سرویس آذربایجان/خبرگزاری آران
صلاحالدین هرسنی
خبرگزاری آران / سرویس آذربایجان : كانونهای تهدید امنیتی و بیثباتی منطقه قفقاز را مناقشاتی چون منافشه قرهباغ، مناقشه چچن، آبخازیا، اوسیتیا، آجارستان شكل میدهند، اما به نظر میرسد كه قضایای قرهباغ به عنوان مساله مورد اختلاف دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان، اوج مناقشه قفقاز و بخشی از علل بیثباتی و ناامنی در این منطقه باشد، چرا كه مناقشه قرهباغ بهرغم تلاشهای گسترده گروههای مختلف میانجیگر صلح از جمله ایران، گروه مینسك، آمریكا، تركیه و كشورهای مشتركالمنافع cis هنوز در تردد دائم میان جنگ و صلح به سر میبرد و با وجود امضای قرارداد صلح قرهباغ هنوز نمیتوان سهمی برای استقرار صلح و ثبات دائم در این منطقه قائل شد.
اگرچه تاكنون حل بحران قرهباغ به جهت تغافل عامدانه و نیز تحتالزامات و قواعد به فراموشی سپرده شده است، اما توجه به پیامدها و تبعات لاینحل ماندن بحران مزبور سبب شده كه طرفین بحران به حل بحران مزمن قفقاز كه از 1989 آغاز شده بود همت گمارند. مساله آن است كه حل معادله قرهباغ در میان دو بازیگر اصلی بحران یعنی آذربایجان و ارمنستان میتواند آینده منطقه را دگرگون ساخته و از تبدیل شدن آن به كانون دائمی نزاع جلوگیری كند.
1. پیشینه بحران سیاسی قرهباغ در جغرافیای قفقاز
فروپاشی شوروی فرصتی ایجاد كرد كه مناقشات منطقهای قفقاز به عنوان آتشی زیر خاكستر در جفرافیای منطقه سر برآورد و زبانه كشد. در این میان مناقشه قرهباغ با رویكرد قومی و سیاسی میان دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان به عنوان آتش زیر خاكستر بحران قفقاز شناخته شد كه در پویهای گرم و آهنگی نستوه در پایان قرن نوزدهم سر برآورد و در دهه 80 همراه با سیاست گلاسنوست میخائیل گورباچف احیا شد.
در حقیقت قلمرو جمهوری آذربایجان در داخل شوروی دو جمهوری خودمختار ناگورنو قرهباغ و نخجوان را در بر میگرفت، به این معنی كه ناگورنو قرهباغ یك سرزمین ارمنینشین در داخل آذربایجان بود و نخجوان یك سرزمین آذرینشین بود كه در میان ارمنستان و ایران قرار داشت كه از سرزمین آذربایجان به واسطه باریكهای از قلمرو ارمنستان جدا میشد.
اوج بحران هم هنگامی خود را نشان داد كه نمایندگان ارمنی در شورای ملی ناگورنو قرهباغ در فوریه سال1989 به پیوستن منطقه خود به ارمنستان رای دادند. در مجموع در فرآیند تصمیم فوریه 1989كه به منظور انضمام ناگورنو قرهباغ به خاك ارمنستان تمهید یافت، موجی از خشونت منطقه را در برگرفت و به بروز خشونتهای ضد ارمنی در آذربایجان و اخراج آذریها از بخش اعظم ناگورنو قرهباغ و از برخی مناطق مرزی با ارمنستان منجر شد، لذا پیامد تصمیم فوریه 1989 هم منجر به ایجاد جمعیت بزرگی از آوارگان آذری شد كه حاصلی جز آوارگی و بیخانگی نداشت.
از دیگر سو تصمیم الحاق نخجوان به ارمنستان نیز موج جدید دیگری از نبرد را میان ارمنستان و آذربایجان ایجاد كرد و نتیجه آن شد كه اغلب راههای ارتباطی آذربایجان به ارمنستان مسدود و استراتژی تقابلی میان بازیگران بحران به كار گرفته شود. مساله آن بود كه در گرما گرم جنگ ناگورنو قرهباغ، آذربایجان برای مقابله با ارمنستان به كمك شوروی چشم دوخته بود، اما با كودتای نافرجام علی گورباچف در اوت سال 1991 تمامی امیدهای آذریها را در مقابله با ارمنیها نقش بر آب كرد و این فرصت را برای مطلباف به وجود آورد كه بتواند آذربایجان را در درون ترتیبات مربوط به كشورهای مستقل مشترك المنافع كه تحت سلطه روسیه بود، قرار دهد.
2.دلایل تداوم بحران قرهباغ
دلایل تداوم بحران قرهباغ در كنار متغیر مهمی چون قومیگرایی معلول دلایل دیگری چون عدم قابلیتهای هنجاری در مدیریت بحران و نیز دخالت بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بوده كه لاجرم منافع ژئوپلیتیكی قفقاز این بازیگران منطقهای و فرامنطقهای را سرانجام به بازی حاصل جمع صفر سوق میداده است. علت دیگری را كه میتوان برای تداوم بحران قرهباغ اقامه كرد نوع نگاه بازیگران بحران آن هم در گذشته بوده است به این معنی كه موقعیت قرهباغ در نگاه بازیگران فاقد موقعیت استراتژیك بود، چرا كه قرهباغ اگر واجد موقعیت استراتژیك بود نهتنها برای منطقه و جهان دارای اهمیت بود، بلكه وضعیت آن به سرعت به ثبات باز میگشت.
بنابراین همین پویش و نوع نگاه بازیگران سبب شده كه بهرغم گذشت 12 سال از اجرای آتشبس بین دو جمهوری ارمنستان و آذربایجان در منازعه قرهباغ، هنوز چشمانداز روشنی از برقراری صلح در جغرافیای قفقاز عرضه نشده است.
3.سهم و مساعی آذربایجان در عبور از بحران
نظر به پیشینه بحران قرهباغ اینگونه به نظر میرسد كه آذربایجان به جهت نزدیكی و همسویی بیشتر با مناسبات ناتو و به جهت در امان ماندن بیشتر از تبعات و پیامدهای بحران، علاقه بیشتری را در حل بحران قرهباغ از خود نشان داده است. در نگاه آذربایجان قرهباغ به عنوان یك دولت جنینی كه حس آن از سوی آمریكا به آن القا شده است، میتواند بحران را با فرآیند استقلال خاتمه دهد.
در نگاه غرب یك واحد سیاسی به لحاظ ژئوپلیتیكی هنگامی آسیبناپذیر خواهد ماند كه با كوچكترین واحد خود تجزیه نشده باشد و امكان تجزیه بیشتر آن نیز وجود نداشته باشد. حمایت غرب از یك طرف و تكاپوی آذربایجان از طرف دیگر سبب شده كه آذربایجان بتواند سهم ویژهای را در بحران قرهباغ ایفا كند.
اما آنچه آذربایجان را بیش از هر عامل دیگر توانست در حل منازعه قرهباغ كمك كند، اتكای دولت علیاف به درآمدهای نفتی و قدرت رانت بود كه دولت ارمنستان را در صورت عدم اتخاذ راهحل دیپلماتیك تهدید میكرد. نشانگان این گرایش هم در ادوار بعد از موجهای انقلاب رنگی منطقه خود را نشان داد. در این راستا هنگامی كه غرب نتواست در فرآیند انتخابات پارلمانی 2003 آذربایجان انقلابی از جنس رنگی را در این كشور به انجام برساند، دولت آذربایجان عزم خود را به جهتگیری در حل مناقشه قرهباغ راسخ كرد.
گفته شده است كه علیاف در آن برهه گفته بود كه اقدام غرب برای بروز انقلاب رنگی در آذربایجان، دولتش را در حمله نظامی به ارمنستان و بازپسگیری اراضی اشغالی ناگزیر خواهد كرد تا بدین ترتیب مردم را درگیر در مساله جنگ كند و توجه تودهها و افكار عمومی را به فضای بحرانی جنگ جلب نماید. بدین ترتیب بحران قرهباغ به ابزاری جهت تحمیل ارادههای سیاسی مقامات و دولتها تبدیل شد.
4.انتخابات ریاستجمهوری ارمنستان فرصتی برای عبور از بحران
در سوی دیگر منازعه قرهباغ نباید استراتژی ارمنستان به عنوان بازیگر اصلی بحران كماهمیت تلقی شود. تردیدی نیست كه خاطره تاریخی ارمنیها به جهت گرایش ملی به مسیحیت و تفاوت فاحش آن با فرقههای ارتدوكس و كاتولیك، تصویر غیرشفافی را نسبت به آذربایجان ارائه میدهد، ضمن آنكه حس خودآگاهی ملی در ارامنه به میزانی قوی است كه تحمل محاصره شدن به وسیله یك اقلیت مسیحی(آذربایجان) را ندارد.
آنچه به سهم ارمنستان در زایش وگستره تنش بحران قرهباغ تعلق دارد، چیزی جز استراتژی تقابلی نسبت به مواضع آذربایجان نبوده است. به این معنی كه از همان اوان بروز بحران ارامنه قرهباغ هیچگاه حاضر نشدهاند سرزمینی را كه به گفته خودشان آزاد كردهاند و در آن جمهوری خودخوانده تشكیل دادهاند رها سازند و دوباره آن را در اختیار آذربایجان قرار دهند و از موضع حمایت خود نسبت به عقبنشینی قرهباغ جلوگیری كنند.
اما در ادوار اخیر و نظر به قواعد و ملازمات ژئوپلیتیكی و نیز كهنه شدن بحران قرهباغ اینگونه به نظر میرسد كه حل منازعه بحران مزبور میتواند متضمن فواید ژئوپلیتیكی برای ارمنستان و دولتمردان آن باشد كه در فرآیند انتخابات پارلمانی و مشخصا بعد از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری ارمنستان خود را نشان داده است. اغلب تحلیلگران مسائل قفقاز را اعتقاد بر این است كه انتخابات پارلمانی 2007 ارمنستان با توجه به سلامت برگزاری آن، نقطه عطفی در حیات سیاسی این كشور كوچك و نیز گامی به جلو در فرآیند توسعه سیاسی و تمرینی برای دموكراسی بوده است.
طبیعی است كه برآیند چنین تحولی در كارزار پرفراز و نشیب كشوری چون ارمنستان، محققا نتایج مطلوب خود را در حل بحرانهای این كشور و مشخصا بحران قرهباغ خواهد گذاشت و از دیگر سو متضمن نتیجه مطلوب در حیات سیاسی منطقه خواهد بود. اما در ایام اخیر آنچه كمك كرده است كه بحران قرهباغ با مساعی ارمنستان گامی به سوی صلح نزدیك شود، مربوط به تغییر در آرایش نیروهای سیاسی هرم قدرت آن هم در ادوار بعد از انتخابات ریاستجمهوری بوده است. انتخابات نوزدهم فوریه 2008 منجر به پیروزی سرژ سركیسیان شد.
استراتژی سرژ سركیسیان كه همسو با استراتژی روبرت كوچاریان رئیسجمهوری قبل تعریف شده بود، ضمن نزدیكی با روسیه و مخالفت با كشورهای آذربایجان و تركیه، در مقابل استراتژی لئون ترپتروسیان رئیسجمهور سالهای 1998-1991 قرار گرفته و این در شرایطی است كه پتروسیان خواستار برداشتن گامهای آشتیجویانه در روابط با آذربایجان و تركیه است. نظر به همسویی مناسبات آذربایجان و ناتو و غرب وهم نظر به الزامات و قواعد ژئوپلیتیكی، هماینك دولت جدید ارمنستان و شخص سركیسیان دریافته است كه همسویی با منافع غرب و منحصرا آمریكا میتواند متضمن جلو رفتن گامی به سوی حل بحران قرهباغ باشد. لذا او اعلام كرد كه برای حفظ كشور ارمنستان علیه فساد مبارزه خواهد كرد و در منازعه قرهباغ، ضمن حفظ منافع ایروان و برای باز گردندن اراضی اشغال شده توسط آذربایجان مذاكره خواهد كرد. بنابراین اگر قبل از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری ارمنستان استراتژی سركیسیان در مقابل استراتژی پتروسیان قرار میگرفت، هماینك همسو و در كنار استراتژی او قرار گرفته است، به این معنی كه سركیسیان هم همانند پتروسیان خواستار برداشتن گامهای آشتیجویانه در روابط با آذربایجان و تركیه است.
به عبارت دیگر سركیسیان دریافته است كه سامان دولتهای جنینی در حمایت غرب چیزی جز وسیله و ابزاری برای تحمیل اراده دولتهای قوی نخواهد بود، پس چارهای نمیبیند كه بخواهد استراتژی خود را با شرایط موجود وفق دهد. نگاهی به گفتمان و شعارها و اولویتهای سركیسیان دلیلی بر این مدعا است.
سركیسیان با اتخاذ رویكردی عملگرایانه و عزم اقدام جدی و اثرگذار درصدد اجراییسازی چنین سیاستی برآمد و حتی از اینكه مساعی او سیاستی دوپهلو بگیرد نهراسید. در باب سیاست دوپهلوی او همین بس كه او برای جلب حمایت آمریكا با اعزام نیرو به عراق موافقت كرد و در راستای خواست آمریكا و تدوین برنامه و همكاری انفرادی با ناتو اقداماتی انجام داد. از دیگر سو او برای اینكه رضایت مسكو را جلب كند، با فراهم كردن فضای انحصاری اقتصادی برای روسیه در ارمنستان و موافقت با انتقال تجهیزات نظامی روسیه از گرجستان به ارمنستان اقداماتی انجام داد.
به هر تقدیر در كنار تمهید این سیاست و نظر به زمینهسازی نفوذ جناح قرهباغ در تیم حكومتی ارمنستان، احتمال تفاهم آذربایجان و ارمنستان بر سر قرهباغ افزایش یافته است
پایان پیام.