بی شک اگر بخواهیم سه نفر را در قرن اخیر در کشورمان فیلسوف بنامیم حتماً به نام علامه محمدتقی جعفری میرسیم. او ستون حکمت معاصر است؛ چرا که او نه فقط «اربعین صباحاً» که «اربعین سنه» به اخلاصورزی و طلب گمنامی و دوری از شهرت و پرهیز از آوازه علمی اهتمام داشت.
به گزارش آران نیوز به نقل از خبرگزاری فارس، علیرضا معاف در یادداشتی به مناسبت ۲۵ آبان، سالروز فقدان علامه محمدتقی جعفری، ارسطوی زمان نوشت:
قبل التحریر:
حضرت آیت الله جوادی آملی کتابی دارند در وصف احوالات و آراء استادشان مرحوم علامه طباطبایی. آیت الله جوادی آن کتاب را در تعبیری لطیف، پر ایهام و مبتکرانه شمس الوحی تبریزی نامگذاری فرموده اند. نگارنده به تقلید از ایشان و در اقتفاء و اقتدای به ایشان نام این وجیزه مختصر را که عرض ارادتی به علامه محمدتقی جعفری است شمس العقل تبریزی مینهم.
اول ما خلق الله العقل
اگر معنی واژه فلسفه را به تعبیر "نحل و ملل شهرستانی"، "محبت حکمت" بدانیم- فیلا به زبان یونانی محب و دوستدار و سوفا به معنای حکمت است- پس فلسفه، حکمت دوستی و فیلسوف دوستدار حکمت است؛ پس بی شک اگر بخواهیم سه نفر را در این قرن اخیر در کشورمان فیلسوف بنامیم حتماً به نام علامه محمدتقی جعفری میرسیم. او ستون حکمت معاصر است چرا که او نه فقط "اربعین صباحاً" که "اربعین سنه"، به اخلاص ورزی و طلب گمنامی و دوری از شهرت و پرهیز از آوازه علمی اهتمام داشت و مصداق اتمّ و اکمل «جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه» شد.
شاید اگر او را نمیدیدیم هرگز نمیفهمیدیم شیخ الرئیس ابوعلی حسین بن عبدالله سینا، ابونصر محمد بن طرخان فارابی، ابوعلی احمد بن محمد بن مسکویه و محمدبن حسین ملاصدرای شیرازی چه کسانی بودند و اگر توفیق درک محضر او نصیب اهل علم نمیشد و اگر او در زمانه ما نزیسته بود تصور محضر بزرگانی چون سهروردی، ابن سینا، فارابی و ملاصدرا غیر ممکن مینمود. در محضر فیلسوف جلیل القدری عرض کردم که حکمای سبعه که ستونهای حکمت بودند- طالس و فیثاغورس و سقراط و افلاطون و - اگر هم عصر ما بودند، باید شاگردی علامه جعفری می کردند ایشان با لبخند میفرمودند به اینها نام حکمای اسلامی را هم اضافه کنید، آنها هم باید شاگردی علامه را میکردند. علامه جعفری دارای صفات و ویژگی هایی بودند که مجموع آنها را در کمتر شخصیت فکری و فلسفی معاصر میتوان سراغ گرفت. این ویژگی ها موجب شده تا ایشان از شخصیتهای ممتاز و تأثیرگذار علم در جامعه ما به شمار رود. نگارنده بر اساس جستجوی مختصر خود چند صفت بارز ایشان را روایت میکند:
حافظه قوی، هوش سرشار و فکر منظم
علامه جعفری، از حافظهای بسیار قوی و هوش سرشار برخوردار بود. در کتاب آفاق مرزبانی آمده است که ایشان حدود صدهزار بیت شعر فارسی و عربی در حافظه داشت و خود ایشان نقل میکند که در جوانی این اشعار را در چند محفل خوانده اند. شاگردان ایشان میگفتند که بارها شاهد بوده اند که استاد به هنگام درس و بحث نصف صفحه از یک کتاب فارسی یا عربی را بدون رجوع به کتاب، بدون تأمل و مکث میخواند. برخی از اشخاص دارای حافظه قوی هستند، اما به موقع نمیتوانند از آن استفاده کنند. علامه از این نعمت الاهی نیز برخوردار بود که در موقع مناسب میتوانست از حافظه خود بهره برداری کند و در مباحث نظری هم به حاضر جوابی عالمانه معروف بودند. ایشان در خاطرات خود میفرمود:
یکبار وقتی تاکسی سوار شده بودم تا به جایی بروم، در مسیر راه یکباره میگفتم «ای خدای من»، راننده تاکسی اعتراض کرد که مگر خدا فقط متعلق به شماست که می گوییدای خدای من، من فوراً این شعر سعدی را خواندم:
«چنان لطف او شامل هر تن است/ که هر بنده گوید: خدای من است» راننده که از این جواب من متحیر بود، من را به مقصد رساند و کرایه خود را دریافت نکرد. نگارنده نیز خاطرهای از هوش سرشار ایشان دارد: توفیق عظیمی بود که در سال 75 به همراه جمعی از دانشجویان و دانش آموزان برگزیده المپیادها، مهمان ایشان در منزلشان در غرب تهران بودیم. یکی از شیرینیهای آن جلسه پر فیض و نمکین، تسلط فوق العاده معظم له بر فرمول ها و قواعد و منطق ریاضی و فیزیک بود و در گفتگویی شیرین با خنده فراوان اکثر دانشجویان ریاضی را متقاعد کردند و سپس فوراً فرمودند: علم ریاضی هم باید خشیت شما را نسبت به پروردگار عالم و خالق هستی زیاد کند و الّا به درد نمیخورد. مهمتر از این حافظه قوی، فکر منظم، فایل بندی شده و مهندسی شده ایشان بود که در آثار و کتب ایشان به وضوح قابل درک است. حرارت تموزی این نظم شگفت انگیز، همه آثار وی را گرمابخش و قابل استناد میکند.
وسعت معلومات بدون خودرایی علمی
یکی از جالب ترین خصوصیات علامه، گستردگی، سطح و عمق معلومات ایشان بود. علامه جعفری مطالعاتی بسیار در زمینههای مختلف علمی و فلسفی و دینی داشتند. ایشان علاوه بر آن که واجد معلومات عمیق و گسترده در مسائل دینی و فلسلفی بودند، با رشتههای مختلف و متفاوت علمی نیز آشنایی داشتند هم مطالعات وسیع در روانشناسی، جامعه شناسی و حقوق داشتند و هم با علم فیزیک نظری و برخی علوم تجربی دیگر آشنا بودند. گاه اتفاق افتاده بود که ایشان مشغول بحث و تحقیق در یک مسأله فقهی بوده اند، دقت در تحقیق ایشان موجب شده بود تا گفته شود: گویی ایشان عمرش را فقط در فقه صرف کرده است، همین طور در فلسفه و علوم انسانی. در ادبیات فارسی و عربی نیز ذوق عالی و مطالعات عمیقی داشتند. متون ادبی بسیاری را در این زمینه مطالعه کرده و مورد تحقیق قرار داده بودند، به طوری که گاه در آثار خود به اشعاری اشاره میکردند که اساتید ادبیات نیز کمتر آنها را در نظر دارند تا چه رسد به دیگران. اشعاری که ایشان در شرح دعای عرفه امام حسین در کتاب «نیایش امام در صحرای عرفات» استفاده کرده اند نشان از تسلط کم نظیر وی بر شعر فارسی دارد. ادبیات غرب نیز همواره مورد توجه علامه بود. ایشان داستانها و رمانهای بسیاری را مطالعه کرده و به هنگام لزوم نیز بهره برداری عمیق از برخی آثار غرب نموده بودند. استاد به شخصیت هایی ادبی چون شکسپیر، ویکتور هوگو، داستایوفسکی، تولستوی، بالزاک و لامارتین توجه بسیار داشت و برخی نکات قابل استفاده را از آثار آنها استخراج کرده، در بحثهای خود مطرح کرده است.
نگاهی به آثار استاد نشانگر آن است که به اندیشههای متفکران شرق و غرب توجه بسیار دارد و در بحثهای مربوط به موضعی خاص به بررسی و نقادی اندیشههای آن ها میپردازد. علامه از دوران طلبگی خود، علاوه بر دروس حوزوی به مطالعه گسترده در زمینههای علمی به ویژه علوم انسانی و مطالعات تطبیقی پیرامون آنها پرداخته بود. هنگامی که ایشان ارتباط انسان- جهان را تألیف نمود حدود 32 سال داشته است. در این اثر به دو هزار و پانصد جلد کتاب در زمینههای علمی و فلسفی مراجعه نموده و از بیشتر متون فلسفی غرب استفاده شده است. حال آن که کمتر شخصیت علمی توفیق آن را داشته تا در این سن و سال از چنین مطالعات وسیعی برخوردار باشد. عناوین متکثر آثار و تألیفات ایشان و نیز تنوع شخصیتهای علمی- فرهنگی جهان که با ایشان گفتگوی علمی داشته اند به خوبی بیانگر این کثرت و گستردگی است. البته این دریای عمیق هرگز دچار "خود رأیی علمی" و "استبداد روشی" نشد و به آفت تفرّد تئوریک و اقالیم فکری متفردانه دچار نگشت و هرگز به ورطه "دیگرستیزی"، "غیر ستیزی" ، پلورالیسم معرفتی و آنارشیسم اندیشهای نیفتاد.
حریت، آزادگی و استقلال فکری
یکی از مهم ترین ابعاد تفکر علامه جعفری، استقلال فکری ایشان بود. هرچند ایشان به ارسطو، ابن سینا، فلسفه مشاء و حکمت سینوی علاقه ویژه داشت اما خود را تابع یک نظام فکری فلسفی خاص نمیدانست، بلکه با مطالعه مکاتب فکری گوناگون، آراء و اندیشههای مختلف را مورد نقد و بررسی قرار داده، بهترین آنها را ارائه میداد. او گفتگوی علمی را کارزار نبرد نمیدانست و از پولاریزه (دوقطبی) شدن بحث اجتناب میکرد. با وجود آنکه، سالیان دراز به مطالعه و تحقیق پیرامون اندیشههای مولوی پرداخته بود، اما هیچگاه خود را تابع بی چون و چرای مولوی ندانسته بود، بلکه افکار و آرای مولوی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده، بهترین آنها را پذیرفته و برخی را نیز نقادی کرده است. ایشان به هنگام درس و بحثهای خود همواره دانش پژوهان را به استقلال فکری تشویق مینموده و همواره مراقب بوده اند که متعلمان شخصیت زده نشوند. ایشان همواره از بیماری شخصیت زدگی سخن گفته است، طالبان علم را از فرورفتن در جاذبه شخصیتها بر حذر میداشتند. ایشان با همه اهمیتی که برای «آلفرد نورث وایتهد» قائل بود این انتقاد را بر او دارد که بیش از حد تحت تأثیر افلاطون قرار گرفته، چنان که گویی جاذبه شخصیت فکری افلاطون او را مبهوت ساخته است. همین استقلال فکری موجب شده تا در ارزیابی آراء شخصیتهای علمی انصاف را کاملاً رعایت کند و بدون غرض به قضاوت بپردازد. برای مثال در مقایسه نظر «ابن خلدون» با «وایتهد» در مورد سقوط تمدنها حق را به «وایتهد» میدهد و بر ابن خلدون ایراد میگیرد. جامعه آکادمیک امروز ما به این روحیه مستقل بسیار نیاز دارد اگر تولید علم انسانی اسلامی از معبر نقد و حاشیه زنی بر متون غربی آغاز میشود این مسیر، جز با استقلال فکری فرهنگی طی نمیشود. تنها خط قرمز علامه جعفری، شخصیت رسول گرامی اسلام(ص) و حضرات معصومین(ع) بود و بعد از این حضرات، آثار همه را موشکافانه و نقادانه به بحث میگذاشت.
نقد اندیشهها، تحلیل افکار
استاد با مطالعه و تحقیق پیرامون اندیشه های گوناگون به نقد آن ها نیز همواره توجه داشته است. ایشان با مطالعه عمیق در آثار متفکران شرق و غرب همواره به نقد و بررسی آنها پرداخته است. در میان متفکران معاصر غرب، ایشان به دو شخصیت برجسته یعنی «برتراند راسل و وایتهد» بیش از دیگران پرداخته است. در بررسی دو اثر راسل یعنی «مصاحبه برتراند راسل- وایتهد» و «برگزیده آثار راسل» از یک سوی به نقادی جنبههای منفی افکار راسل توجه دارد و از سوی دیگر به ابعاد مثبت شخصیت راسل. ایشان در مقالهای که پیرامون شخصیت راسل نگاشته است حدود ده ویژگی مثبت را برای شخصیت فکری راسل ذکر میکند. به طور مثال از هوش و استعداد و حافظه راسل و قدرت وی در آسان نمودن مطالب فلسفی و اعتقاد وی به آزادی فکر و بیان و قوه نقادی وی سخن میگوید و در عین حال در موارد بسیاری نیز جنبههای منفی اندیشه های وی را بازگو میکند. در ارزیابی شخصیت «وایتهد» نیز معتقد است که وی هم اطلاعاتی وسیع پیرامون اندیشه ها و عقاید مختلف دارد و هم، به ارزشهای انسانی در آثار خود اشاره می کند. در عین حال هستی شناسی را به عقل نظری منحصر نمی داند و در ضمن عفت قلم و متانت را در بیان مطالب رعایت می کند. ایشان بر کتاب «سرگذشت اندیشهها»، اثر وایتهد صد و هفتاد مورد حواشی مفید نگاشته که با بی طرفی کامل هم نکات مثبت اندیشه وی را ذکر کرده و هم برخی نکات منفی تفکر وی را گوشزد کرده است. ایشان در جای جای آثار خود به اندیشههای شخصیتهای غربی و شرقی استناد میکند و جنبههای مثبت و منفی آنها را بیان میکند. اندیشههای دهها شخصیت نظیر: ماکیاولی، نیچه، فروید، سارتر و حتی کریشنا مورتی. ایشان حتی در آثاری چون «فلسفه و هدف زندگی» و «زندگی ایده آل، ایده آل زندگی» در کنار مباحث اسلامی و شیعی، استناداتی به سخنان مفید دانشمندان غربی دارند.
مرد زمان خویشتن
علامه جعفری مصداق حدیث "العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس" بودند. ایشان همواره به نیازهای فکری زمان خود و اولویتها و ضرورت های مباحث نظری توجه داشت و در حجره بحثهای نظری عافیت طلبانه و رایج زندگی نمیکرد. اکثر آثاری را که ایشان تألیف نموده به خاطر رفع نیازهای فکری جامعه بوده است. این روحیه ایشان بسیار به اخلاق استاد مطهری شباهت داشت و همواره مترصّد درک سوالات و دغدغههای نسل جوان دانشگاهی بود.
در روزگاری که آثار راسل به زبان فارسی ترجمه شد و فضای دانشگاهی ما را تحت تأثیر خود قرار داد، ایشان به نقد و بررسی دو اثر راسل پرداخت تا دانش پژوهان تصویری دقیق و همه جانبه از شخصیت فکری این متفکر داشته باشند و تحت تأثیر اندیشههای منفی او قرار نگیرند.
هنگامی که ماتریالیستها از نظریه جبر اجتماع طرفداری میکردند، استاد به بررسی همه جانبه پیرامون مسأله جبر و اختیار پرداخت و سرانجام کتاب نفیس جبر و اختیار را منتشر ساخت. اثری که بی شک عِدل اثر «عدل الهی» استاد مطهری است. در سالهای پنجاه به بعد نیز که اندیشههای خیام مورد توجه برخی از پژوهشگران قرار گرفت و آثار متعددی پیرامون افکار و آثار او، به ویژه رباعیات به رشته تحریر کشانده شد، استاد به بررسی افکار خیام و رباعیات وی پرداخت و با نقادی فلسفی رباعیات منسوب به وی تناقضات این رباعیات را آشکار ساخت. کتاب «تحلیل شخصیت خیام» در سال 1355 هـ ش. به تحریر درآمد، هر چند در سال 1368 هـ.ش. منتشر شد.
اوایل پیروزی انقلاب که بحثهای «ایدئولوژیک» میان گروههای مختلف فکری رواج بسیار داشت، ایشان به بحث مفصل پیرامون مسأله شناخت پرداخت تا با بطلان اندیشههای ماتریالیستی و مادی گری، نظریه شناخت را از دیدگاه فلسفه و قرآن کریم تبیین نماید. کتاب «شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن» حاصل این تلاش است. در آن سالها ایشان نقدهای فنی به مباحث مارکسیست ها نیز منتشر نمود. با وقوع انقلاب فرهنگی و ضرورت بازنگری در رشتههای دانشگاهی به ویژه علوم انسانی، علامه به تبیین دیدگاه اصیل و مترقّی اسلام در مورد انسان پرداخت تا دست اندرکاران اصلاح علوم انسانی دریابند که مهمترین اختلاف نظر علوم انسانی میان اسلام و مکاتب غربی در تفسیری است که از انسان ارائه می دهند. کتاب های «تصعید انسان در مسیر حیات تکاملی» و «حیات معقول» از این دسته آثار است. سال های پایانی عمر نیز که مباحث مربوط به کلام جدید و فلسفه دین در جامعه رواج بسیار پیدا کرده بود و یک سلسله شبهات در قلمرو دین پژوهی مطرح شد، استاد ناگزیر شد تا به بررسی برخی از این مسائل بپردازد. دو اثر «اسلام و سکولاریسم» و «فلسفه دین» در این زمینه به رشته تحریر کشانده شد. علاوه بر آثاری که با توجه به مقتضیات زمان تألیف و منتشرشده و منتشر نشده، قریب 25 سال، استاد به تدریس و سخنرانی برای دانش پژوهان مشغول بود که بیشتر این درسها و سخنرانیها در ارتباط با نیازهای فکری جامعه بوده است. کتابهایی نظیر «آفرینش و انسان»، «عرفان اسلامی»، «فلسفه علم»، «علم در خدمت انسان» و دهها سخنرانی منتشر نشده از ایشان برای پاسخگویی به مسائل فکری و مورد نیاز جامعه بوده است. بسیاری از دانشجویان رشته های مهندسی و پزشکی نیز مخاطب سخنان ایشان بودند و حقاً بهره میبردند. بسیاری از بهره مندان از محضر وی، بیداری فکری خود را مدیون ایشان میدانند یکی از شاگردان علمی ایشان که چندین اثر فاخر علمی دارد به نگارنده میگفت، بهمن فکری خود را مرهون گلوله برفی یک روز تاریخی در محضر علامه است.
اخلاق پیامبری، طبیبُ دوّارٌ بِطِبّه
از بارزترین ابعاد وجودی علامه جعفری، رفتار پیامبر گونه و خصوصیات اخلاقی ایشان بود. از جمله ویژگی های اخلاقی ایشان خشوع در برابر عالمان و حتی عامه مردم، تواضع و فروتنی بود. این تواضع در موارد فراوانی باعث شده بود که ایشان شناخته نشود و مانند یک انسان معمولی تلقی گردد. ایشان در برخورد با همه افراد از شخصیتهای فکری گرفته تا افراد معمولی فروتنی داشت. برخوردهای ایشان با همه افراد جامعه به گونه ای بود که آن ها را مجذوب خود میساخت. در هر مجلسی نیز که حضور پیدا می کرد با لحن شیوای خود و جاذبه کلام خود به آن مجلس گرمی خاصی میبخشد، چرا که مجالس ایشان آکنده از نکات بدیع علمی و ادبی و لطایف و خاطرات گوناگون بود. اگر انسان ساعتها در محضر ایشان حضور پیدا می کرد نه تنها احساس خستگی و ملالت نمیکرد که از شور و نشاط نیز برخوردار میشد.
عدل و انصاف نیز از ارکان شخصیت اخلاقی ایشان بود. میدانیم که گاه علم برای عالم کبر میآورد و برخی از اهل علم خود را برتر از دیگران تلقی میکنند، و یا برای دیگران- به ویژه معاصران خود- اهمیت چندانی قائل نمیشوند. ایشان از همه شخصیتهای فکری به نیکی یاد می کرد و هیچ گاه اهل علم را تخطئه نمی کرد و اگر هم بر شخصی انتقاد داشت آن را بسیار مودبانه بیان می کرد. اشاره کردیم که حتی برای شخصیت هایی نظیر برتراند راسل که از نظر دینی و اعتقادی مخالف ایشان است احترام قائل شد و در برخورد با افکار وی هیچگاه انصاف را رها نساخت. همین جانب انصاف موجب شده تا اگر بتواند سخنان یک شخصیت فکری را بر معنایی مثبت حمل کند که از انتقاد مصون بماند دریغ نمی ورزید. یکی دیگر از ابعاد شخصیت اخلاقی علامه «بُعد مردمی» ایشان بود. ایشان از جمله شخصیت هایی نبود که فقط با اهل علم مراوده داشته باشد و یا فقط وقت خود را صرف تحقیق و تعلیم متعارف کند و از توجه به هدایت و ارتباط با مردم باز بماند. ایشان با افراد بسیاری در ارتباط بوده، در جهت رفع نیازهای فکری اشخاص گوناگون تلاش کرده است. به همین جهت سخنرانی های ایشان فقط منحصر به مجامع علمی و حوزوی و دانشگاهی نبوده، بلکه حتی در مدارس و مراکز عمومی و با گروه های گوناگون به بحث و گفت و گو نشسته بود. ارتحال علامه جعفری بی شک ثلمه ای به عالم فکر و اندیشه بود، مردی که هیچگاه در مدار جاذبه اهل قدرت و شهرت قرار نگرفت و اندیشه ورزی، خردمندی و فرهمندی را با عشق به اهل بیت جمع نموده بود. اگر کسی یکبار به محضر عالمانه اش میرسید می فهمید که حیات در قید اوست نه او در قید حیات. او دلداده و همنشین کتاب بود. حقیر در طول عمرم هیچگاه معنی حدیث «الکتب بساتین العلماء» را به خوبی روزی که با ایشان در کتابخانه شان دیدار کردیم نفهمیده ام. او کتاب را میبویید و میبوسید و مثل یک عاشق با کتاب روبرو میشد، لذت میبرد و آن لذت را به همه میچشاند. عزیزی چه زیبا می گفت که با رفتن او «حکمت سینوی» در کشور ما «یار وفادار» خود را از دست داد.