تاریخ : دوشنبه 17 تير 1387
کد 5689

مصاحبه با دكتر اسماعیل رفیعیان

در سال 1383
سرویس ایران /خبرگزاری آران

اشاره : مصاحبه ذیل آخرین گفتگوی زنده یاد دکتر اسماعیل رفیعیان با فصلنامه آران  در سال 1383 می باشد که جهت ارج نهادن به تلاشهای بی وقفه و پربار ایشان در طول عمرشان به حضور دوستداران  و علاقمندان عرصه علم و فرهنگ  تقدیم می گردد :   

دكتر اسماعیل رفیعیان
استاد بازنشسته دانشگاه- رئیس اسبق دانشگاه آزاد اسلامی تبریزاشاره:

گویند از عشق نگویید و نشنوید
مشكل حكایتی است كه تقریر می‌كنند
شعاع سخنان شورانگیز و اشارات شعورآفرین او، تار و پود قلب‌های سرشار از اشتیاق را جلوه‌ای جاوید می‌بخشد و واژه واژة قاموس نگاهش، الطاف بیكران ومحبت بی‌پایان را بر ضمیر عشاق »وطن« ارزانی می‌دارد. بیگانه‌ستیزی و تنفر ازبیگانگان پرستان، سرلوحة آرمان‌های این بزرگ ‌مرد است كه دل پر دردی از آنان دارد وپدر بزرگوارش نیز به دست عوامل وطن‌فروش »پیشه‌وری« به شهادت رسیده است.
آری،عشق به ایران و تلاش برای سرافرازی آن با خون هر ایرانی عجین گشته و این عشق، باشیر اندرون شده و با جان به در می‌رود
!
در زیر نكات برجسته این مصاحبه را جهت استفادة علاقمندان تقدیم می‌داریم
.

آقای دكتر! ضمن آرزوی سلامتی وطول عمر برای جنابعالی، خلاصه‌ای از زندگینامه و فعالیت سیاسی و اجتماعی خودتان رابرای آگاهی خوانندگان بیان فرمایید.


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. اصل ما از »بناب« شهرستان مرند می‌باشد كه در حدود 131 سال قبل در آنجا اسكان بوده‌ایم. من اسماعیل رفیعیان در سال 1302 هجری شمسی در یك خانواده روحانی در شهر مرند متولدشدم. انتساب ما به آخوند ملا رفیع كه فردی متدین و روحانی بود می‌رسد.
شروع تحصیلاتم در مكتبخانه در شهر مرند بود كه با گشایش مدارس كلاسیك دورة تحصیلات ابتدایی را در دبستان خاقانی مرند كه مدیر آن فردی به نام »نجات« و از دوستان پدرمبود خواندم و در سال 1321 موفق به اخذ دیپلم شدم
.
در جریان اشغال آذربایجان وغائلة فرقة دموكرات آذربایجان با توجه به این كه پدرم از مخالفان آنان بود، و به دست عوامل پیشه‌وری در تبریز به شهادت رسید، بنده مجبور شدم به تهران بروم و درآنجا وارد دانشگاه شده و در رشته ادبیات ادامه تحصیل دادم
.
در آنجا با دكتر مصدق آشنا شدم و از طرفداران ایشان بودم (تا سال 32) مدتی هم در شهر آبادان و خرمشهر درمدرسة رازی به مدیریت فردی به نام رهبر كسروی تدریس كردم
.
در سال 1328 كه به آذربایجان آمدم از طرف حكومت وقت به من نشان جاویدان و 21 آذر را دادند كه بنده هیچوقت از آنها استفاده نكرده‌ام و كسی هم آنها را ندیده است
.
و البته بنده نمی‌خواهم راجع به آنها زیاد صحبت كنم چون آن را خودستایی و تعریف از خود میدانم
.
در تأسیس دانشكده طب دانشگاه تبریز هم نقش داشته‌ام و مدتی نیز ریاست دانشگاه تبریز را عهده‌دار و یك دوره هم نماینده مجلس شورای اسلامی بودم
.
درزمان طاغوت از جمله تألیفات من كتاب جیبی به نام »درد و درمان« بود كه در آن دردهای جامعه را از دولت دانسته و راه‌های درمان آن را نشان داده بودم كه این كتاب سیاسی واجتماعی با اقبال مردم روبرو شد و در اجتماعات و حتی كسانی كه سواد خواندن و نوشتن داشتند از متن آن استفادة مطلوب می‌نمودند
.
در نشریه ادبیات دانشگاه هم مقالاتی دارم. مقدمه‌هایی برای تعدادی از كتاب‌ها نوشته‌ام و در انها مسایل را با دیدگاه یدیگر ارزیابی و موشكافی كرده‌ام
.
مقالاتی در مورد »تربیت معلم« و »حوادث مهم ایران و آذربایجان« داشته‌ام
.
عمده فعالیت علمی من همكاری با »لغتنامه دهخدا« بوده كه مدت 10 سال ادامه داشت
.
بنده عقیده دارم ما باید در علوم انسانی پیشرفت كنیم چرا كه در تكنولوژی سالها از آنها فاصله داریم و با هواپیما هم نمی‌توانیم به آنها برسیم
.

استاد از مبارزات خود و حال و هوای سال‌های اشتغال آذربایجان توسط روس‌ها مطالبی بیان فرمایید.


در سال 1320 روز سوم شهریور كه كشور ایران اشغال گردید. اشغالگران روس با پخش اعلامیه‌هایی خود را مهمان عنوان كردند. البته مهمانی كه قصد رفتن نداشت! اوایل برای ایجاد علاقه و رغبت دركودكان و دانش‌آموزان به آنها محبت نموده و لوازم فرهنگی از جمله دفتر و مداد و ... به آنها می‌دادند. پس از مدتی این روند تغییر كرده و گروه‌هایی از هنرپیشه‌ها ازباكو آمده و با اجرای نمایشنامه‌های مشهدعباد،‌شاه اسماعیل و طبیب اجباری و اجرای میان‌پرده‌های طنز‌آمیز سعی در تغذیه فكری مردم و آماده‌سازی آنان برای پذیرش برنامه‌های خود بودند.
سپس به مدتی روش آنها تغییر یافت كه درصدد سركوبی مخالفان خود برآمدند و از جمله پدر بنده را به شهادت رساندند
.
آقای میرزا حسین واعظ كه در مسجد بازار صحبت و با سخنان خود مردم را علیه اشغالگران تهییج می‌كرد و می‌گفت  استظهار » عده‌ای به اتحاد شوروی و یا انگلستان است و پشتیبان ما هم مولی‌الوحدین علی علیه‌السلام و توكلمان هم به خداست. حال شما ببینید كه چه كسی پیروز خواهدشد؟
«
و مسلم است كه پیروز همواره با حق است
.
در آن موقع تعدادی از جوانان آقای میرزا حسین واعظ را محافظت می‌كردند. مبارزه من بیشتر در »انجمن فرهنگی اتحادجماهیر شوروی و ایران« بود كه در آن عنوان اتحاد شوروی را قبل از نام »ایران« عنوان كرده بودند و بعد از انتخاب شدن من به ان انجمن، اگرچه كارها علی‌الظاهر بارأی‌گیری صورت می‌گرفت ولی در هر حال با اقدامات آنها مخالفت می‌كردیم
.
در موردآذربایجان واحد و آذربایجان شمالی و جنوبی هم مطالبی بیان فرمایید.

 اولاً این كه می‌گویند آذربایجان شمالی و جنوبی در اصل ایجاد شبهه است چرا كه ما آذربایجان شمالی نداریم. این نام بعد از روی كار آمدن محمد امین رسول‌زاده بر منطقة شمال رود ارس كه »آران« نام داشت گذاشته شد و هدف از این كار نیز رسیدن به نیات و خواسته‌های بعدیبود كه در ان اجرای نقشه‌های استعماری منظور آنان بوده است.
و این كه محدودة آذربایجان را از دربند تا قزوین و همدان و یا اهواز عنوان می‌نمایند از لحاظ علمی مبنا ندارد و به نوعی شرارت است اینگونه مطالب از لحاظ علمی تایید نمی‌ِود و حرف مفت می‌باشد البته شاید می‌خواهند با نفت اهواز برای خود منبع درآمد پیدا كنند!

پان‌تركیسست‌ها ، اتحاد دو آذربایجان را با توجه به یكسان بودن زبان و فرهنگ انها مطرح می‌نمایند. نظر شما در این مورد چیست؟

اولاً زبان تركی در آذربایجان بعد از به قدرت رسیدن سلجوقیان و بعد از ارتباط چند صد ساله مردم این سامان با ترك‌ها رواج یافته است و قبل از آن زمان مردم آذری بوده كه شاخه‌ای از زبان فارسی است و هنوز هم در جزایر زبان از جمله روستای زیوه خلخال به این زبان تكلم می‌شود و من قصد دارم در آینده لغات این زبان را تهیه و منتشر نمایم. شاعران آذری از جمله قطران و شاه اسماعیل هم به این زبان شعر دارند.
و اما زبان فعلی ما تركی نیست. بهتر است تركی را به سرشاخه تركی استانبولی، تركی باكویی و تركی تبریزی كه هر كدام باهم فرق بسیار دارد تقسیم كنیم. بنابراین زبان ما با آنها فرق داشته و دارد.
در ضمن ما با دو پیمان تحقیرآمیز گلستان و تركمن‌چای و بعد از شكست از تزارها شهرهای شمالی رود ارس و مناطقی از ایران را از دست دادیم بنابراین اگر قرار است اتحادی هم صورت گیرد باید آن سرزمین‌ها به ایران بپیوندد چرا كه دیگر نه از تزار خبری هست و نه از اتحاد جماهیر شوروی و ما با آنها پیمان داشته‌ایم. البته ما آن مناطق را نمی‌خواهیم و اگر تمامیت ارضی خودمان را حفظ كنیم كار بزرگی كرده‌ایم.

شما زبان فارسی در آن سوی مرز را با توجه به این كه شاعران بزرگی چون نظامی گنجوی و خاقانی در آنجا بوده‌اند را چگونه ارزیابی می‌كنید؟ آیا این زبان در آنجا زبان انتقالی بوده یا زبان ریشه‌ای‌را؟
به طور كلی زبان فارسی، زبان شعر است و شیوایی خاصی دارد و بدین خاطر شعرای زیادی در آن سوی ارس به فارسی شعر گفته‌اند. به نظر من زبان فارسی در آنجا زبان ریشه‌ای است نه انتقالی چرا كه نظامی‌ها و خاقانی‌ها و … را نمی‌توان انكار كرد و تاریخ شاهد است شاعران پارسی‌گوی بسیار زیادی در آنجا بوده‌اند وشعر گفته‌اند. تا جایی كه تعداد شعرای فارسی‌گوی بسیار زیادتر از شعرای تركی‌گوی است. در اصل شعرای ترك چیزی به آن صورت در آنجا ندارند. خدا شهریار را رحمت كند گفته‌ است:
ترك بیر چشمه‌ایسه من اونی دریا ائله‌دیم
بیر كیچك معركه‌نی محشر كبری ائله‌دیم.

شما فعالیت‌های مؤسسه فرهنگی آران را چگونه ارزیابی می‌كنید؟ و تا چه حد آن را مفید می‌دانید؟
چنانچه می‌دانید مطرح كردن مسایل قومی و بزرگ كردن آن در اصل ریشه در عقده‌های درونی دارد. بنابراین باید در مقابل این موج ایستاد و شما «مؤسسه فرهنگی آران» این كار را انجام می‌دهید و كار مباركی است، ولی باید احتیاط شود كه مسایلی مطرح نشود كه باعث ایجاد شكاف گردد و چنانكه می‌دانید آرمان‌های مشترك است كه انسان‌ها را به هم نزدیك می‌كند و آرمان بزرگ همه ما مهر به ایران است كه به قول سعدی علیه‌الرحمة
«سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل       بیرون نمی‌توان كرد الا به روزگاران»
آگاهی دادن به مردم و شفاف كردن موضوعات كار بسیار خوبی است و این كه مقالات آران در آن سوی مرز هم خوانندگانی دارد باعث خوشحالی است و باید كارتان را با امید به آیندة خوب ادامه دهید.

  • نوشته شده
  • در دوشنبه 17 تير 1387
captcha refresh