ترکیه و روسیه بوده است اما گویا دست‌کم بخش‌هایی از آن در موضوع سوریه به همکار جدی سرویس ترکیه بدل شده است. نقش سرویس امنیتی گرجستان در دوره قدرت ساکاشویلی (تا اکتبر ۲۰۱۲) و همکاری‌های گسترده آن با نیروهای ترکیه از دیگر مولفه‌های شایان توجه در انتقال جنگجویان از گرجستان به ترکیه است. همکاری‌هایی که در بستر روابط تیره گرجستان و روسیه در ایام مزبور بسیار جدی بود اما پس از روی کار آمدن ایوانیشویلی و نیروهای مایل به مصالحه با روسیه کاهشی چشمگیر یافت.

 

افراط‌گرايان سلفی‌ و دشمنان جهان اسلام

پیام سلفی‌گری که بخش عمده‌ای از آن به نفی اجتهاد و نهی مراجعه به علمای اندیشمند اسلامی و بی‌توجهی به سرمایه‌های فکری جهان اسلام بازمی‌گردد، به دلیل توصیه آن مبنی بر صرف مراجعه مستقیم به قرآن و سنت و اکتفا به دریافت‌های سطحی و شخصی از قرآن و سنت و البته رهیافت‌های افراطی در عرصه مسایل اعتقادی و اجتماعی مورد توجه جوانان قرار می‌گیرد. آنان به ویژه در کشورهایی که به دلیل سلطه روسیه تزاری و شوروی کمونیستی عمده سرمایه‌های اسلامی خود را از دست داده‌اند و حکومت‌های آنان نیز مانع برآمدن روحانیون و علمای اصیل اسلامی گشته‌اند و تلاش کرده‌اند که مذهب را در الگوی شوروی توسط اداره مربوطه در دولت و عناصر فاقد سواد دینی مهار کنند، در قبال تبلیغات مبلغان سلفی خارجی و یا دانش‌آموختگان مدارس سلفی آسیب‌پذیرترند. البته در مواردی نیز حتی خانواده‌های این افراد دگرگونی‌های اعتقادی ایشان را باور نمی‌کنند. پدر ابوعمر چچنی با ابراز تردید از اینکه محاسن بلند فرزندش محصول هرگونه اعتقاد مذهبی باشد، می‌گوید: «او تنها گروه جنگی‌اش را عوض کرده، و اکنون یونیفرم دیگری را به تن کرده است.» اما تاسف‌بارتر از همه این است که همین افراد و قساوت‌هایشان به تصویر اسلام در انظار جهانیان تبدیل می‌شود و بزرگ‌ترین اهداف دشمنان اسلام محقق می‌گردد.

 

ابوعمر چچنی: موردی خاص

در حالی‌که موفقیت‌های نظامی و ارتقایش به ریاست بخش شمالی داعش در تابستان ۲۰۱۳ وی را ۲۷ سالگی به یکی از سرشناس‌ترین شبه‌نظامیان سلفی سوریه تبدیل کرده بود و بسیاری از نقش فزاینده و سهم‌خواهی‌های آینده یکی از خشن‌ترین گروه‌های تروریستی حاضر در سوریه که همان قفقازی‌ها هستند، سخن می‌گفتند، در پی عدم پذیرش بیعت ابوعمر الشیشانی با ابوبکر البغدادی، سرکرده داعش، توسط جمعی از اعضای «جیش مهاجرین و انصار»، و تاکید آنها بر وفاداری بر بیعت‌شان با داکو عمراف، وی از ریاست این جیش کنار رفت و جای خود را به صلاح‌الدین چچنی داد. فردی که کماکان از ابوعمر به نیکی یاد کرده و از وی تجلیل می‌کند. همین انشقاق سبب شد که شمار جنگجویان جیش از ۱۰۰۰ نفر به ۲۰۰ نفر کاهش یابد. البته ابوعمر که به همراه خانواده‌اش در ویلایی مجلل در حوالی حلب ساکن است کماکان چهره‌ای متنفذ در صف شبه‌نظامیان سلفی در سوریه است و گزارشات درز کرده به رسانه‌ها از اختلافات موجود در داعش نشانگر نقش و اهمیت وی در سطوح بالای فرماندهی تروریست‌ها است و البته در کنار سایر قراین به گمانه‌زنی‌هایی درباره بیعت اجباری وی با ابوبکر بغدادی منجر شده است. به هر روی تردیدی وجود ندارد که رشد سریع وی در سطوح فرماندهی، برکناری وی و البته تداوم حضور و فعالیت او محصول تصمیمات سررشته‌دارانی بی‌نام و بی‌چهره است که با بهره‌گیری از این مهره‌ها اهداف حاکمیت‌های متبوع خود در مداخله‌گری در سوریه و تلاش برای براندازی حکومت اسد را دنبال می‌کنند. ابوعمر چچنی که به گفته فرمانده سابقش در ارتش گرجستان کماکان گنگ صحبت می‌کند و لذا همواره سخنگویی داشته، از سیف‌الله تا ابوجهاد، ثابت کرده که یک جنگجوی سیاس است که با بهره‌گیری از مجموعه توانمندی‌هایش در کنار تجاربش در تعامل با هم‌قطاران گرجی مسیحی از قابلیت‌های خوبی در مدیریت نیروهای چند ملیتی برخوردار گشته و به عنصری موثر در وجه آشکار جریان جنگی تروریست‌ها تبدیل شده است، رویه‌ای که نباید مانع از توجه به لایه‌های پیچیده و چهره‌های پنهان این جریانات شود که عموما در خارج از سوریه قرار دارند. گستره‌ای که دامنه‌اش از رژیم صهیونیستی تا قدرت‌های غربی و متحدان منطقه‌ای‌شان را دربرمی‌گیرد.

منبع: همشهري ديپلماتيك، شماره 81، فروردين و ارديبهشت‌ماه ۱۳۹۲، ص 101-98

پایان پیام.

 

  • نوشته شده
  • در پنجشنبه 15 اسفند 1392
captcha refresh