سرویس آذربایجان/خبرگزاری آران
روستای بزرگ «نِهرم» از توابع بخش «بابك» در پانزده كیلومتری جنوب شهر نخجوان و در كنار رود ارس قرار دارد. این قریه یكی از مراكز مشهور به دیانت در نخجوان محسوب میشود.
منارههای سر به فلك كشیدة امامزاده «سیدعقیل» از دور هر بینندهای را از وجود یك پایگاه دینی و معنوی در این بخش آگاه میكند. وقتی وارد نِهرم میشوی، سیمای دینداری و پایبندی به ارزشهای مذهبی بیشتر از دیگر قصبات و دهات و شهرها، چهره مینماید. بارگاه ملكوتی امامزاده عقیل و شش باب مسجد در این روستا، این حقیقت را هر چه بیشتر و بهتر نشان میدهد. مساجد این روستای مشهور به دیانت عبارتند از:
مسجد گوللو، حصار، حاجمهدی، خندق، جامع و حسینی. امامزاده در وسط قبرستان بزرگ نهرم واقع شده و دارای گنبد و منارههای بلندی است. میگویند: این امامززاده از اولاد امام كاظم (ع) است. در داخل بارگاه، ضریحی چوبین و لرزان بر روی قبری نصب شده است. ضریح را با پارچههای سیاه پوشاندهاند. آینه، ساعت، قرآن، تصاویر مذهبی، شعر «نادِ علیاً مظهرالعجائب» و ... زینت دیوارهای امامزاده است. «قائم صفرعلی» روحانی جوان و متعهد كه از اهالی روستای بزرگ نهرم است، میگوید: در دوران حاكمیت شوروی بر این سرزمین، خیلی سعی كرده بودند كه به هر نحوی شده، این امامزاده را از بین ببرند، موفق نشدهاند و خودشان خوار و ذلیل شده و از بین رفتهاند!
مرحوم حاج «میرزا مهدی نهرمی» از معروفترین چهرههای «نهرم» است. آوازة تقوا و كرامات و پاكیزگی او نه تنها در نهرم، بلكه در كل منطقه نخجوان پیچیده است. عالم مجاهدی كه عمری را به تعلیم و تبلیغ و پیكار در راه خدا و دفاع از حیثیت مسلمین گذرانده است و در دوران گسترش حاكمیت نظام كمونیستی شوروی، سد محكمی در برابر شیوع كفر و الحاد بوده است. در قسمت غربی قبرستان نهرم، دو قبر مشخص قرار دارد كه یكی قبر مرحوم حاج میرزا مهدی و دیگری در كنار آن قبر تنها دخترش «تللی خانم» است. شاید در تمام قبرستان نهرام، تنها سنگ قبر حاج میرزا مهدی بود كه یك آیه و یك عبارت عربی با الفبای اصیل (عربی) حكّ شده است و هویت اسلامی دارد:
«كل نفسٍ ذائقه الموت ـ هذا قبر حاجی میرزا مهدی ـ 1351»
از تاریخ سنگ قبر كه حتماً تاریخ قمری است معلوم میشود كه حدود سالهای 1930 تا 1932 وفات كرده است.
بر سنگ قبر دخترش تللی خانم، مثل همة سنگ نوشتههای این وادی خاموشان عباراتی با الفبای كریل نوشته شده است؛
«حاجی مهدی قیزی، تئللی ـ 1983 ـ1903» (متولد 1282 ـ و متوفی 1362)
بنابر آنچه قائم و دیگران میگفتند: مرحوم حاج میرزا مهدی نهرمی نخجوانی از علمای بزرگ و مبارز شیعی در نیمة اول قرن چهاردهم هجری ـ اوائل قرن بیستم میلادی ـ در دیار نخجوان بوده است. پس از اتمام تحصیلات عالی در نجف اشرف، به موطن خود بازگشته و به هدایت و ارشاد مردم مشغول شده است. این عالم جلیلالقدر سرگذشتی افتخارآمیز و درعین حال غمانگیز دارد. از سال 1903 تا 1918 (1282 تا 1297) در دوره بروز جنگهای ارمنی ـ مسلمان در منطقه كه به تحریك دولتهای خارجی و حزب افراطی داشناكسیون صورت میگرفت، چند بار سرزمین نخجوان مورد تجاوز ارمنیها واقع شده است. میگویند؛ ارمنیها تا نزدیكیهای نهرم پیش آمده بودند. حاجی میرزا مهدی حكم جهاد داده، خود نیز كفن پوشیده و مردم را به مقاومت و پیكار تحریك و تشویق میكرد. لذا مقاومت افتخارآمیز مردم نخجوان به ویژه روستای نهرم در برابر تجاوز ارمنیها در نتیجة حكم جهاد و نفوذ معنوی مرحوم حاج میرزا مهدی بوده است. آن مقاومت و افتخار و حماسه و حفظ اعراض و انفس و اولاد و اموال و اراضی نهرم و منطقة نخجوان، به یمن ایمان پولادین و تأثیر نَفَس مجاهد بزرگ حاج میرزا مهدی بوده است.
میگویند؛ میرزا مهدی به حفظ شئون اسلامی در جامعه و امر به معروف و نهی از منكر، بیش از همه چیز اهمیت میداده است. بدین خاطر حتی گاهی با برخی زنان و مردان نادان و لاابالی برخوردی تند و شكننده داشته است. لذا به بركت وجود او، بر شعائر دینی در منطقه حرمت نهاده میشد.
ده ـ پانزده سال آخر عمر آن مرحوم مصادف و مواجه بود با حاكمیت كمونیستها و استبداد جهنمی استالینی. سختترین دوران حیاتش نیز همان سالها بود. زیرا او به حفظ شئون و شعائر و ظواهر دینی به اندازة تقوا پیشگی مردم و عملی شدن احكام دینی در جامعه اهمیت میداد. از طرفی، با حاكمیت كمونیستها و برقرار شدن نظام ماركسیستی، خدا و دین و حقایق معنوی به صورت رسمی و قانونی و به زور سر نیزه استالینی، مورد تحقیر و تمسخر قرار میگرفت و مجال زندگی و فعالیت بر اهل دیانت و تقوا تنگتر میشد. نظام دینزدایی لنینیستی و استبداد سیاه استالینی دمار از روزگار مردم فلكزده ممالك شوروی درمیآورد. دانشمندان، شاعران و علمای دین ایرانی شمالی (جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی) و نخجوان در این سالهای خونین، به خاطر مسلمانی، مورد بیرحمانهترین حملات حزب كمونیست بود. بسیاری از مردم مسلمان را به گناه دینداری و حفظ شئون دینی و وفاداری به هویت اسلامی خود، به مسلخ میكشاندند و به دورترین نقاط سرزمین بزرگ شوروی تبعید ـ و در واقع سر به نیست ـ میكردند.
حاج میرزا مهدی در این سالها، بر سر ایمان چون گوه ایستاده و خم به ابرو نیاورد. میگویند: حزب حاكم وقت، به میرزا مهدی پیشنهاد كرده كه دست از كارهای آخوندی وتبلیغ دین بكشد و در لباس نو به تدریس در مدارس دولتی بپردازد. میرزا مهدی گفته بود: تدریس یك امر مقدس و مطلوبی است، ولی این پیشنهاد شما توهین به هویت دینی و تحقیر هویت روحانی من است! من از تبلیغ دین و ابلاغ رسالت الهی و تكلیف شرعی خود دست برنمیدارم.
قدّارهبندان از خدا بیخبر استالینی، در اواخر عمر میرزا مهدی، این عالم وارسته و مجاهد را بیش از حد مورد آزار و شكنجة روحی قرار دادند. گفته میشود: بدخواهان (عوامل حزب كمونیست) از خدا بیخبر، پای منبر میرزا مهدی مینشستند، به سر و صدا و به هم زدن مجلس میپرداختند و حتی شبها از گوشه و كنار به سوی او در بالای منبر سنگریزه میانداختند! البته ابهت و نفوذ این عالم ربانی در قلوب مردم، مانع از آن میشد كه كمونیستهای حاكم بتوانند به صورت علنی و مستقیم علیه او دست به اقدامی زنند. لذا از راههای مختلف و موذیانه به اذیت ایشان میپرداختند.
میگویند: چند روز قبل از مرگش، از بالای منبر اعلام كرد كه فلان روز همه جمع شوند، آخرین حرفم را میزنم! در آن روز همه در مسجد جمع شدند. مخالفان هم آمده بودند. مسجد مملو از جمعیت بود. حاج میرزا مهدی بر فراز منبر قرار گرفت و خطبه خواند و شروع به سخنرانی كرد. مردم با چشمان باز نگاه میكردند، نفسها در سینه حبس و چهرهها برافروخته شده بود، همه منتظر بودند تا ببینند آخرین حرف میرزا مهدی چیست؟
میرزا مثل همیشه مردم را به دینداری و حفظ دیانت و مراعات تقوا دعوت نمود و گفت: « مردم! بلای عظیمی (حكومت كمونیستی) گریبانگیر ما شده است! نسل ما را به تباهی و بیدینی میكشند، میخواهند ما را با اصالت و گذشتههایمان بیگانه سازند، به خدا پناه ببرید و مواظب دین خود و فرزندانتان باشید، مبادا فرزندان امروز شما مردم مسلمان، مردان و زنان بیدین فردا باشند كه گناه آن بر گردن شما خواهد بود.
دوران غربت دین و دینداران فرار رسیده، بر دور ما سیم و حصار میكشند، از دنیا بیگانه و از دین منقطع مینمایند، عمر من به سر رسیده، من همین امروز و فردا از میان خواهم رفت، اما نگران آیندة شما و نسلِ آتی این دیار هستم. آخرین حرف من این است كه مواظب دین و ناموس و هویت اصلی خویش باشید و خدا را فراموش نكنید. فراموش نكنید كه ما شیعه هستیم و همواره سعی كنید كه از اهل بیت (ع) جدا نشوید.»
مردمی كه یك عمر با این عالم بزرگ و خیرخواه اُنس و الفت داشتند، و جز خیر و نیكی و صلاح و دیانت و علم و حكمت از او ندیده بودند، با چشمانی اشكبار نگاهش میكردند. حاج میرزا مهدی گفت: مردم نِهرم! من دعا میكنم و از شما میخواهم كه آمین بگویید. آنگاه این آیة كریمه را تلاوت كرد: « الّلهمَّ اَخرجنا مِن هذهِ القریهِ الظّالِم اَهلُها». (خداوندا! ما را از این قریه كه اهلش ظالمند، نجات بده!)
از میان جمعیت، صدای «آمین» در مسجد طنین افكند.
میرزا مهدی از منبر پایین آمد و روانة منزل شد و به تهیة مقدمات غسل و كفن و دفن خود پرداخت! بعضیها مات و مبهوت مانده با حیرت میگفتند: حاجی آقا! این چه كاری است؟! حاج میرزا مهدی جواب داد: من امروز رفتنی هستم! با این آب كه گرمش میكنم، مرا غسل بدهید، كفنم در خانه حاضر است، بعد از تكفین، در قبرستان امامزاده عقیل به خاكم بسپارید!
آنگاه در مقابل نگاههای حیرت زدة حاضران، رو به قبله دراز كشید و شهادتین گفت و جان سپرد!
این حادثة شگفت موجب گردید كه مردم بیش از پیش به مقام و منزلت و عظمت روحانی و معنوی مرحوم حاج میرزا مهدی نهرمی پی میبرند و پس از مرگش، قبر او را مثل یك زیارتگاه مقدس حفظ میكنند.
اكنون در قبرستان نهرم تنها قبر اوست كه با همان هویت اسلامی زیارتگاه عموم مردم است. و هر رهگذری با نثار فاتحه و یاسینی از تربت این مرد الهی همت میطلبد.
میگویند: تللی خانم دختر حاج میرزا مهدی، كه در كنار پدرش آرمیده است، حدود پنجاه سال بعد از پدرش زندگی كرده، با همان عزّت و احترام خاصی كه پدرش در چشم و دل مردم نهرم داشته است.
این بانوی وارسته و مؤمنه، آن چنان مورد توجه مردم بود كه در حوادث و جریانات زندگی، به او نذر میكردند و نذرشان قبول میشد. تللی خانم آنچه را از راه نذورات به دستش میآمد، جمع میكرد و هر سال در عید غدیر، خوان احسان میگسترد. مردم به یاد ولایت مولای متقیان علی (ع) و با یاد كرد عظمت غدیر و امامت به حق جانشین پیامبر (ص) از سفرة احسان این دخت ایمان و فضیلت متنعم میشدند.
به راستی چه حماسههایی مقدس در سرزمین محصور به سیمهای خاردار شوروی كمونیستی اتفاق میافتاد كه مردم دنیا از آن همه فضایل و حماسههای دینی بیخبر بودند و مطبوعات و رسانههای حزبی شوروی از انعكاس آن همه عظمت، سرباز میزدند و چشم حقیقت بینشان كور بود.
رحمت حق بر آن پدر و این دختر باد