تاریخ : سه شنبه 29 دي 1394
کد 47697

ولادت امام حسن عسکری علیه السلام مبارکباد

حضرت امام حسن عسگری علیه السلام در سال 232 و در مدینه طیبه چشم به دنیا گشود
به گزارش آران نیوز :   امام حسن عسگری (علیه السلام) در ماه رمضان و به نقلی ربیع الثانی سال 232 قمری در مدینه منوره متولد شد. مادر حضرت «حدیثه» نام داشت (‌نام مادر حضرت را سوسن، سلیل و اسماء‌ نیز گفته اند) و پدر ش امام هادی (علیه السلام) بود. اسم شریف آن حضرت حسن، كنیه اش ابو محمد و القابش:‌ الزكی، ‌الصامت، الهادی، الرفیق، النقی و العسگری است. در مناقب ابن شهر آشوب آمده است كه امام حسن و پدر و جدش همگی در زمان خود به ابن الرضا معروف بوده اند. و چون آن حضرت و پدر بزرگوارش امام هادی در سامرا در محله عسگر سكونت داشتند،‌ آن حضرت را عسگری می گویند. (عسگر یعنی لشكر و سپاه نظامی) امام هادی و امام حسن به «‌عسگریین» مشهور بودند.
امام عسگری همراه پدرش امام هادی ناراحتی های بسیاری را تحمل كرد و بیشتر زندگانیش را در پایتخت عباسیان، سامرا سپری كرد. در حالی كه دو سال از عمر شریفش گذشته بود همراه با پدر بزرگوارش به سامرا پایتخت متوكل عباسی فراخوانده شد و از آن پس در آن شهر ساكن گردید. امام حسن امامت را پس از پدرش به عهده گرفت‚ ‌درحالی كه بیست و دوسال داشت. امام هادی بارها بر امامت امام حسن پس از خودش تصریح فرموده بود. لذا پس از شهادت امام هادی تقریبا تمام شیعیان دوازده امامی، امامت حضرت را پذیرفتند. دوران امامت امام حسن مقارن با خلافت سه تن از خلفای عباسی بود. معتز بالله، مهتدی و معتمد.
حدود یكسال بامعتز بود كه تركان علیه او قیام كردند و او را كشتند و در حدود سال 255 قمری مهتدی به جای او نشست كه او نیز پس از مدت كوتاهی بدست همانها به قتل رسید. مهتدی امام را به زندان افكند و دستور داد برآن حضرت سخت بگیرند. پس از این دو، معتمد عباسی به خلافت رسید. در برخی روایات آمده است كه معتمد در آغاز خلافت در خانة امام حسن به حضور حضرت رسید و از ایشان خواست تا برای طول عمر او دعا كند واز خدا بخواهد تا خلافتش رابیست سال مقرر گرداند. امام دعا كرد، خداوند عمر را دراز گرداند. معتمد حدود 23 سال خلافت كرد، در حالی كه 3 تن از اسلافش همگی مدت كمی خلافت كرده بودند. (منتصر و معتز و مهتدی ‚ هر سه كمتر از یكسال حكومت كردند) اما علی رغم دعای خیر امام، معتمد همان برخوردی كه اسلافش با پدران و اجداد امام حسن (علیه السلام) داشتند در پیش گرفت و در شكنجه و آزار حضرت كوتاهی نمی كرد و حضرت را مجبور كرده بود كه روزهای دوشنبه و پنج شنبه به دارالخلافه برود و سرانجام حضرت را به زندان افكند و بالاخره او رابه شهادت رساند. 
حسن بن زید بنیاد گذار دولت علوى 
آغاز قیام حسن بن زید ملقب به داعى اول یا داعى كبیر در سال 250 هجرى بود.وى در نخستین اقدام، شهر آمل را به تصرف خود در آورد و محمد بن اوس بلخى عامل طاهریان را از آنجا فرارى داد.قدم بعدى، تصرف شهر سارى بود.سلیمان بن بن عبد الله طاهرى براى جنگ با حسن از شهر سارى كه مركز امارتش بود، بیرون آمد.در زمان وقوع جنگ، بسیارى از شورشیان وارد شهر شدند.سلیمان كه وضع را چنین دید به سوى گرگان گریخت.حسن بن زید پس از تصرف این دو شهر، سپاهى را به سوى رى فرستاد كه آن شهر نیز تصرف شد و فردى علوى با نام محمد بن جعفر بر آن حاكم شد.اندكى بعد رى دچار آشوب شد و محمد بن جعفر از آنجا بیرون رانده شد، اما بار دیگر شهر به تصرف علویان در آمد. 
این حوادث سریع، سبب شد تا مستعین عباسى سخت وحشت كند.علویان، رقیب اصلى عباسیان بودند و پیروزى آنها، بر خلاف پیدایش دولت طاهرى یا صفارى، به گونه‏اى بود كه مى ‏توانست اساس خلافت عباسى را از میان ببرد.وى سپاهى به غرب ایران فرستاد تا مانع از پیشروى حسن بن زید بدان سوى شود.او از محمد بن عبد الله بن طاهر، امیر خراسان خواست تا سخت در برابر حسن بن زید بایستد. 
حمایت‏هاى مردمى از حسن بن زید، سبب شد تا وى پایگاه محكمى در طبرستان به دست آورد، اما روشن بود كه دشمن عباسى و طاهرى و صفارى در برابر او آرام نمى ‏نشست.در سال 255 مفلح تركى، یكى از فرماندهان نظامى عباسیان، به طبرستان حمله كرد و سپاه حسن بن زید را شكست داد، اما از آنجا كه وى نتوانست در طبرستان بماند، به سرعت به عراق بازگشت. 
درست در همین سال‏ها، علویان فراوانى در گوشه و كنار ممالك اسلامى سر به شورش برداشتند .گذشت كه صاحب الزنج نیز به عنوان علوى در بصره شورید و براى سال‏ها، افكار عباسیان را به خود مشغول داشت. 
حسن بن زید در سال 257 به گرگان حمله كرد و این شهر را از تصرف طاهریان خارج كرده بر قلمرو خود افزود.بارها گفته ‏ایم كه گرگان امروز استرآباد سابق است و گرگان آن روزگار از میان رفته است.به هر روى خروج طبرستان و گرگان از دست طاهریان، ضربه مالى سختى را بر این دولت وارد كرد.به دنبال همین ضعف بود كه صفاریان در اندیشه استیلاى بر خراسان افتاده و به دنبال آن پاى صفاریان به طبرستان باز شد. 
زمانى كه یعقوب صفارى نیشابور را به تصرف در آورد و سلسله طاهرى را برانداخت، به ظاهر به بهانه تعقیب دشمن خود عبد الله سگزى، راهى طبرستان شد.این اقدام، یعنى حمله به علویان، مى ‏توانست خلیفه بغداد را نیز كه پس از بر افتادن طاهریان، نگران اوضاع بود، نسبت به یعقوب امیدوار كند. 
یعقوب در سال 260 هجرى با سپاه علویان درگیر شد و آنها را به شكست داده وارد سارى و آمل شد.حسن بن زید، به دیلم كه پناهگاه بسیار مناسبى بود، گریخت.یعقوب، خراج یك سال را به زور از مردم گرفت و به تعقیب حسن پرداخت.ورود وى به این منطقه، همزمان با فرود باران‏هاى مداوم چهل روزه‏اى شد كه او را سخت اسیر خود كرد.وى با تحمل مشقت فراوان و در پى از دست دادن بسیارى از نیروهایش، مجبور به رها كردن منطقه و بازگشت از آن شد. 
بدین ترتیب طبرستان براى مدتى قریب بیست سال در اختیار حسن بن زید بود.در طى این مدت، یك بار در سال 262 و بار دیگر در سال 266 احمد بن عبد الله خجستانى به جنگ حسن بن زید آمد، اما كمك مردم جرجان به حسن، سبب دور شدن خجستانى از طبرستان شد. 
عملكرد حسن بن زید 
حسن بن زید علوى، فردى قوى و در برخورد با مخالفان دولت و مذهب خود، بسیار سخت بود.وى در عین وفادارى به آرمان‏هاى خود، روش‏هاى سختى را براى از میان برداشتن مخالفان به كار مى‏بست، در عین حال، به دلیل آن كه در این قبیل كارها، انگیزه‏هاى شخصى به نظر نمى ‏آمد، مخالفتى با اقدامات او صورت نگرفت، به عكس منابع تاریخى، از حسن بن زید به عنوان فردى عادل و دادگر یاد كرده‏اند. 
از جمله مخالفان وى، عباسیان و طرفداران آنها بودند.ابن اسفندیار مى ‏نویسد: 
حسن بن زید، هر آفریده را كه هوادار مسودین ـ سیاه جامگان، عباسیان ـ بود، به عقوبت‏ها مى ‏كشت، و ملامت‏ها مى ‏كرد تا دل‏هاى مردم، چنان هراسان شد كه جز طاعت و رضاى او فكرتى نماند. 
حسن از نظر مذهبى، بر مذهب زیدیه بود.این مذهب، امام فكرى و سیاسى خود را زید بن على بن الحسین (ع) مى ‏دانست كه در سال 122 هجرى بر ضد امویان در كوفه شورید.پیروان وى، بسیار انقلابى بودند و امام را كسى مى ‏دانستند كه فاطمى باشد، شمشیر قیام به دست گیرد و با دشمن مبارزه كند.درباره آنها، در جاى دیگرى سخن گفته ‏ایم. 
حسن ضمن دستور العملى از مردم خواست تا به مبانى مورد نظر او اعتقاد داشته ‏و به دستورهاى فقهى كه صادر مى ‏كند عمل كنند.برخى از این دستورات عبارت بودند از: عمل به كتاب خدا و سنت رسول (ص)، اعتقاد به برترى امام على (ع) پس از پیامبر (ص) بر همه امت، دورى از اعتقاد به جبر و تشبیه، گفتن حى على خیر العمل در اذان، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز و چند نكته دیگر. 
به دنبال این اقدامات، او بر ناصبیان كه دشمنان امام على علیه السلام بوده و از بقایاى حزب اموى بودند، سخت مى ‏گرفت.وقتى عالم محدثى در گرگان متهم شد كه از ناصبیان است، او را آن اندازه زندان كرد كه در آنجا درگذشت. 
وى با برخى از چالوسیان نیز كه همدلى با یعقوب كرده بودند، برخورد سختى كرده، اراضى آنها را در اختیار مردمان دیلم گذاشت. 
موقعیت امام 
بااینكه دستگاه خلافت اجازه نمی داد مردم به راحتی با امام ملاقات كنند، حضرت محبوب قلوب همة مسلمانان، اعم از شیعه وغیر شیعه بود. در روایتی كه بیشتر مورخان آنرا نقل كرده اند، از احمد بن عبیدالله خاقان (‌كه زمانی مسولیت خراج قم بر عهده وی بود و دشمنی شدیدی نسبت به خاندان پیامبر و مردم قم داشت) نقل شده است كه گفت : من هیچ مردی از علویان را چون حسن بن علی عسگری (علیه السلام) در سامرا ندیدم و نشنیده بودم كه این چنین در وقار و عفاف وزیركی باشد، به طوری كه او را بر بزرگان، ‌امیران، وزیران و منشیان برتری میدادند. سپس میگوید: روزی من بالای سر پدرم (عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی) ایستاده بودم، آن روز پدرم برای دیدار با مردم مجلس داشت. یكی از حاجیان وارد شد و به پدرم گفت: «ابن الرضا (امام حسن عسگری علیه السلام) در دم ایستاده است» پدرم گفت: به او اجازه ورود بدهید، او وارد شد، وقتی پدرم او را دید چند قدم به سمت او رفت (كاری كه ندیده بودم با هیچ كس، حتی با امیران و حكمرانان بزرگ كرده باشد» وقتی نزدیك او شد، او را در آغوش كشید و صورت و پیشانی او را بوسید،‌ آنگاه دست او را گرفت و برجای خود نشاند. پدرم روبروی او نشست و با او به گفتگو پرداخت. او را با كنیه (به علامت احترام) خطاب می كرد و با جمله «پدر ومادرم به فدایت» با او سخن می گفت. شب هنگام از پدرم پرسیدم ‌ آن كه امروز این چنین نسبت به او فروتنی می كردی چه كسی بود؟ پدرم گفت: او ابن الرضا، پیشوای رافضیان (‌شیعیان) است. آنگاه ادامه داد: ‌ای فرزندم اگر خلافت از دست بنی العباس بیرون رود هیچ كس برای خلافت در بین بنی هاشم از او سزاوارتر نیست. او به خاطر فضل، صیانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نیكو شایسته خلافت است. پدر او مرد بزرگوار، عاقل، نیكوكار و فاضلی بود. 
شمه ای از فضایل حضرت 
فضایل اخلاقی وكمالات معنوی امام حسن عسگری (علیه السلام) موجب شده بود كه نه تنها شیعیان و پیروان آن حضرت، بلكه عامه مسلمانان و حتی دشمنان نیز بر عظمت و بزرگواری آن حضرت اعتراف نمایند كه نمونه ای از گفتار دشمنان آن حضرت سخن احمدبن عبیدالله بود كه بیان گردید. امام حسن (علیه السلام) همچون پدران بزرگوارش عابدترین فرد زمان بود و بیش از همه به اطاعت خداوند می پرداخت.محمد شاكری می گوید: امام به سجده می رفت ومن می خوابیدم و بیدار می شدم و او همچنان در سجده بود.. 
هرگاه امام زندانی می شد،‌ عبادت حضرت زندان بانان را تحت تأثیر قرار میداد، به گونه ای كه عبادت و رفتار او با زندانابانان موجب شرمندگی آنها می شد كه نمونه اش را در جدش امام كاظم نیز دیدیم. صالح بن وصف كه از ماموران عباسی بود و مسوولیت نگهبانی از امام را بر عهده داشت، از سوی برخی از عباسیان تحریك می شد كه بر امام سخت گیری كند، او در پاسخ آنان گفت: دو مرد را كه از بدترین افراد من بودند، بر او مامور كردم، اما آن دو در عبادت و نماز خواندن به درجات بالایی رسیده اند. شیخ مفید از محمد بن اسماعیل علوی نقل می كند: امام عسگری (علیه السلام) نزد علی بن او تامش زندانی گردید. این شخص برخاندان ابیطالب بسیار سختگیر بود. با اینكه به او توصیه شده بود كه نسبت به امام سختگیری كند، در حالی از امام جدا شد كه بیش از دیگران بینش و آگاهی یافته بود و گفتارش درباره امام نیكو بود. 
درعلم و دانش نیز مورخان حضرت را داناترین فرد زمان خود معرفی كرده اند و بر این نكته اتفاق نظر دارند كه آن حضرت نه تنها در احكام دین متخصص بود، بلكه در تمام علوم و در عرصه های مختلف دانش یگانه عصر خود به شمار می رفت. «‌بختیشوع » پزشك مسیحی،‌ به شاگرد خود «‌بطرین »‌ درباره حضرت چنین می گوید: «‌بدان كه او داناترین فرد روزگار ماست كه بر روی زمین زندگی می كند.» 
ابن صباغ مالكی در خصوص علم امام حسن چنین می گوید: او برمركب دانش نشسته،‌ غوامض و مشكلاتی را یكایك می گشاید و در این كار رقیبی نمی شناسد و كسی را یاری كشاكش با او نیست.. با نظر صائب خود حقایق را آشكار و با اندیشه نیرومند و دشوار یاب خود، دقایق فكر را عیان می سازد. در نهان با او رازهای پشت پرده سخن می گویند و به عالم غیب متصل است، نیك نفس اصیل و والا گهر است. و سپس می افزاید: امام حسن عسگری (علیه السلام) یكتا و یگانه عصر خود بود و كسی را یارای برابری با او نبود. آقای اهل عصر و سرور دهربود. این سخنان شایسته‌ترین شخص را به زیبا‌ترین وجه می‌ستاید. 
در مورد بخشش حضرت عسگری (علیه السلام) روایات زیادی نقل شده است. از جمله محمد بن علی بن ابراهیم می گوید: ما تهیدست شده بودیم و روزگار بر ما سخت شده بود. پدرم گفت خوب است نزد این مرد (امام حسن عسگری علیه السلام) كه وصف بخشش و سخاوت او را شنیده ام برویم. به او گفتیم : ‌او را می شناسی؟ گفت: نه، او را نمی شناسم و تاكنون ندیده ام ما به سوی خانه امام راه افتادیم، در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است كه ایشان به من پانصد درهم عطا كند، دویست درهم برای پوشاك، دویست درهم بر ای خوراك و یكصد درهم برای مخارج دیگر. من هم با خود گفتم: ای كاش، به من نیز سیصد دره ببخشد، با صد درهم مركبی بخرم و به منطقه جبل بروم،‌ صد درهم برای پوشاك و صد درهم خوراك. هنگامی كه به خانه حضرت رسیدیم ‌غلام حضرت بیرون آمد و گفت:‌ علی بن ابراهیم و فرزندش محمد وارد شوند. وارد شدیم و برحضرت سلام كردیم. ایشان پس از پاسخ سلام به پدرم فرمودند: یا علی، چرا تاكنون نزد ما نیامده ای؟ پدرم عرض كرد: آقای من شرم داشتم با این حال شما راملاقات كنم اندكی درنگ كردیم و سپس خارج شدیم، غلام حضرت به دنبال ما آمد وكیسه ای به پدرم داد و گفت این پانصد درهم است. دویست درهم برای خوراك و دویست درهم برای پوشاك و صد درهم برای مخارج دیگر وكیسه ای نیز به من داد وگفت این سیصد درهم است، صد درهم برای خرید مركب،‌ صد درهم برای پوشاك و صد درهم برای خوراك ... 
تلاشهای سیاسی امام 
از روایات چنین بدست می آید كه امام حسن (علیه السلام)‌ چند مرتبه به زندان افكنده شد، از جمله معتز آن حضرت را به همراه عده ای از طالبی ها زندانی كرد. ابن شهر آشوب نقل می كند: معتز به سعید حاجب پیشنهاد كرد، امام عسگری (علیه السلام) را به طرف كوفه ببرد و در بین راه او را گردن بزند. ولی پس از سه روز خود معتز كشته شد مهتدی نیز امام را زندانی كرد و حتی تصمیم داشت امام را به شهادت برساند ولی خداوند به او مهلت نداد، علی بن محمد بن زیاد صیمری از ابوهاشم نقل كرده است كه گفت: من نزد امام عسگری (علیه السلام) در زندان مهتدی بودم اما به من فرمود: این مرد ستمگر (مهتدی) قصد داشت امشب پا از گلیمش درازتر كند و به ساحت قدس ربوبی جسارت نماید، ولی خداوند عمرش رابه سرآورد و حكومت را به جانشین او سپرد سپس فرمود من فرزندی ندارم و به زودی خداوند به لطف خود فرزندی به من عطا خواهد كرد. ابوهاشم گوید: وقتی آن شب صبح شد،‌ تركها برمهتدی شورش كردند، مردم همه با آنان همراه شدند و او را كشتند و معتمد را به جای او گذاشتند. كلینی از ابراهیم بن موسی بن جعفر نقل كرده است: زمانی كه امام حسن عسگری (علیه السلام) در زندان صالح بن وصیف بود، عباسی ها به او گفتند كه امام عسگری (علیه السلام) را محدود كند و بر او سخت بگیرد. صالح گفت با او چه كنم؟ او را به دو نفر از شرورترین افرادم سپرده ام ولی آنهاهم درعبادت و نماز به مقام بالایی رسیده اند. اینها همگی می رساند كه امام عسگری (علیه السلام) همچون پدران بزرگوارش فعالیتهای سیاسی گسترده ای داشتند و در این راه بارها زندانی شدند. 
سخنانی از امام حسن عسکری (علیه السلام) 
قلب الاحمق فی فمه و فم الحكیم فی قلبه 
قلب احمق در دهان او و دهان حكیم در قلب اوست 
ما ترك الحق عزیز الا ذل و لا اخذ به ذلیل الا عز 
هر عزیزی كه از حق فاصله گیرد خوار می شود و هر ذلیلی كه به حق روی آورد عزت می یابد 
علیك بالاقصاد و ایاك والاسراف 
بر تو باد میانه روی در زندگی و از اسراف و زیاده روی بپرهیز 
من التواضع السلام علی كل من تمربه والجلوس دون شرف المجلس
سلام كردن بر هر كه با او برخورد می كنی و نشستن در پایین مجلس از تواضع و فروتنی است 
اذا نشطت القلوب فاودعوها واذا نفرت فودعوها 
هرگاه دلها با نشاط بود در آن علم و حكمت بنهید ( درحال نشاط و علاقه علم و حكمت بیاموزید ) و چون بی نشاط و ملول شد آنها را واگذارید. 
من وعظ اخاه سرا فقد زانه و من وعظه علانیه فقد شانه 
هركس برادر خود را پنهانی اندرز دهد،‌ او را آراسته است و آنكه آشكار و در حضور دیگران اندرز دهد، او را بدنام ساخته است.
ان الوصول الی الله عزوجل سفر لایدرك الا بامتطاء‌ الیل 
رسیدن به خدا ( سیر الی الله ) سفری است كه جز به شب روی (‌شب زنده داری) میسر نمی شود. 
ان للسخاء مقدارا فاذا زاد علیه فهو سرف و ان للحزم مقدارا فاذا علیه فهو جبن 
همانا برای بذل و بخشش اندازه ای است كه چون از آن بگذرد اسراف است و برای احتیاط حدی است كه چون از آن تجاوز كند ترس است. 
و نیز فرمود: 
عبادت به بسیاری روزه و نماز نیست، بلكه به بسیاری اندیشه درباره خداست. 
بدا به حال بنده ای كه دو رو (منافق) باشد و از دو زبان برخوردار باشد؛ در حضور برادرش، از او ستایش میكند و در غیاب او، وی را می خورد (غیبت می كند) اگر نعمتی به او رسد به او رشك می برد و اگر گرفتاری برایش پیش آید به او بی توجهی می كند. 
و نیز فرمود: 
انسان حسود و كینه دوز از همه كمتر آسودگی دارد. 
و فرمود: 
دو خصلت از همه خصلتها برترند، یكی ایمان به خدا و دیگری نفع رساندن به برادران. 
و نیز فرمود: 
تا آنگاه كه یارای تحمل داشتی از دراز كردن دست نیاز خود داری كن چراكه هر روزی ، روزی خود را به دنبال دارد و پافشاری درخواسته ای ارزش آن را می كاهد و خستگی و رنج به دنبال دارد، پس شكیبائی پیشه كن تا خداوند دری را به روی تو بگشاید كه به سادگی وارد آن شوی و در مورد بهره گیری پیش از موقع از چیزی شتاب مكن و بدان كه آفریده و مدبر تو به زمانی كه صلاح تو در آن باشد آگاه تر است، پس به آگاهی اش در همه كارهای خود اعتماد كن كه به سود تو است و پیش از هنگام چیزی مخواه كه سینه ات به تنگی می افتد و دچار نومیدی می گردی. 
ابوهاشم می گوید: امام عسگری (علیه اللام) فرمودند: 
ان فی الجنه باب یقال له المعروف لا یدخله الا اهل المعروف. 
هشت را دری است كه جز اهل معروف و خیر و نیكوكاری از آن وارد نمی شوند. ابوهاشم میگوید : من در دلم خدا را سپاس گفتم و از اینكه نیازمردم رابر می آورم خرسند شدم. در این هنگام امام نگاهی به من كرد و فرمود : بله، به كارت ادامه بده چرا كه اهل معروف در دنیا همان اهل معروف و در آخرت می باشند. 
امام حسن عسگری به گروهی از شیعیان خود چنین فرمود: 
اوصیكم بتقوی الله و الورع فی دینكم و الاجتهاد للله و صدق الحدیث و اداء الامانه ... 
شما را به تقوی الهی و پرهیزكاری در دین وكوشش برا ی خدا و راستگویی در گفتار و بازگرداندن امانت به كسی كه شما را امین قرار داده (چه خوب باشد و چه بد) و طولانی كردن سجده و معاشرت نیكو با همسایگان سفارش می كنم كه رسول اكرم (ص) نیز برای همین ها فرستاده شد. به ارحام خود محبت و احسان كنید و در تشییع جنازه مسلمین شركت كنید و از بیماران عیادت نمایید ، حقوق مردم را بپردازید و آگاه باشید كه اگر شما در دین پارسا و در سخن راستگو و امانتدار و خوش اخلاق باشید، خواهند گفت این شیعه است (و این مرام شیعیان است و این ترویج و تبلیغ شیعه است) و من خرسند خواهم شد، از خدا پروا كنید، ‌مایه افتخار ما باشید و مایة ننگ ما نباشید. قلوب مردم را (با اعمال و رفتار تان) به سوی ما جلب كنید و زشتیها را از ما دور كنید. ما را در كتاب خدا حقی و با پیامبر (ص) نستی است و از خاندانی پاك برخورداریم كه كسی جز ما نمی تواند مدعی آن باشد مگر آنكه دروغگو باشد. در فكر مرگ ویاد خدا باشید،‌ قرآن زیاد بخوانید و بر پیامبر درود فراوان بفرستید كه هر درودی ده حسنه دارد. شما را به خدا می سپارم، ‌سلام و درود خدا بر شما باد.


  • نوشته شده
  • در سه شنبه 29 دي 1394
captcha refresh