تاریخ : سه شنبه 26 بهمن 1395
کد 53948

دادگاه «سومين پرونده نارداران» آغاز شد

محاکمه متهمان «سومين پرنده نارداران» در دادگاه جرايم سنگين باکو آغاز شد.
به گزارش آران نیوز به نقل از پايگاه اينترنتي «اسلام - آذري» ، محاکمه ذوالفقار ميکائيل زاده  و المان آقايف ( دو روحاني مشهور شهر لنکران در جنوب جمهوري آذربايجان) به همراه ده تن ديگر که در ارتباط با وقايع نارداران دستگير شده اند، آغاز شد.
اين دادگاه به رياست قاضي زينال آقايف برگزار مي شود.
متهمان و وکلايشان در پاسخ به اتهام نامه، تاکيد کردند جرمي مرتکب نشده اند.
جلسه بعدي دادگاه رسيدگي به «سومين پرونده نارداران» در روز بيستم فوريه برگزار خواهد شد.
همچنين به گزارش «ميدان تي وي» در ادامه دادگاه رسيدگي به «دومين پرونده نارداران» که در آن  حاج الچين قاسم اف، معاون «جنبش اتحاد مسلمانان» جمهوري آذربايجان و يازده تن ديگر  در دادگاه جرايم سنگين باکو،  فرهاد مرادوف، يکي از متهمان گفت : « در بازداشتگاه «باندوتدل» ( اداره مبارزه با جرايم سازمان يافته وزارت کشور جمهوري آذربايجان) به من گفتند بگو از زباله داني در نارداران سلاح پيدا کرده ام و کتابچه «پيام طالع باقرزاده» را نيز از فردي که نمي شناسم، گرفته ام! من نيز گفتم ما افرادي نيستيم که در زباله داني پرسه بزنيم. (بازجويان) گفتند پس مي رويم برادرت را نيز بازداشت مي کنيم. من نيز مجبور شدم «اعترافي» را که مي خواستند امضاء کنم.»
فرهاد مرادوف افزود : « زماني که بيست نفر مامور براي بازداشت من به منزلم هجوم آوردند، مرا در اتاق خواب گرفتند و از اتاق خارج کردند. اما، يک نفر از آنها داخل اتاق ماند. دوباره مرا به اتاق خواب برگرداندند و از روي گنجه يک توبره برداشتند که درون آن سلاح و کتابچه «پيام طالع باقرزاده» بود. گفتند اينها مال توست. مگر من آنقدر احمق هستم که روي گنجه نارنجک بگذارم که کسي به آن بخورد و بيفتد و منفجر شود؟ »
فرهاد مرادوف افزود : « من حتي به خوابم نيز نمي ديدم که مرا به چنين مواردي متهم کنند. زماني که مرا بازداشت کردند، فرزند پنج ساله ام ترسيده است و هنوز هم وقتي پليس مي بيند، مي ترسد. فرزندم پنج ماه تمام گريه کرده و چشمانش ضعيف شده و اکنون عينک مي زند.»
عيسي ابراهيم اف، (طلبه جوان لنکراني) يکي ديگر از متهمان نيز گفت : « در زمان وقايع نارداران براي زيارت به عراق رفته بودم. در روز 25 نوامبر در شهر نجف بودم که در خواب تمامي جريانات اين دادگاه را به خواب ديده بودم. در خواب ديده بودم که 75 نيروي پليس به خانه ام آمده اند. در زمان بازداشتم نيز 75 نيروي پليس تحت عنوان بازرسي، به خانه ام آمدند. »
عيسي ابراهيم اف گفت : « من بيست روز پس از وقايع نارداران ، از عراق به جمهوري آذربايجان بازگشتم. همانطور که آن خواب را ديده بودم، مي دانستم که به زندان مي روم. در مرز به من گفتند که به ايران برگرد. اما، من گفتم که طرف ايراني نمي پذيرد و به همين خاطر به (جمهوري) آذربايجان وارد شدم.  در همان جا مرا گرفتند و به باندوتدل بردند و در باندوتدل گفتند که بنويس در منزلت سلاح وجود داشته است. »
عيسي ابراهيم اف افزود : « من در زمان خدمت نظام، در ساختمان وزارت کشور نگهباني مي کردم. راميل اوسوب اف، وزير کشور از آنجا عبور مي کرد. اگر من تروريست بودم، در همان زمان کاري مي کردم. »
عيسي ابراهيم اف گفت : « ما در منزلمان 600 کتاب ديني داشتيم. پس از اينکه آن خواب را ديدم، آن کتابها را از خانه خارج کردم. مگر من آنقدر احمق هستم که اين همه کتاب را از منزل خارج کنم، اما بگذارم سلاح در اتاق خواب خانواده ام بماند؟  اگر سلاحي وجود داشت، مي گفتم آن را هم ببرند. من در بازداشتگاه ، 400 بار به الهام علي اف، نامه نوشتم و اين مسايل را  قيد کردم. در آنجا به من گفتند که از بازداشتگاه باکو ، نامه اي به رييس جمهوري ارسال نمي شود و همه را به سطل آشغال مي اندازيم. من درک نمي کنم که آيا  نامه ها را  به الهام علي اف نوشته ام يا به سطل آشغال؟»
عيسي ابراهيم اف افزود : « نوشته اند که من پس از بازداشت طالع باقرزاده ( رييس جنبش اتحاد مسلمانان) و ذوالفقار ميکائيل زاده ( روحاني مشهور لنکراني)، در سخنراني هايم در مسجد از آنها حمايت کرده ام. اما، من در آن زمان در داخل کشور نبودم. »
عيسي ابراهيم اف گفت : « در باندوتدل مرا به اتاق کريم عليمردانف بردند. او در دستش يک چماق منگوله دار داشت. وقتي او را ديدم به ياد معاويه افتادم.  او به من گفت در مقابلم زانو بزن.  من هم گفتم جز خداوند در مقابل هيچ کس زانو نمي زنم.  آنقدر به سر کوبيدند که سرم شکست. در نتيجه همان است که اکنون در 27 سالگي با عصا راه مي روم. اگر اتفاقاتي را که در شب ها در باندوتدل روي مي داد، بيان کنم، فکر مي کنيد که ديوانه شده ام. همانطور که به اولاد پيامبر ظلم شد، به ما هم ظلم کردند. من اين ها را در روز قيامت بيان خواهم کرد. آنقدر مرا زده بودند که نمي توانستم به روي تخت بروم. مجبور مي شدم روي زمين بخوابم. شبي آقا ابوالفضل (ع) را به خواب ديدم که از بدنش خون جاري بود. پرسيدم اين خون چيست؟ گفت ظلمي است که به شما شده است. »
عيسي ابراهيم اف گفت : « در باندوتدل گفتند اعترافات را امضاء کن. من هم گفتم امضاء نمي کنم. پنجره را باز کردند و گفتند از پنجره به بيرون پرتابت مي کنيم. مرا برداشتند و به چارچوب پنجره کوبيدند. 422 روز است که در زندان هستم و هر روز گريه مي کنم. از کساني را که به من ظلم کردند، گذشت نمي کنم. بازجو به من گفته بود که امضاي تو آسان است و خودمان اعترافات امضاء خواهيم کرد.  در سال 2014، پدر خانم مرا به اداره پليس لنکران احضار کرده بودند و بعدا  گفتند که او خودش را از پنجره به بيرون پرتاب و خودکشي کرده است. در آن زمان، بيش از هزار نفر در محوطه اداره پليس لنکران جمع شدند و اعتراض کردند. اگر من خيالاتي در سر داشتم، همان زمان کاري مي کردم. »
  • نوشته شده
  • در سه شنبه 26 بهمن 1395
captcha refresh
برچسب ها